در برخی از غارهاآثاری هست. سنگها، مهرهها و تسبیح مانندها پیدا شده است که نشان میدهد که بشر اولیه برای آن مهرهها یک نوع تقدسی قائل بوده است. و یا اینکه اقوام بدوی گذشته و بعضی از اقوام بدوی نزدیک به زمان ما یک نوع حیوان را پرستش میکردهاند به این اعتقاد که خود را با آن حیوان از نظر نژاد یکی میدانستند یا اساساً خودشان را از نسل آن حیوان میدانستهاند
راجع به توجیه این مطلب که چگونه میشود که این فکر در مردمی پیدا شود که ما از نسل فلان حیوان هستیم و بعد به پرستش آن حیوان میپردازند و برای آن قداستی قائل میشوند: دو رکهیم معتقد بوده است که این همان تجلی روح اجتماعی انسانها است به این معنا که چون واقعاً هر انسانی در خودش دو «من» احساس میکرده یک «من» از آن جهت که من پسرفلانی هستم- «من»ی که در مقابل آن، «من» فرد دیگر را میگذارند: این مال من است نه مال تو- و یک «من»
دیگر که آن، من جمعی است (مثلاً برای ما که ایرانی هستیم «من ایرانی» یک من مشترک است)
آری چون چنین بوده است این قبائل که آن حیوان را میپرستیدهاند در واقع جامعه را میپرستیدهاند: این عقیده برایشان پیدا میشده که همه افراد این قبیله از اولاد او هستند بعد اگر او را پرستش میکردند نه فقط به اعتبار این بوده است که نسب ما به او منتهی میشود بلکه همچنین به اعتبار این بوده است که او مظهر این جامعه است
و در واقع میخواستهاند جامعه خودشان را پرستش کنند.