تاریخچه ی:
گفت و گوی امام حسین علیه السلام با پیرمردی در راه کربلا
تفاوت با نگارش: 1
- | نگامی که امام حسین علیه السلام ه ز« بط قه» (عقبه) رسیدن در آنجا فرود آمدند. پیرمردی از بنی عکرمه را ر جا دیدند که نامش« مرو ن وا» ود رمر گت: ب کا می ری اما ف: به وه. |
+ | ((حضرت اام حسین علیه السلام|امام حسین علیه السلام)) ر راه ((ک)) ب وقفگه عقبه رسید و همراه کاروان در آنجا فرود آمد. پیرمردی از بنی عکرمه از مام پرسید:« کجا میروی؟» امام فرمود:« به کوفه.» پیمرد گفت:« تو را به خدا سوند میدهم که بازگردید؛ زیرا به خدا به سوی سر نیزهها و شمشیرهای رنده میروی. ین ردمی که به سوی و ناه فستادهاند و دعوتت کرداند، اگر در جنگ با دشمن تو ر مک میکرد، در این صورت خوب بد که ندشان میرتی ولی با ای بیوفییا ک ز آنان به وش ت رسیده است، من صلاح را در این نمیبینم.» |
- | پیمد گت: ا به خدا سگن می هم ک ازردی؛ یرا به خدا ز ه وی سر یزه ها مشی های برنده نمی و و این مردی ک به ی تو ن فره ند و را د کرده ند اگر از ن من و را کایت می کردند و کاا را برای آماده و روب را می کردند، د ین صور ار به آنها وار می ی خوب بد، ولی با ای و ک ما بین می کنی این بی فیی ک آنان به گ تو رسید است ن صلاح ر ای نمی ینم. |
+ | م سی لیه السم فمد:« ی بنده خدا نچه و یایی بر من پوشیده نیت و لیکن اراد خداند بر ه چ ت بگیر ن واهد شد.» فرمود:« به دا آنها د من ر دارند تا نم را برید و چو چین کردند، خدوند کی ر ه آنان ر و و ک ب آنا کد؛ آنجا که ت تری امتا ن.» |
- | حضرت فرمود: ای بنده خدا آنچه تو می اندیشی بر من پوشیده نیست، ولیکن خداوند متعال در کار خود مغلوب نمی شود و آنچه اراده ح تعالی بر آن تعلق گرفته است، جز آن نخواهد شد. سپس فرمود: به خدا دست از من برندارد تا خون من را بریزند و چون چنین کدند خداوند کس را که آنان را زبون و پست کند بر آنها مسلط کند تا بدان جا که پت ترن و بون ترین امت ها شوند. |
+ | !منابع: />*ارشاد فید، ج 2، 77. |
- | منابع: ارشاد مفید، ج 2، ص 77.
مراجعه شود به:
((درگیری هنگام خروج از مکه)) |
+ | !مراجعه شود به: *((درگیری امام حسین علیه السلام و یارانش هنگام خروج از مکه)) |