اما این فرضیه , یعنى فرضیه مارکسیست ها , علم را چاره کننده دین نمی داند , اینها بعد از اینکه دیدند علم آمد و دین باقى ماند.
- و دیدند دانشمندان طراز اولى همچون پاستور و غیره در آستانه دین زانو زدند , گفتند خیر , علم چاره کننده دین نیست , دین اساسا مولود جهل نیست , مولود ترس هم نیست, مولود علاقه فطرى انسان به نظم و عدالت هم نیست , دین اختراع طبقه حاکمه در مقابل طبقه محکوم است تا وقتى که جامعه طبقاتى وجود دارد ولو آنکه علم بعرش هم برسد باز دین هست .
- جامعه اشتراکى بوجود بیاورید , طبقات را از میان ببرید , طبقات را که از میان بردید دین هم خود بخود از میان خواهد رفت دین یک ابزارى است , یک دامى است , یک شبکه ایست که طبقه حاکم نصب کرده است , وقتى خود آن طبقه از بین رفت ابزار کارش هم از میان مى رود , خلاصه اینکه مساوات کامل برقرار کنید , دین از میان خواهد رفت .
- این فرضیه نیز نتوانست در دنیا براى خود جائى باز کند . زیرا از طرفى علما ثابت کردند دین از مالکیت قدیمتر است , در دوران اشتراکى اولى هم دین بوده است , در همان دوران اشتراک اولیه و پیش از پیدایش جامعه هاى طبقاتى هم دین بوده است و پرستش وجود داشته .
- از طرف دیگر این توجیه و تفسیر با واقعیت تاریخ تطبیق نمى کند و تاریخ دوران گذشته حتى خلاف این نظریه را نیز نشان مى دهد , دین همیشه از میان طبقات ضعیف و محکوم ظهور کرده است .
- رهبران دینى اشخاصى چون موسى بوده اند , با گروهى زیر دست و بیچاره در مقابل قومى حاکم و مسلط , یعنى فرعون و فرعونیان .
- وقتى پیغمبر اسلام ظهور کرد چه کسانى از او حمایت کردند ؟ متنفذین و پولدارها و رباخوارها ؟
- آنها همانها هستند که پیغمبر اکرم علیه آنها قیام کرد , قرآن اینها را با کلمه ملأ تعبیر مى کند , یعنى اشراف , این ها همه مخالف بوده اند .
اینهائى که این طبقه را تشکیل مى دادند همان رهبران مخالفین آن حضرت بودند از قبیل :
ابوسفیان ,
ابوجهل ,
ولید بن مغیره , اینها همه از گردن کلفتان درجه اول عربستان بوده اند .
از نقل این فرضیه هاى گوناگون حداقل اینقدر مى توانید استنباط کنید که در مغرب زمین در میان مخالفین دین وحدت نظرى وجود ندارد , هر یک از مخالفین چیزى مخصوص بخود گفته است .
- فروید نیز گفت : دین نه ناشى از ترس است , نه از جهل است , نه عکس العمل در مقابل بى نظمى ها است , و نه عاملى است در راه کسب امتیازات طبقاتى .
- او، همانطوریکه همه حوادث اجتماع را با غریزه جنسى تحلیل و توجیه مى کرد , خواست دین را هم از این راه توجیه کند و نتیجتا گفت: بشر در اجتماع از نظر جنسى محرومیت هائى پیدا مى کند که موجب مى شود غریزه عقب رانده شده و به شعور ناخودآگاه رود .
وقتى که آنجا رفت قیود اجتماعى جلویش را مى گیرد که بیرون نیاید اما در آن صورت این محرومیت ها از راهها و به شکلهاى دیگرى بروز مى کند که یکى از آنها دین است .
- دین ریشه اش تمایل جنسى است و نه چیز دیگر . او هم چنین مى گفت که ریشه اخلاق هم تمایلات جنسى است , علم هم ریشه اش جنسى است .
اگر از او مى پرسیدیم آیا بعقیده شما دین چه موقعى از میان مردم خواهد رفت , مى گفت :
آزادى جنسى مطلق بدهید , بطورى که هیچ محرومیت جنسى وجود نداشته باشد , در آن صورت دین هم وجود نخواهد داشت , اما طولى نکشید که فروید خودش هم از حرف خودش پشیمان شد .
شاگردهایش نیز از او نپذیرفتند . در همین جاست که نظریه فطرى بودن دین و اینکه دین جزو نهاد بشر است پیدا مى شود( استاد مطهری ، امدادهای غیبی ، 43-29 و نیز کتابهای فطرث و اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5 ،صص 42-39) .
