منو
 کاربر Online
431 کاربر online
تاریخچه ی: پیشگویی و خبر از غیبت

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:2
امام صادق علیه السلام فرمود:
روزی عده‌ای از غلامان امام حسین علیه‌السلام به دست عده‌ای راهزن کشته شدند و اموال امام به غارت رفت.
امام با شنیدن این خبر نزد حاکم مدینه رفت و به او فرمود:«برای یافتن راهزنان به تو کمک می‌کنم و آنان را به تو معرفی می‌نمایم.»
حاکم مدینه گفت:«مگر آنان را می‌شناسید، ای فرزند رسول خدا!»
فرمود:«آری.» و با دست خود به مردی که در مقابل او ایستاده بود اشاره کرد و فرمود:«او یکی از آنهاست.»
آن مرد گفت:«از کجا می‌گویید؟»
امام حسین علیه السلام فرمود:«اگر من همه چیز را بگویم، تصدیق می‌کنی؟»
گفت:«آری. به خدا سوگند تو را تصدیق می‌کنم.»
امام یک یک راهزنان را نام برد و چگونگی قتل و سرقت آنان را توضیح داد.
چهار تن از راهزنان، غلام بودند و بقیه از لشگریان مدینه.
حاکم مدینه به مرد گفت:«به قبر و منبر پیامبر سوگند، راست می‌گویی یا با این شلاق گوشت بدنت را تکه تکه کنم؟»
مرد گفت:«به خدا سوگند حسین دروغ نمی‌گوید. هر چه گفت راست بود، گویا اصلا او نیز همراه ما بوده است.»
حاکم مدینه راهزنان را دستگیر کرد، از آنان اقرار گرفت و همه را گردن زد.

منابع:
بحار الانوار، ج 44، ص 181، حدیث 5- خراج.

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که هر گاه حسین علیه السلام می خواست غلامانشان را پی کاری بفرستد به آنان می فرمود: فلان روز نروید فلان روز بروید که اگر با من مخالفت کنید سرقت می شوید.

یک مرتبه غلامان خلاف فرمایش حضرت انجام دادند و خارج شدند پس دزدان آنان را کشتند و آنچه همراه آنان بود همه را به سرقت بردند و خبر به حضرت رسید.

پس حضرت فرمود: من آنان را بر حذر داشتم ولی نپذیرفتند و همان هنگام بلند شد و نزد والی و حاکم مدینه رفت.

والی گفت: شنیده ام که غلامان شما را کشته اند، خداوند در این باره به شما اجر بدهد!

حضرت فرمود: برای دست یابی به آنان به تو کمک می کنم و آنان را به تو معرفی می کنم.

والی گفت: مگر آنان را می شناسی ای فرزند رسول خدا!

فرمود: آری، همان گونه که تو را می شناسم و با دست خود به مردی که در مقابل والی ایستاده بود اشاره کرد و فرمود: او یکی از آنهاست.

آن مرد گفت: از کجا این نسبت را به من می دهد و از کجا می دانی من از آنها هستم؟

حسین علیه السلام به او گفت: اگر من راست گفتم تو مرا تصدیق می کنی ؟

گفت: آری به خدا سو گند تو را تصدیق می کنم.

حضرت فرمود: تو با فلان و فلان از مدینه خارج شدید و این کار را انجام دادید و نام یک یک آن را برد که چهار نفر از غلامان مدینه بودند و بقیه از لشگریان مدینه.

والی گفت: به قبر و منبر پیامبر سوگند، راست می گویی یا با این شلاق گوشت بدنت را تکه تکه می کنم.

آن مرد گفت: به خدا سوگند حسین دورغ نگفت بلکه راست گفت، گویا او با ما بوده است.

پس والی همه را جمع کرد و همه اقرار کردند و همه را گردن زد.

منابع: بحار الانوار، ج 44، ص 181، حدیث 5- خراج.


تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 سه شنبه 17 خرداد 1384 [11:45 ]   3   امیرمهدی حقیقت      جاری 
 سه شنبه 27 بهمن 1383 [05:15 ]   2   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 سه شنبه 05 آبان 1383 [05:35 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..