پتوفی


شاندور (الکساندر) پتوفی در روستای کیش کوروش در مجارستان سفلی در خانواده‌ای فقیر روستائی متولد گشت. پدرش دکاندار کوچکی در ده خود و مادر شاندور زنی سادة روستائی بود. با این حال پدر و مادر سخت می‌کوشیدند که شاندور باندازه کافی تحصیل کند اما به‌واسطه مشکلات مالی به این آرزوی خویش دست نیافتند.

شاندور از همان کودکی گرفتار تنگدستی بود و از 16 سالگی دستخوش مبارزات و رنج‌های بسیار گشت. با اینحال شیفته دانستن و فرا گرفتن بود و نخستین اشعار خود را در همین احوال پریشانی سرود. شاندور از مدرسه گریخت و به عنوان هنرپیشه تأتر زمانی بس دراز پیاده در دشت‌های وطتیش سفر کرد با همه کوچکی جثه و لاغری از این سیر و سفرها خسته نمی‌شد. روستائیان زحمتکش را همچون بردگان اسیر و گرفتار مالکان بزرگ می‌دید پدر روستائیان درجنگ‌ها به‌خاطر همین فئودال‌های ثروتمند کشته می‌شدند، یا گرفتار سیه‌روزی و. سرانجام گدا می‌گشتند و در اثر تهیدستی جان می‌سپردند.

شاندور پتوفی در همین احوال به مطالعه و آموختن دلبستگی فراوان داشت برخی از زبانهای خارجی را فرا گرفت با ادبیات خارجی و مجاری آشنائی یافت. مطالعه تاریخانقلاب کبیر فرانسه را دوست می‌داشت.

مجارستان تا اواخر نیمه اول قرن نوزدهم مستعمره اتریش بود ولی حماسه انقلاب کبیر فرانسه، فتوحات ناپلئون در اروپا موج آزادی‌خواهی را در همه جای این قاره به حرکت در آورده بود، آزادیخواهان مجاری برای رهائی وطت خود به تلاش و کوشش افتادند و نه تنها برای استقلال سرزمین خود مبارزه می‌کردند بلکه در راه آزادی ملل دور و نزدیک خود مانند پتوفی می‌کوشیدند.

از 1840 پتوفی که هنرپیشه تآتر بسیار بود و چندی بعد به‌عنوان نویسنده در یکی از مجلات ادبی و اجتماعی بود اپست پایتخت مجارستان به کار پرداخت.

سفرهای دور و دراز پتوفی با مطالعه در احوال زندگی مردن نبوغ وی را شکوفاتر ساخته چون با توده مردم در تماس دائم و زندگی آمیخته به درد و رنج و فقر آنان آشنا بود بدبختی و سیه‌روزی مردم را از استعمار و مالکان و اشراف می‌دانست و برای رهانیدن کشور از چنگ استعمارگران و نجات مردم از فقر و بدبخی انقلاب و مبارزه را تأکید می‌کرد زیرا در هیچ یک از موارد دسترسی به حق جز با زور و قدرت انقلابیون میسر نیست. در دوره کار مطبوعاتی خود برنامه‌های انقلابی پیشنهاد می‌کرد الغاء بردگی دهقانان، و رسیدن به آزادی‌های دموکراتیک برای برقرار کردن استقلال ملی برای وطن نخست باید تأمین شود.

(1) نقل و اقتباس از کتاب شاندور پتوفی ترجمه محمود تفضلی

شاندور پتوفی در دمیدن روح استقلال طلبی و مبارزه برای وصول به آرمانهای حق‌طلبانه کوشش‌های پرثمر کرد و دولت اتریش مجبور شد زبان رسمی مجارستان را زبان مجاری اعلام کند، اما شاعر به این‌گونه اصطلاحات و اقدامات سطحی قانع نبود وصول باستقلال کامل وطن، هدفش بود وبرای رسیدن به هدف‌های انقلابی خویش اشعار بسیار جالبی سرود از آن جمله است قطعه دشمن شاهان که در 1844 سرود و بعدها منظومه یانوش پهلوان را که سرنوشت حماسی و افسانه‌ای یکی از دهقانان را بادلاویزی خاصی که در آن احساسات میهن‌پرستی موج می‌زند سرود.

پتوفی شاعران و نویسندگان و مردم خیال‌پرداز از اشکال‌تراش را سخت بباد انتقاد می‌گیرد و پیروزی ملی را به سرلوحه همه هدف‌های مردم سرزمین مجارستان می‌داند و در همین احوال یعنی سال 1848 موج انقلاب در اروپا بلند و بلندتر و پهناور تر و عمیق‌تر می‌گردد.

پاریس آلمان، بوهم، صربستان، ترانسیلوانی را موج انقلاب در بر می‌گیرد و مارس 1848 موج انقلاب از شهر بوداپست آغاز و شاندور پتوفی شاعر ملی و شاعر انقلاب در رأس انقلابی‌ها قرار می‌گیرد.

