منو
 کاربر Online
995 کاربر online
تاریخچه ی: پیشنهاد خلافت به حضرت رضا علیه السلام

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:2
چون حضرت رضا علیه السلام وارد مروشدند، مأمون آن جناب را تکریم و احترام تمام نمود و اصحاب و خاصّان درگاه خود را جمع نمود و گفت: «ای مردمان! من در دودمان عبّاس و آل علی دقّت کردم. هیچکس را افضل و سزاوارتر به امر خلافت از علی ابن موسی الرّضا ندیدم.

اباصلت هروی می گوید: « مأمون به حضرت رضا علیه السلام گفت : « من فضل و علم و زهد و ورع و عبادت شما را می دانم و شما را از خودم برای خلافت سزاوارتر می بینم.» حضرت فرمودند: « من به عبودیت خدای تعالی افتخار میکنم و با زهد در دنیا، امید نجات از شرّ دنیا دارم و با ورع و دوری از کارهای حرام امید دستیابی به بهره های الهی دارم و با تواضع در دنیا خواستار مقام بلندی در نزد خدای تعالی هستم.»

مأمون گفت: « من در نظر دارم خود را از خلافت عزل کنم و با شما به عنوان خلیفه بیعت نمایم.» حضرت فرمود: « ای مأمون! اگر این خلافت برای توست و خداوند آنرا برای تو قرار داده است، تو حق نداری لباسی را که خداوند به تو پوشانده بیرون آوری و به دیگری بپوشانی؛ و اگر خلافت مال تو نیست باز هم حق نداری آنرا برای من قرار دهی.»

مأمون گفت: « یا ابن رسول الله! شما ناچارید که این امر را بپذیرید.» حضرت فرمودند: « نه، من هرگز آنرا نمی پذیرم.» این سخنها تا حدود 2 ماه بین مأمون و آن حضرت رد و بدل شد. مأمون هر چه کوشش کرد، حضرت نپذیرفت تا اینکه مأیوس شد و از پیشنهاد ظاهری خود دست برداشت، زیرا هیچگاه راضی نبود که از آن همه جاه و جلال دست بردارد و خلافت را به آن حضرت واگذار نماید.
چه را که همین « خلافت » باعث شده بود که حتی برادرش امین را به قتل برساند.

منابع:

  • بحارالانوار، ج 49، ص 128، ح 3.
  • از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 139.

مراجعه شود به:


چون حضرت رضا علیه السلام وارد مرو شدند، مأمون آن جناب را تکریم و احترام تمام نمود و اصحاب و خاصّان درگاه خود را جمع نمود و گفت: «ای مردمان! من در دودمان عبّاس و آل علی دقّت کردم. هیچکس را افضل و سزاوارتر به امر خلافت از علی ابن موسی الرّضا ندیدم.

اباصلت هروی می گوید: « مأمون به حضرت رضا علیه السلام گفت : «من فضل و علم و زهد و ورع و عبادت شما را می دانم و شما را از خودم برای خلافت سزاوارتر می بینم.» حضرت فرمودند: « من به عبودیت خدای تعالی افتخار میکنم و با زهد در دنیا، امید نجات از شرّ دنیا دارم و با ورع و دوری از کارهای حرام امید دستیابی به بهره های الهی دارم و با تواضع در دنیا خواستار مقام بلندی در نزد خدای تعالی هستم.»

مأمون گفت: « من در نظر دارم خود را از خلافت عزل کنم و با شما به عنوان خلیفه بیعت نمایم.» حضرت فرمود: « ای مأمون! اگر این خلافت برای توست و خداوند آنرا برای تو قرار داده است، تو حق نداری لباسی را که خداوند به تو پوشانده بیرون آوری و به دیگری بپوشانی؛ و اگر خلافت مال تو نیست باز هم حق نداری آنرا برای من قرار دهی.»

مأمون گفت: « یا ابن رسول الله ! شما ناچارید که این امر را بپذیرید.» حضرت فرمودند: « نه، من هرگز آنرا نمی پذیرم.» این سخنها تا حدود 2 ماه بین مأمون و آن حضرت رد و بدل شد. مأمون هر چه کوشش کرد، حضرت نپذیرفت تا اینکه مأیوس شد و از پیشنهاد ظاهری خود دست برداشت، زیرا هیچگاه راضی نبود که از آن همه جاه و جلال دست بردارد و خلافت را به آن حضرت واگذار نماید.
چه را که همین « خلافت » باعث شده بود که حتی برادرش امین را به قتل برساند.

منابع:
بحار الانوار، ج 49، ص 128، ح 3.
از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 139.

مراجعه شود به:
پیشنهاد ولایتعهدی


تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 دوشنبه 19 اردیبهشت 1384 [04:40 ]   3   شکوفه رنجبری      جاری 
 یکشنبه 22 آذر 1383 [11:01 ]   2   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 سه شنبه 14 مهر 1383 [06:18 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..