شخصی از اهالی
کوفه از دوران حکومت
امیرالمؤمنین علی علیه السلام حکایتی نقل میکند:
به کوفه رفته بودم. از مسجد بیرون آمدم که ناگهان شنیدم مردی از پشت سرم با صدای بلند میگوید:« جامهات را روی زمین نکش که هم سالمتر میماند هم تقوای تو را بیشتر میکند.*»
با شنیدن این صدا برگشتم و دیدم شخصی است با ظاهر اعراب بادیهنشین که عبا به دوش افکنده و تازیانهای به همراه دارد. از عابری پرسیدم« این مرد کیست؟ »
پاسخ داد:« گویا در این شهر غریب هستی!»
گفتم:« آری، اهل
بصره هستم.»
گفت:«او علی امیرالمؤمنین است.»
علی به راهش ادامه داد تا به محلّه بنی محیط رسید که بازار
شتر فروشان بود. آنگاه فرمود:« خرید و فروش کنید ولی سوگند نخورید؛ چرا که سوگند، ارزش کالا را از بین میبرد و برکت را نابود میسازد.» آنگاه به بازار
خرمافروشان رسید و دید زن خدمتکاری میگرید.
پرسید:« چرا گریه میکنی؟ »
گفت:« از این مرد یک درهم خرما خریدهام، ولی اربابم قبول نکرده و حالا این مرد هم خرماها را پس نمیگیرد.»
امام به خرمافروش فرمود:« خرماهایت را پس بگیر و درهم او را پس بده؛ او خدمتکار است و از خودش اختیاری ندارد.» خرمافروش، اول به حرف امام اعتنا نکرد، ولی پعد از اینکه مردم، امام را به او معرفی کردند، خرماها را گرفت، درهم خدمتکار را پس داد و به امام گفت:« دوست دارم که از من راضی باشی.»
امام فرمود:« اگر حقوق مردم را رعایت کنی، از تو راضی هستم.» آن گاه به راه افتاد و به باقی خرمافروشان فرمود:« ای خرمافروشان، به بیچارگان خرما ببخشید تا کار و بار شما رونق بگیرد.»
- گویا کشیدن لباس روی زمین نشانهای از تکبر و غرور بوده و بلند کردن آن دوری از تکبر و نشانهی تقوا بوده است.
منابع:
- بحارالانوار، ج 40، ص 331، حدیث 14 ------ کشف الغمه