تاریخچه ی:
کشته ای که سخن گفت
تفاوت با نگارش: 4
- | ((میثم تمار|میثم تمار)) مىگوید: همراه جمعى از اصحاب ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|على علیه السلام)) و یاران ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله)) در دم مویم امیالممنین لیه السلام در ((مسجد کوف|سجد جامع کوفه)) بودیم و حرت همانند ماه شب چهارد بود که ر یان ستارگان مدرخشید که ناهان ا در مسد مردى ب د در حالى که باى از ریر سیاه به تن دات و امه ای زرد رنگ ر سر بسته بد و و مشیر مای کرده بود، وارد شد و بون اینکه ام کند یا ن گوید شست. |
+ | ((میثم تمار|میثم تمار)) میگوید: همراه جمعى از اصحاب ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|على علیه السلام)) و یاران ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله)) در ((مجد کوفه|مجد جامع کوه)) نسته بودیم. امام علی لیه السلام همنند ما شب هارده بود که در میان تارگان میدرخشید. ناگهان از در مسجد مردى بلندقد با قبائى از حریر سیاه و عمامه ای زرد رنگ و دو شمشیر حمایلشده وارد شد و بدون اینکه سلام کند یا سخن بگوید نشست. همه نگاه ها متوجه او شد و همه به طرف او گردن کشیدند. امام سر به زیر انداخته بود. پس از آنکه آرامش در مسجد حاکم شد، مرد تازه وارد با زبانى فصیح چی سخن گفت:«کدام یک از شما در شجعت برزیده است و در فضیلت و دانش و جمال، جامع؟ کدام یک از شما در حرم (خانهی خدا) ولادت یافته و در خصال اخلاقى نمونه و به کرامت و زروارى موصوف است؟ کدام یک از شما قهرمان و دلاور و مجری حکم ((قاص)) است؟ کدام یک از شما ثمرهی باطراوت ابوطالب و قهرمان با هیبت اوست؟ کدام یک از شما جانشین محمد است که او را یاری داد و مقام و عزتش به واسطه او تثبیت گشت؟» در این حال، امام علی سر بلند کرد و فرمود:«اى ابو سعد رومى، چه مىگویى؟ هر چه مىخواهى بپرس. من مخزن داش پیامبرى هستم.» او گفت:«به ما خبر رسیده که و ((وحی)) رسول خدا جانشین او بر امتش هستى و حلال مشکلاتى. من فرستاده شصت هزار مرد به سوى تو هستم. جنازه اى همراه دارم ه ر آستانه در مسجد است در علت مرگش اختلاف شده است. اگر او را زنده کنى مدانیم که راستگو و بااصالت و نجیب هستى و براى ما محقق مىشو که حجت خدا در زمین او و انشین محمد بر امتش تو هسى و ار این کار را نکنى مىفهمیم که ادعاى نادرستى دارى.» امام ب یم رمود: بر شترت سوار شو و در کوچهها و محلههاى کوفه اعلان کن که هر کس مى خواهد علم ربانى و دانش خدادادی را که خداند به برار رسول الله و همسر دخترش عطا کرد ببیند به سوى ((نجف)) بشتابد. مردم همراه آن جنازه ه نجف سرازیر شدند. تابوت که گشوده شد نوجوانى بسیار زیباچهره پدیدار شد. به امام گفتند: یک روز است که مرده ات. در بستر، سرش را بریده اند و کون پنجاه نفر به قتلش متهم هستند.» امام فرمود:«عمویش او را کشته زیرا دخترش را به او داده بود ولى این جوان با دیگرى زدواج کرد. عمویش از روی خشم و کینه او را سر بریده است.» آن شخص گفت:«کاری کن خودش شهادت بد تا جن و ونریزى ز میان ما برداشته ود.» اما برخاست و پس از حمد و سپاس الهى و درود بر پیامبر فرمود:«اى کوفیان، ((گاو بنی اسرئیل|او بنى اسرائیل)) منزلتش نزد خداوند بی از من نیست و من برادر رسول خدایم.» آن گاه پای مبارک خود را به ازه زد و فرمود:«اى مدرک پسر حنظله، به اذن خدا برخیز!» جوان مه زنده د و گفت:«عمویم را کشته است.» |