در آن روزگار بودا پست از دو قسمت تشکیل شده بود. بودا محل اعیان و منطقه پست محل سکونت فقیران و تهیدستان، پتوفی و یاران انقلابیش در 15 مارس 1848 از محله پست انقلاب را شروع کردند، سانسور را از میان برداشتند چاپخانه‌ها را متصرف گشتند و سرود ملی را که دو روز پیش سروده بودند به چاپ رسانیدند و منتشر ساختند و دژبودا که همچون باستیل پاریس زندان آزادیخوان بود تصرف و آزادیخواهان را آزاد کردند و پتوفی خود درین دژ سرود ملی را برای مردم خواند و در روزنامه‌ای به نام 15 ملرس منتشر کردند که در آن پتوفی اشعار و عقاید انقلابیش را درج می‌کرد.

در مجلس دیت برنامه اقلیت دست چپ که شامل 12 ماه بود و آزادی‌های دموکراتیک را برای ملت و استقلال ملی را برای مجارستان اعلام می‌کرد به تصویب رسید و یک کمیته امنیت عمومی تأسیس شد که پتوفی عضویت آن را به عهده گرفت.

در 17 مارس سرانجام دربار وین تسلیم شد و استقلال مجارستان را پذیرفت و انقلاب مجارستان براه خود ادامه می‌داد و پتوفی همچنان شاعر انقلابی بود.

لایوش کشوت قهرمان ملی مجارستان، نماینده مجلس دیت ولیدر اقلیت و رهبر سیاسی انقلاب را به‌عهده داشت و پتوفی با وی همکاری می‌کرد.

دربار حیله‌گر وین با اینکه با استقلال مجارستان موافقت کرده بود سپاهیان فراوان به جنگ انقلابیون مجارستان فرستاد تا مستعمره خود یعنی مجارستان را پس بگیرد ولی پتوفی و سایر انقلابیون سربازان مجاری را که در منطق دیگر امپراطوری اتریش خدمت می‌کردند دعوت به دفاع از سرزمین خود نمودند و به مبارزه‌ای پر دامنه برخاستند و شعار آنها چنین بود :

«فرار کنید و باز گردید!»

پتوفی تنها برای آزادی میهن خود نمی‌جنگید زیرا وقتی امپراتوری اتریش می‌خواست از نیروهای مجاری برای سرکوبی ایتالیا استفاده کند، پتوفی مانع شد و گفت ما باید برای آزادی همه سرزمین‌های استعمار شده تلاش کنیم و خود به گاریبالدی انقلابگر ایتالیائی پیوست تا آن سامان را از چنگ استعمار و استبداد برهاند.

شاندور پتوفی در جنگ‌ها همیشه در صف نخستین قرار داشت و در همین جنگها ژنرال بم لهستانی برای آزادی مجارستان خود را به خدمت مجاری‌ها درآورد و فرماندهی ترانسیلوانی را عهده‌دار گشت و پتوفی همرزم و دوست این سردار انقلاب مجارستان شد.

هنگامی که اتریش روسیه را با خود همدست کرد و به نام اتحاد مقدس انقلابات اروپا را می‌خواستند در هم بشکنند پتوفی سخت به مبارزه برخاست و سخت می جنگید. پتوفی عقیده داشت که انقلاب مجارستان می‌تواند سرمشقی برای سایر کشورهای استعمار زده اروپا باشد و در نبردی که در تایستان 1849 همراه با ارتش ژنرال بم که با سپاهیان نیرومندتر از خود می‌جنگید، پتوفی نیز دلیرانه نبرد می‌کرد و سرانجام کشته شد در حالیکه فقط 26 سال داشت و آخرین شعرش را که دوران وحشتناک نام داشت در ژوئیه 1849 سرود.

بدین ترتیب قهرمانی که سراسر عمر و تمام نیروی خود را در راه انقلاب و آزادی گذارده بود ضمن جنگ در راه آزادی جان سپرد و سرگذشت عمر کوتاه خود را با خون خود به‌صورت یک حماسه دلیرانه در تاریخ آزادی ملل ثبت کرد.

پتوفی در برابر تند باد حوادث همچون مشعلی فروزان سراسر وجود خود را سوزاند تا راه تاریک را برای دیگران روشن سازد بدینسان زندگی او و مرگ او خود چون یک شعر پر عظمت و فراموشی ناپذیر جلوه می‌کند.

وجود پتوفی برای توده‌های ملت مجار همچون یک افسانه الهام‌بخش گردید به‌طوریکه تا سالهای دراز پس از مرگ شجاعانه‌اش مردم مجارستان هنوز امیدوار بودند که او کشته نشده باشد و خیال می‌کردند که خود را پنهان کرده است تا در یک فرصت مناسب دیگر همراه توده‌های ملت خود در راه آزادی وطنش قیام کند.

از سال 1842 تا 1849 شاندور پتوفی بیش از 800 منظومه و قطعه بزرگ و کوچک سرود. «شعر پتوفی ساده و جذاب است و در تمام آن صدای ملتی که بیدار می‌گردد شنیده می‌شود. از آنجا بیرون آمده بود و با مردم زندگی کرده بود بهتر از هر کمکسی آرمانها و آرزوهای مردم را می دانست و بیان می‌کرد.


تعداد بازدید ها: 9806