حس عشق و پرستش


مقوله پنجم مقوله‏ای است که ما عجالتا نام آن را مقوله " پرستش " یا مقوله " عشق و پرستش " می‏گذاریم .

بر می‏گردیم به حرف اول خودمان که‏ در جهان هیچ موجودی به اندازه انسان نیازمند به تفسیر و توضیح نیست ، چون در انسان چیزها دیده می‏شود . که در غیر انسان دیده نمی‏شود ، و پیچیدگیهایی مشاهده می‏شود که توضیح و تفسیرش آسان نیست بلکه فوق العاده‏ مشکل است ، و به همین جهت است که انسان را " عالم صغیر " نامیده‏اند یعنی به تنهایی خودش یک جهان است .

عرفا این را هم قبول ندارند که انسان‏ عالم صغیر باشد ، می‏گویند عالم ، انسان صغیر است و انسان ، عالم کبیر .

مولوی می‏گوید :
چیست اندر خانه کاندر شهر نیست
چیست اندر جوی کاندر نهر نیست


خانه جزء است و شهر کل ، هر چه در خانه باشد در شهر قطعا هست . ولی‏ در شهر ممکن است چیزهایی باشد که در خانه نباشد که اغلب هم اینطور است‏ . همچنین چیزی که در جوی کوچک باشد در رودخانه البته هست . بعد نتیجه‏ گیری می‏کند و می‏گوید :

این جهان جوی است دل چون نهر آب
این جهان خانه است دل شهری عجاب


نه عکس قضیه که بگوید این انسان ( دل یعنی انسان ) خانه است و جهان‏ شهر .

غرضم اهمیت انسان است ، و در انسان خیلی چیزهاست که نیازمند به‏ تفسیر است و این ساده‏انگاریها در موضوع انسان خیلی اشتباه است . این‏ ساده‏انگاریها را همه کرده‏اند . حال موضوعی که شاید بیشتر هم نیاز باشد که‏ ما شرح بدهیم مسأله " عشق و پرستش " و در واقع مسأله " عشق " است .

خود همین عشق در انسان یک پدیده معضل عجیبی است که خیلی نیاز به تفسیر دارد . در باب عشق بعضی اصلا عشق را جز از مقوله شهوت ندانسته و گفته‏اند عشق همان هیجان غریزه جنسی است ، چیز دیگری غیر از آن نیست ، یعنی‏
مبدئش غریزه جنسی است انتهایش هم غریزه جنسی است .

نظریه دیگری هست که معتقد است که عشقها از غریزه جنسی شروع می‏شود ولی‏ بعد تلطیف می‏شود ، جنبه جنسی خودش را از دست می‏دهد و حالت روحانی به‏ خود می‏گیرد . و یک نظریه دیگر هست که از اساس قائل به دو نوع عشق است‏

: عشقهای جسمانی که مبدأ جسمانی و غایت جسمانی دارد ، و عشقهای روحانی‏ که از ابتدا مبدأ روحانی دارد و غایتش هم روحانی است .

مسأله عشق خصوصا در آنجا که با پرستش توأم می‏شود و بلکه هر عشقی که به‏ مرحله عشق واقعی برسد ( یعنی حساب شهوات را باید جدا کرد ) به مرحله‏ پرستش می‏رسد ، یعنی این دو در واقع از یکدیگر تفکیک پذیر نیستند به هر حال مسأله عشق و پرستش در انسان مسأله‏ای است که فوق العاده نیازمند به‏ تحلیل و تفسیر و توضیح و توجیه است . باید بررسی شود که واقعا چه مبدئی‏ دارد ؟

آیا این حرفی که از قدیم به افلاطون نسبت داده‏اند و لهذا امروز هم‏ می‏گویند " عشق افلاطونی " راست است ؟ آیا در انسان واقعا یک مبدأ غیر جسمانی و غیر مادی برای عشق وجود دارد ؟ و آیا عشقهای روحانی هم در انسان‏ وجود دارد و اگر وجود دارد چیست ؟





منبع : کتاب فطرت
نویسنده : شهید مرتضی مطهری
صفحه :84


بیشتر بدانید :

ماهیت عشق
ماهیت عشق روحانی ومطلوب حقیقی


تعداد بازدید ها: 16210