نصیر الدوله شاه غازی رستم


نصير الدوله شاه غازي رستم

«وفات بين 558 - 556 ق / 1163 - 1161 م»

پس از علاء الدوله علي، دلاورترين فرزندش رستم شاه غازي زمام امور را در دست گرفت. وي را مي‏بايست مشهورترين فرمانرواي اين شاخه از آل باوند به شمار آورد، چنان كه رشيد الدين وطواط، در نامه‏اي كه از سوي اتسز به رستم نگاشته، او را اسپهبد اسپهبدان و شاه مازندران خوانده است. رستم از همان آغاز نوجواني در كنار پدر با مخالفان ستيز مي‏كرد، در پيكاري كه براي باز پس گرفتن دژ كيسيليان تدارك ديد، نيز در نبرد سنجر با قراجه ساقي دلاوري بي مانندي از خود نشان داد. در سالهاي پايان زندگي علاء الدوله، با در دست گرفتن دژ دارا و فرماندهي نيروهاي پدر، بي اجازه او براي توسعه قلمروش دست به تاخت زد و هراسي سخت در دلها افكند. چنان كه اميران دولت و ملوك الطوايف از بيم دست اندازي رستم بر املاكشان، پنهاني تاج الملوك مرداويج، برادر رستم را كه به مرو رفته بود، از مرگ علاء الدوله با خبر ساختند و آمادگي خويش را براي فرمانبري از او كه اينك خويشاوند و همنشين سنجر سلجوقي بود، آشكار كردند. تاج الملوك از سنجر، ياري خواست. سلطان كه از نيروي غازي رستم به خوبي آگاه بود، يكي از سرداران خود به نام قشتمر را با 000/10 مرد همراه مرداويج كرد تا در طبرستان براي صلح ميان دو برادر و تقسيم قلمرو علاء الدوله بكوشد. اما رستم نپذيرفت و برادر او را به خاطر روي آوردن به تركان سخت نكوهش كرد. قشتمر و مرداويج چاره‏اي جز پيكار نديدند و با ياري اميران مخالف رستم و مردي كه از بيم ستم او به مرداويج پيوسته بودند، حمله آغاز كردند. رستم پسر خويش حسن را در دژ ايلال نهاد و خود به دژ دارا رفت. مرداويج و تركان، دژ دارا را محاصره كردند و رستم هشت ماه در برابر آنها پايداري كرد. سرانجام به سبب ستم تركان و ويرانيهايي كه به بار آوردند، مردم و پاره‏اي از اميران از آنها گريزان شده باز به رستم گرويدند. تركان افزون بر ناخشنودي مردم و اميران با طوفان و بارانهاي سيل آسا روبه رو گشتند، بدين جهت دست از محاصره برداشتند و مرداويج به استراباد رفت و آن ديار را در تصرف خود درآورد. رستم از دژ بيرون آمد و براي جبران خرابيها، سه سال ماليات را بخشود. اندكي بعد از اين واقعه، شاه غازي رستم، برادر خود مرداويج را از استراباد و جهينه بيرون راند و پيش از آن كه او بتواند به خراسان رود، دستور داد وي را به قتل رساندند. رستم سپس گرگان و جاجَرْم را گرفت و با غُزها همسايه شد. غُزها كه قصد تصرف عراق عجم را داشتند، كوشيدند تا با او بر سر تقسيم عراق و خراسان به توافق رسند. اما رستم به آن سبب كه اتسز از او خواسته بود براي آزاد ساختن سنجر با او يار شود، از پذيرفتن پيشنهاد غزها خودداري كرد. غزها پيام فرستادند كه اگر شاه غازي راه بر آنها نبندد، نيشابور و حدود آن را به وي واگذارند، اما رستم كه مي‏گفت به جهاد آمده است، نپذيرفت و دست به پيكار گشود. اما در جنگ شكست خورد و به دژهاي مهرين و منصوره رفت. سپس بسطام و دامغان را تصرف كرد.

