تاریخچه ی:
گفتگو با حضرت خضر
تفاوت با نگارش: 1
| + | ((حارث اعور همدانی)) می گوید: |
- | ((ارث اع همدانی ))ی گید: در نُخَیله (مل نزدیکی کوفه ز طرف شام) پیر مردی را با امیرالمؤمنین علیه السلام دیدم به حضرت گفتم این کیست ؟
فرمود: این برادرم ((ضر|خضر ))است، نزد من آمده و از باقی ماندة عر دنیا می پرسد و من نیز از مقداری که از عر دنیا گذشته از ا پرسیدم.
او بمن خبر داد، ولی من از او نسبت به پرسشی که کردم آگاهترم.
امیر المومنین علیه لسلام فرمود: برای ا طبقی از خرای تازه از آسان آوردند اما خضر هسته هایش را دور انداخت، ولی من در دستم جمع کردم. |
+ | ر ((ی|نُخَیله))، نزدیک ((کوفه)) پیرمردی را با ((حضرت امیرالممنین عی عیه اسلام|امیرالمؤمنین علی لی اسام)) دیدم. |
- | حارث افزود به امیر الممنین گتم : <BR>س را من ببخ ضرت نیز آها ا بمن ی من آنها ا کام. ا نها هی ط و خرما که نمونه را یچگاه نیه ود بدست مده. |
+ | به امام گتم:« این رد کیست؟ » <br />:« برارم ((خ|خضر)) است که نزد من آده و از اقی مانده م نی ی پرسد. من نیز از مقاری که ا م نیا گ او پرسیدم. او به من ر داد، لی من و ا تم.» |
- | حارالانوار، ج 39، ص131، حی 3 ----------- صص ایاء |
+ | ن و: |
- | مراجعه شود به: <BR>((مقام حضرت علی علیه السلام نزد حضرت خضر علیه السلام)) |
+ | « برای ما طبقی از ((خرما))ی تازه از آسمان آوردند. خضر هسته هایش را دور انداخت، ولی من در دستم جمع کردم.»
به امیرالمومنین گفتم:
« هسته ها را به من ببخش.»
امام نیز آنها را به من بخشید و من آنها را کاشتم و محصولی که داد، بهترین رطبی بود که تا آن زمان دیده بودم.
!منبع: <br />*بحارالانوار، ج 39، ص131، حدیث 3 ------ قصص الانبیاء
!مراجعه شود به:
>*((مقام حضرت علی علیه السلام نزد حضرت خضر علیه السلام)) |