رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در کنار
کوه صفا ایستاده بود.
ابوجهل به سوی او رفت و با زبانی گزنده به ناسزاگویی و سرزنش او پرداخت. پیامبر چیزی نگفت و از آنجا رفت.
حمزه بن عبدالمطلب که در آن روزگار نزد مردم مرد گرامی و محترمی بود، از شکار باز میگشت که با
عبدالله بن جدعان برخورد کرد.
عبدالله ماجرای ناسزاهای ابوجهل را برای او بازگو کرد. حمزه برآشفت و بی درنگ به مسجد رفت. ابوجهل در حلقه مردم نشسته بود. حمزه بالای سر او رفت و با کمان تیر اندازی خود چنان ضربهای به او زد که سرش زخمی و خونی شد. حمزه گفت:« آیا محمد را ناسزا می گویی؟ در حالی که من به او ایمان آورده ام و هر چه او بگوید، من نیز همان را میگویم. اگر جرأت داری با من بجنگ.»
بنا بر سخن برخی مورخان، حمزه تا آن زمان مسلمانبودن خود را پنهان میداشته است و هنگامی که خطر دشمنان را جدی و مهم دید، در برابر آن ایستادگی کرد و مسلمان شدن خود را آشکار ساخت.
این که او چه مدت زمانی پیش از این حادثه به اسلام گرویده است، مشخص نیست ولی مسلما از پیشکسوتان صدر اسلام و در زمره اولین کسانی است که به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آورده است.
پس از اینکه
قریش از مسلمان شدن حمزه خبردار شدند، مشرکان دانستند که روزگار عزت و بزرگی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرا رسیده است.
مراجعه شود به: