| بعد از رحلت ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم))، مؤذن همیشگی پیامبر، ((بلال حبشی|بلال))، دیگر ((اذان)) نگفت و گفت « بعد از رسول خدا من دیگر برای کسی اذان نمیگویم.» | | بعد از رحلت ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم))، مؤذن همیشگی پیامبر، ((بلال حبشی|بلال))، دیگر ((اذان)) نگفت و گفت « بعد از رسول خدا من دیگر برای کسی اذان نمیگویم.» |
| روزی ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه علیهاسلام)) فرمود:« دوست دارم صدای مؤذن پدرم را بشنوم.» | | روزی ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه علیهاسلام)) فرمود:« دوست دارم صدای مؤذن پدرم را بشنوم.» |
- | این سخن به گوش بلال رسید و قبول کرد یک بار دیگر اذان بگوید. صدای او به الله اکبر بلند شد و فضای ((مدینه، مدینة النبی، یثرب|مدینه)) را عطرآگین نمود. فاطمه علیهاسلام روزگار حیات رسول خدا را به یاد آورد و بیاختیار سیلاب اشک از چشمان مبارکش سرازیر شد. بلال اذان را ادامه میداد و فاطمه میگریست. وقتی نام پاک رسول خدا را به زبان آورد و گفت « __اشهد ان محمدا رسول الله__ » فاطمه علیهاسلام ضجهای زد و از هوش رفت. بعضی از مردم به سوی بلال دویدند و گفتند بس کند که دختر رسول خدا از دنیا رفت. بلال اذان خود را ناتمام گذاشت. |
+ | این سخن به گوش بلال رسید و قبول کرد یک بار دیگر اذان بگوید. صدای او به الله اکبر بلند شد و فضای ((مدینه، مدینة النبی، یثرب|مدینه)) را عطرآگین کرد. فاطمه علیهاسلام روزگار حیات رسول خدا را به یاد آورد و بیاختیار سیلاب اشک از چشمان مبارکش سرازیر شد. بلال اذان را ادامه میداد و فاطمه میگریست. وقتی نام پاک رسول خدا را به زبان آورد و گفت « __اشهد ان محمدا رسول الله__ » فاطمه علیهاسلام ضجهای زد و از هوش رفت. بعضی از مردم به سوی بلال دویدند و گفتند بس کن که دختر رسول خدا از دنیا رفت. بلال اذان خود را ناتمام گذاشت. |
| *بحارالانوار، ج 43، ص 157، ح 7. | | *بحارالانوار، ج 43، ص 157، ح 7. |