تاریخچه ی:
گفتگوی امام سجاد علیه السلام با یزید
تفاوت با نگارش: 2
| + | پس از آن که بازماندگان اهل بیت را به مجلس ((یزید بن معاویه|یزید)) جای دادند، یزید به ((حضرت امام سجاد علیه السلام|امام سجاد علیه السلام)) گفت: ای پسر ((حضرت امام حسین علیه السلام|حسین))، پدرت رابطه خویشاوندی را نادیده گرفت و مقام و منزلت مرا در نیافت و با سلطنت من درآویخت و خدا آنگونه که دیدی با او رفتار کرد. |
| + | امام سجاد علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود: « __ما اصاب من مصیبته فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر__» یزید به فرزند خود، ((خالد بن یزید|خالد))، گفت: « پاسخ او را بده. » ولی خالد ندانست چه جوابی گوید. یزید به او گفت: بگو « __ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر__»؛ هر مصیبتی به شما می رسد به سبب اعمال خود شماست و در عین حال خداوند بسیاری از کارهای شما را عفو می کند |
- | پس از آن ک بااگن هل یت را به مس ((یید ن اویه|یی ))ای داند. یید به ((حضرت امم علیه لسلام|امام جاد علیه السلام)) گ: ای پسر ین پدرت ه ویشاونی ا نیده گر ام ن مرا یت و ا سنت من وی خدا آنگنه که یی ا او رفا کرد. |
+ | پس از آن عی ا این لیه السلام فمود: ای پسر ((معاویه)) و ((هند دختر عتبه، همر ابسفین|هند)) و خر! نبوت پیوایی همیه در اختیر پران و نیاکان من بوده ات، حتی پیش از آن که تو زاده شوی! راستی که ر ((جن بدر)) و ((جنگ احد|احد)) و ((غزوه احزاب|احزاب)) پرچم ((حضرت ممد مفی لی لله علیه و له|رسول خدا)) در دست جدم ((حضرت امیرالمؤمنین لی علیه السلام|عی بن ابیطالب)) و پرچم کفان ر دست پدر و جد تو و. « نگه شعای ه این مضمون وند: « چه سخ ی دی نگامی ک یر شما را وی: ه کردی ب عترت و اانم؟ قدان ن خی ا اسیر و بری را غشته به خون کردید.» |
- | امام سجاد علیه السلام ای یه را تاو رمود: « ما ااب میت ی لا فی انفک الا ی کب ن ن نرا ک علی اله ییر» یید به فرزند و ((خا ن موی|خالد ))گ: اس و را بده، وی اد ندانست ه ی گوید. یزید ب او گفت: گو« اک من یه فا کب ییکم و یفو ن کی» |
+ | آن گاه امام سجاد علیه السلام فرمود: « ای یزید! اگر ی انستی چه عمل زشتی را مرتکب شد ای و ا درم و اهل بیت و برادر و عموهای من چه کرده ای ملماً به کها می گیتی بر ری اکر ی ستی و فریا ب واویلا بند می کی ک سر ر سین فرزن ((حضر اه را علیهاسلا|فاطمه)) و لی ر به سر در روزه شهر آویخته ای. مانت و خدا در ین شا هسیم. و را به وار و شیمانی فدا بشارت ی دهم و پشیمانی فردا زمانی است ه مد روز قیامت گرد آیند. » یزید گت: « راست گفتی ی جوان، لی پر و ت خواتد امیر باشند دای ا اس که نن کشت و ونان ا ریت.» |
- | س از آن علی ابن الحسین علیه السلام فرمود: ای سر ((معاویه)) و ((هند دختر عتبه، همسر ابوسفیان|هند)) و صخر! نبوت و پیشوایی همیشه در اختیار پدران و نیاکن من بده ات پش ز آن که تو زاده شوی! براستی که در جنگ بدر و احد و احزاب پرچم رسول خدا در دست جدم علی ابن ابیطالب و پرچم کافران در دست پدر و جد و بود. آنگاه اشعار ه این مضمون خواند: « چه پاسخ می دهی هنگامی که پیامب شما را گوید: چه کردید در حالیکه شما آخرین امتید به عترت و خاندانم بعد از فقدان من برخی ا سر و رخی را آغشته به خون نموده اید.» |
+ | !نابع: />*صه کبا، 491. />*بحارالانوار ج 45، 135 />*بارالانوار 45، 175 |
- | آن گاه امام سجاد علیه السلام فرمود: ای یید اگر می دانستی چه عمل زشتی را مرتکب شده ای و با پدرم و اهل بیت و برادر و عموهای من چه کرده ای مسلماً به کوهها می گریختی و بر روی خاکستر می نشستی و فریاد به واویلا بلند می کردی که سر پدرم حسین فرزند ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه)) و ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلم|علی)) را به سر در دروازه شهر آویخته ای و ما امانت ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا)) در میان شما هستیم. تو را به خواری و پشیمانی فردا بشارت می دهم و پشیمانی فردا زمانی است که مردم در روز قیامت گرد آیند. یزید گفت: راست گفتی ای جوان، ولی پدر و جدت خواستند امیر باشند و خدای را سپاس که آنان را کشت و خونشان را ریخت.
1- بحارالانوار ج 45، ص 135 2- بحارالانوار ج 45، ص 175
منابع: قصه کربلا، ص 491.
مراجعه شود به: ((در مجلس یزید)) |
+ | !مراعه شود به: />*((امام ساد علیه السلام در مجلس یزید)) |