اقسام دلالت





تردیدی نیست که انتقال ذهن از یک امر به امر دیگر یا به عبارت دیگر دلالت یک شیئ بر شیئ دیگر، بی جهت و بدون سبب نیست.
سبب این انتقال، در واقع همان علاقه و پیوند راسخ و استواری است که میان دو شی در ذهن برقرار است و این پیوند ذهنی نیز علتی دارد که آن علت، علم به ملازمه میان دو شی و همراهی آن ها در بیرون از ذهن است.
و چون این ملازمه و همراهی دو چیز، گاهی ذاتی آن امر است و گاهی طبعی(مربوط به بدن انسان) و گاهی نیز از قرار داد و وضع نشات می گیرد، ذهن انسان بر سه گونه از چیزی به چیز دیگر منتقل می شود.
بنابراین، دلالت بر اساس استقراء بر سه قسم است:
  • دلالت عقلی
  • دلالت طبعی
  • دلالت وضعی

دلالت عقلی


دلالت عقلی یعنی دلالتی که سبب آن، حکم عقل باشد.
مانند دلالت دود بر آتش، دلالت جای پا بر رونده، دلالت مصنوع بر صانع و دلالت متحرک بر محرک.
این نوع دلالت در جایی است که میان وجود خارجی دال و مدلول ، ملازمه ذاتی، یعنی ملازمه واقعی و حقیقی که خارج از دایره انسان و اختیار اوست، برقرار باشد. یعنی در عالم خارج، واقعا میان آن دو، رابطه اثر و موثری برقرار باشد.
چنانچه وقتی انسان بداند که هر جای پایی متعلق به کسی است، به محض دیدن جای پا روی زمین، به وجود رونده پی می برد.

دلالت طبعی


دلالت طبعی عبارت است از دلالت آثار خارجی بدنی بر حالات طبیعی (مزاج انسانی) یا حالات روحی و نفسانی انسان.
مانند دلالت سرعت ضربان قلب بر تب، دلالت سرخی چهره بر خجالت و شرم و دلالت پریدگی رنگ بر ضعف بدن یا ترس.
این نحوه دلالت تنها در جایی است که ملازمه و همراهی میان دو امر، ملازمه ای باشد که طبع انسان اقتضای آن را دارد.

البته باید توجه داشت که در دلالت طبعی، ملازمه میان دال و مدلول، همیشگی نیست؛ بلکه گاهی طبع انسانی از روال معمول خود، تخلف می کند و نیز در اثر گوناگونی طبایع مردم، این آثار بدنی، مختلف می گردد.
این دلالت، بر خلاف دلالت و ملازمه عقلی است که همیشه یکسان است و تخلف بردار نیست.
مثلا هر زمان و هر جا که آتش باشد، حرارت نیز هست؛ اما رابطه میان سرخی چهره و شرمساری چنین نیست؛ چه بسا انسان هایی که به هنگام شرمساری، چهره شان سرخ نمی شود و نیز چه بسیار که سرخی چهره، علتی غیر از شرمساری دارد.

نمونه های فراوان برای دلالت طبعی وجود دارد:
برای مثال، طبع برخی از انسان ها اقتضا می کند که هنگام درد بگویند: "آخ!" و نیز بعضی از انسان ها هنگام تفکر، با ریش خود و یا با وسیله ای بازی می کنند و یا این که بیشتر انسانها ، هنگام خستگی ، خمیازه می کشند.
حال اگر انسان از چنین ملازمه هایی آگاه باشد، با دیدن این امور، ذهنش از یک ملازم به ملازم دیگر منتقل خواهد شد.
مثلا هنگامی که می بیند کسی خمیازه می کشد و چشم هایش نیز قرمز گشته است، پی به خستگی و خواب آلودگی وی می برد.

دلالت وضعی(قراردادی)


دلالت وضعی، عبارت است از دلالتی که سبب آن، وضع و قرارداد میان انسانها باشد؛ به این معنی که چیزی را علامت و نشانه چیز دیگر قرار داده باشند.
مانند دلالت لباس سیاه بر ماتم و عزا؛ و دلالت چراغ قرمز بر منع حرکت خودرو ها؛ و دلالت لفظ میز بر معنی میز.

دلالت وضعی، در جایی است که ملازمه میان دو چیز از وضع و قرار داد نشات گیرد؛ قرارداد مبنی بر این که وجود یکی ، دلیل بر وجود دیگری است.
مانند علائم تلگراف و علائم جبری که هر یک بر معانی مخصوصی دلالت می کنند.

بدیهی است که اگر کسی در موردی آگاه به وضع (قرارداد) نباشد، از این علائم پی به چیزی نخواهد برد و معنایی درک نمی کند.
مثلا هر فرد آدمی که در یک بیابان جای پایی را ببیند، به وجود رونده حکم می کند(زیرا دلالت عقلی برای همه یکسان است)؛ اما کسی که به زبان فارسی آشنا نباشد، از الفاظ دیوار و میز و مادر، چیزی در نمی یابد؛ چرا که وی نمی داند هر یک از این الفاظ را در فارسی برای چه معنایی وضع کرده اند.

یک نکته!

باید دانست که در هر یک از اقساط سه گانه دلالت، عقل است که مدخلیت دارد؛ یعنی این عقل است که حکم به دلالت و ملازمه میان دال و مدلول می کند و بدون دخالت عقل، ذهن از هیچ دالی به مدلول آن منتقل نمی شود.
اما تنها این تفاوت وجود دارد که در دلالت طبعی و وضعی، علاوه بر عقل، عامل دیگر (طبع انسانی یا وضع و قرارداد انسان ها) نیز دخالت دارند؛ در صورتی که در دلالت عقلی، عقل به تنهایی کافی است و به هیچ عامل دیگری نیازی نیست.

اقساط دلالت وضعی


دلالت وضعی بر دو نوع است:

1- دلالت لفظی:
دلالت لفظی در جایی است که آنچه بر اساس قرارداد به عنوان دال تعیین شده است، لفظ باشد. به سخن دیگر، دلالت لفظی یعنی این که برای یک مفهوم و تصور، لفظی (کلمه یا عبارتی) را قرار داده باشیم؛ به طوری که با آگاهی از این لفظ، به مفهوم مذکور منتقل شویم.

2- دلالت غیر لفظی:
این نوع دلالت در جایی است که دال، چیزی غیر از لفظ باشد. مثل علائم، خطوط، تصویر ها و تابلو هایی که در جاده برای بیان اندازه و مسافت و یا تعیین جهت نصب شده اند و یا علامت بودن پارچه و لباس سیاه بر ماتم و عزا و مانند آن.

دلالتی که در منطق مورد توجه است، همان دلالت لفظ بر معنی است که دلالتی وضعی و حاکی از قرارداد فی مابین انسان هاست.

دلالت لفظ بر معنی بر سه قسم است. به این منظور نگاه کنید به:

منابع


  • منطق مظفر، جلد1، صفحه 61- 59
  • کلیات منطق صوری، صفحه 73 و 72


تعداد بازدید ها: 86648