عقل و جزئيات دين


گويندگان اين سخن اولاً با قلمرو عقل و محدوده آن آشنايي ندارند. ثانياً عقلي كه دليل اثباتي دين است، هر عقلي نيست زيرا عقل مي داند كه از درك بسياري از امور عاجز است و مي فهمد كه نياز به راه نما دارد. توضيح – انسان خود را مجودي واحد سيط مجرد باقي مي داند يعني حقيقتي واحد و پايدار كه از بين رفتني نيست.
قرآن لقاي خدا را دارالقرار انسان مي داند و از غير لقاي خدا به دالفرار ياد مي كند. از اين رو فرمان مي دهد: ففرواً الي ا…: به سوي خدا فرار كنيد، چون انسان از طرف خداوند آمده است يعني اكنون كه از گ هوالاول" آمديد به سوي " هوالاخر" فرار كنيد زيرا دارالقرار شما ديدار با كسي است كه " هوالاول و الاخر" است. بنابراين اگر انسان موجودي جاودانه و مسافري است كه به سوي ابديت در ركت است، خود مي داند كه احتياج به راهنما دارد. زيرا بسياري از راه ها و منازل و وسايل و ره توشه هاي راه را نمي شناسد. لذا، عقل او مي گويد كه بايد به دنبال راه نما حركت كني و به او ايمان آوري. مسائل ابدي جزئي است. از اين رو، برهان و استدلال عقلي در آنها راه پيدا نمي كند. اين گفته كه عقل بعضي از احكام را نمي پذيرد درباره امور جزئي متغير است كه برهان پذير نيست و گرنه حكيات ثابت در قلمرو برهان عقلي قرار مي گيرند و چون چنين است همين عقل حكم مي كند كه انسان در امور جزئي به وحي نيازمند است و وحي نيز برنامه زندگي انسان را به گونه اي تنظيم مي كند كه گذشته و آينده او با كل جهان، هماهنگ تنظيم شود. بنابراين، عقل مي فهمد كه مسائل جزئي را نمي فهمد و در اين موارد احتياج به راه نماي غيبي و معصوم دارد. يادسپاري – اولاً گاهي امر بعيد، محال تلقي مي شود، در حاليكه به فتواي عقل، مستبعد غير از مستحيل است. ثانياً گاهي بر اساس حس و تجربه، هر چيز نامحسوس و غير تجربي بعيد تلقي مي شود در حالي كه استبعادي ندارد كه امري ممكن در موظن خاص خود پديد آيد.


تعداد بازدید ها: 6555