از جمله ويژگيهاي رستم، دشمني سخت وي با اسماعيليان بود. ريشه‏هاي اين دشمني را بايد در كوششهاي اسماعيليان براي چيرگي بر ارتفاعات طبرستان جست و جو كرد كه خواه ناخواه به رقابت و گه گاه پيكار با علاء الدوله پدر شاه غازي مي‏انجاميد. شاه غازي در ايام پدر از هر فرصتي براي نابودي آنان و مقابله با نفوذ اسماعيليان سود مي‏جست. اسماعيليان نيز به روش خويش دو بار اقدام به ترور شاه غازي كردند، اما شاه غازي كه در هر دو بار زخم برداشت، جان از مهلكه به در برد. غازي رستم پس از آن كه قدرت را در دست گرفت و فراغت يافت، ضربات خود را بر اسماعيليان دو چندان كرد. چنان كه گفته‏اند تنها در يك روز دستور داد تا 000/18 تن از آنان را در سلكوه «سلسله كوه» رودبار گردن زدند و از سرهاشان مناره ساختند «ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ذيل، 84؛ مرعشي: تاريخ طبرستان و رويان و مازندران، ص 172». اسماعيليان نيز به انتقام اين كشتار، گِردبازو، پسر و وليعهد شاه غازي را كه در دربار سلطان سنجر بود در 537 ق / 1142 م در حمام غافلگير كردند و كشتند. اين امر بر شاه غازي گران آمد و چون سنجر را مسئول مي‏دانست، از همان وقت ارتباط خود را با او به كلي قطع كرد و ملحدش خواند. سپس محلات خود را بر اسماعيليان افزود و در 552 ق / 1157 م به محاصره دژ الموت پرداخت. چنان كه «هيچ ملحدي را زهره نبود سر از قلعه الموت بيرون دارد. / ابن اسفنديار، ذيل، 82» و غارتي به سزا كرد و اسماعيليان در اثر اين حمله رو به سستي نهادند «ابن اثير: الكامل، ج 11، ص 224». با اين همه، آتش كينه‏اش خاموش نشد و در ايالتهايي كه اسماعيليان پنهاني رفت و آمد داشتند، كساني را با مستمري منظم برگماشت تا آنها را نابود كنند. در 553 ق / 1158 م طبرستان آماج تاخت و تاز سلطان محمود و مؤيد آي اِبه گشت كه در تعقيب امير ايتاق از متحدان شاه غازي بودند. ايتاق به صلح گردن نهاد و مالي هنگفت تقديم كرد. مؤيد آي اِبه در 557 ق / 1162 م پس از كشتن محمود، بر نيشابور، طوس و بيهق چيره شد و به شاه غازي پيشنهاد كرد كه اگر با او در حمله به غرب همكاري كند، نامش را در خطبه خواهد آورد. اما شاه غازي اين پيشنهاد را نپذيرفت و در عوض با سنقر اينانج متحد شد و او را به فرماندهي لشكر خويش براي حمله به خراسان و جبال برگزيد. از همين رو، آي اِبه در 558 ق / 1163 م به قومس تاخت و بسطام و دامغان را تصرف كرد. شاه غازي سال بعد به اين مناطق لشكر كشيد و آن جا را از تصرف سر سپردگان آي اِبه خارج ساخت.

در باب تاريخ درگذشت شاه غازي اختلاف است. برخي گفته‏اند كه وي در 558 ق / 1163 م در گذشته است «ابن اسفنديار، ذيل، 105» حال آن كه ابن اثير «الكامل: ج 11، صص 292 و 312» پيكار او را با تفكر در 558 ق / 1163 م و كوششهايش را براي باز پس گيري دامغان و بسطام در 559 ق / 1164 م دانسته و مرگ او را آشكارا در 560 ق / 1165 م قيد كرده است.

شاه غازي به سبب تعصب و پايبندي شديد به تشيع و شايد هم به خاطر مخالفت با اسماعيليان سكه و خطبه به نام صاحب الزمان كرده بود و خود را نايب او مي‏دانست. «شوشتري: مجالس المؤمنين، ج 2 / ص 386».


تعداد بازدید ها: 8232