- | همه نگاه ها متوجه او شد و همه به طرف او گردن کشیدند و حضرت سرش پایین بود. پس از آنکه آرامش در مسجد حاکم شد مرد تازه وارد با زبانى گویا که چون شمشیر بر کشیده از نیام بود چنین سخن گفت: کدام یک از شما در شجاعت برگزیده است و در فضیلت و دانش و جمال جامع؟ کدام یک از شما در حرم (خانهء خدا) ولادت یافته و در خصال اخلاقى نمونه و به کرامت و بزرگوارى موصوف است؟ کدام یک از شما اصلع (کسى جلوى سرش موى ندارد) و قهرمان و دلاور و گیرنده ((قصاص)) است؟ کدام یک از شما شاخه تازه و با طراوت ابوطالب و قهرمان با هیبت اوست؟ کدام یک از شما جانشین محمد است که او را یاری داد و مقام و عزتش به واسطه او تثبیت گشت؟
در این حال حضرت سرش را بلند کرد و فرمود: اى ابو سعد رومى چه مى گویى ؟هر چه مى خواهى بپرس من مخزن دانش پیامبرى هستم، او گفت: به ما خبر رسیده که تو ((وحی)) رسول خدا و جانشین او بر امتش هستى و تو حل کننده مشکلاتى و من فرستاده شصت هزار مرد به سوى تو هستم. جنازه اى همراه دارم که در آستانه در مسجد است و در علت مرگش اختلاف شده است. اگر او را زنده کنى مىدانیم که تو راستگو و با اصالت و نجیب هستى و براى ما محقق مى شود که تو حجت خدا در زمین او و جانشین محمد بر امتش هستى و اگر اینکار را نکنى مىفهمیم که ادعاى نادرستى دارى.
حضرت به میثم فرمود: بر شترت سوار شو و در کوچه ها و محله هاى کوفه اعلان کن که هر کس مى خواهد آن علم ربانى و دانش خداداد را که خداوند به برادر رسول الله و همسر دخترش عطا کرد ببیند به سوى ((نجف)) بیاید.
مردم همراه آن کفن و جنازه به نجف سرازیر شدند. تابوت که گشوده شد نوجوانى بسیار زیبا چهره پدیدار شد. به حضرت گفتند: یک روز است که مرده است. در بستر، بدون هیچ سابقه بیمارى دیده که سرش را بریده اند و اکنون پنجاه نفر به قتلش متهم هستند.
حضرت فرمود: عمویش او را کشته زیرا دخترش را به او داده بود ولى این جوان با دیگرى ازدواج کرد و عمویش بخاطر خشم و کینه او را سر بریده است. آن شخص گفت: خودش شهادت بدهد تا جنگ و خونریزى از میان ما برداشته شود.
حضرت برخاست و پس از حمد و سپاس الهى و درود بر پیامبر فرمود: اى کوفیان، ((گاو بنی اسرائیل|گاو بنى اسرائیل)) منزلتش نزد خداوند بیش از من نیست و من برادر رسول خدایم. آنگاه حضرت کنار بدن مرده آمد و با پایش به او زد و فرمود: (قم باذن الله یا مدرک بن حنظلة) (اى مدرک پسر حنظله به اذن خدا برخیز ). جوان مرده برخاست و گفت که عمویم مرا کشته است.
!منابع: *بحارالانوار، ج40، ص 274، حدیث 40 --------- فضائل، روضه |
+ | منابع: بحارالانوار، ج40، ص 274، حدیث 40 --------- فضائل، روضه |