تاریخچه ی:
گفتگو با حضرت خضر
((حارث اعور همدانی)) می گوید:
در ((نخیله|نُخَیله))، نزدیک ((کوفه))، پیرمردی را با ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علی علیه السلام)) دیدم.
به امام گفتم:« این مرد کیست؟ »
فرمود:« برادرم ((خضر|خضر)) است که نزد من آمده و از باقی مانده عمر دنیا می پرسد. من نیز از مقداری که از عمر دنیا گذشته از او پرسیدم. او به من خبر داد، ولی من از او آگاه ترم.»
آن گاه فرمود:« برای ما طبقی از ((خرما))ی تازه از آسمان آوردند. خضر هسته هایش را دور انداخت، ولی من در دستم جمع کردم.»
به امیرالمومنین گفتم:« هسته ها را به من ببخش.» امام نیز آنها را به من بخشید و من آنها را کاشتم و محصولی که داد، بهترین رطبی بود که تا آن زمان دیده بودم.
!منبع:
*بحارالانوار، ج 39، ص131، حدیث 3 ------ قصص الانبیاء
!مراجعه شود به:
*((مقام حضرت علی علیه السلام نزد حضرت خضر علیه السلام))