به هر حال اسلام در برابر کدام از این نظریات پاسخ هایی را ارائه است:
در برابر مادیونی که منشأ دین را ترس و جهل بشر ابتدائی در برابر عوامل طبیعت مثل رعد و برق و طوفان و غیره دانسته اند ، میگوید: اگر چنین بود دیگر پس از کشف علل فیزیکی عوامل مزبور لازم می آمد که بشر متدینی وجود نداشته باشد ولی تمام دانشمندان الهی هر قدر در شناسایی طبیعت پیش رفته و اطلاعات و معلولات آنها زیادتر شده به وجود خداوند بیشتر معترف وعقیده مند شدهاند. علاوه بر این خود دین جهل وترس مبارزه کرده و انسان را شجاع و عالم بار می آورد ، اگر دین مولود جهل و ترس باشد چگونه، علت محدثة خود مبارزه میکند.
به طور مثال خداوند در داستان نوح می فرماید: «فاذا رکبوا فی الفلک دعواالله مخلصین، عنکبوت ،65» که میگوید فطرت آدمی در چنین مواقعی خواه ناخواه متوجه مبدأ حقیقی خواهد بود که از این اوهام و خرافات به دور است. و نیز قرآن کریم مردم را از پرستش عوامل طبیعت باز میداردو تمام صفحه آفرینش را مسخر آدمی نموده است چنانکه می فرماید: «و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعاً منه، جاشیه،13»و در برابر مارکس و طرفدارانش که دین را معلول و انعکاس وضع اقتصادی جامعه دانسته و گفته اند که طبقه اشراف و حاکمه برای جلوگیری از طغیان طبقة کارگر و تسکین خاطر محرومین جامعه دین را به وجود آورده اند. یک بررسی کوتاه در وضع و زندگی انبیاء که مؤسسین ادیان الهی می باشند ، بطلان این عقیده را ثابت میکند زیرا اگر دین پدید آمده به وسیله طبقه اشراف بود ، لازم می آمد که پیغمبران از طبقه مزبور مبعوث می شدند در حالی که آنان اشخاص عادی و سقوط و اکثرشان چوپان بودند و پس از بعثت هم نه فقط محرومین را استثمار نکرده اند بلکه قوانین دینی آنان بیشتر به نفع فقراء و تنگدستان بوده و اغنیاء و اشراف را وادار کرده اند که به عناوین مختلف از ثروت و دارائی خود به نفع محرومین و تنگدستان انفاق و احسان و مقداری نیز به بیت المال بپردازند.
همچنین اگر احکام و برنامه های مذهبی ساختة طبقه حاکم برای جلوگیری از عصیان فقراء و نیازمندان بود لازم می آمد که آورندگان مذاهب خودش معتقد به آنها نبوده و عبادات و احکام عملی آنرا انجام نمی دادند در حالیکه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم خودش چنان مستغرق در عبادت بوده است که از کثرت عبادت خود را به رنج و تعب انداخته بود چنانکه خداوند می فرماید: «طه، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی، طه ، 1و2» ای پیامبر ما قرآن را به تو نازل نکردیم که خودت را از کثرت عبادت به مشقت اندازی و نیز حضرت امیر علیهالسلام شبها چندین مرتبه از خوف خدا غش میکرد و حضرت علی بن الحسین از کثرت سجود در پیشگاه الهی به سجاد ملقب شده است.
حضرت امیر می فرماید: «الدین افضل مطلوب، من لم یستغن بالله عن الدنیا فلادین له» دین برترین خواسته انسانست. هر که وجود خدا از دنیا بی نیاز نگردد، دین ندارد. و بر اساس نظریه فروید نیز که منشأ پیدایش مذاهب را ناشی از واپس زدگی غریزه جنسی میداند که تولید عقدة ادیپ مینماید و خلاصه نظریه او اینست که درآغاز تاریخ بشریت پسران با فرمان غریزة جنسی به سوی مادران خود رو آورده و چون پدران را مانع از رسیدن به مقصود یافتند آنها را کشتند و سپس پشیمان شدند و احساس ندامت کردند لذا بعد از آن در صدد تلافی و جبران گذشته بر آمدند و روح پدرها را پرستش کردند و همین امر موجب پیدایش مذهب گردید زیرا پدرپرستی کم کم به بت پرستی و بت پرستی هم به خدا پرستی منجر شد (بررسی عقاید فروید ،ص17). در پاسخ به این نظریه نیز، باید گفت هر کسی به بی اساسی این نظریه کاملاً آگاه است که هیچگونه ارتباطی بین مذهب و عقیده ادیپ وجود ندارد زیرا اولاً فروید دلیلی بر این مدعای خویش ندارد و خود مثال عاری از حقیقت است و ضرب المثلی است که د رافسانه های قدیمی آورده اند چنانکه یونگ، آدلر، اندره میشل گفته اند در افسانه های یونان عقده ادیپ ضرب المثل است (اصول و مبانی روانشناسی، ترجمه عنایت، ص 233) . و نیز صرف نظر از این اشکالها این عمل ادیپ با اینکه افسانه است ناشی از یک ناراحتی روحی بوده و در حال جنون و اختلال مشاعر مرتکب چنین کاری شده است و این کار استثنایی را که از یک بیمار روانی سر زده نمی توان بعنوان یک قانون کار برای همه افراد بشر اولیه اطلاق نمود.
امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی نیز منشأ دین را جامعه میداند و میگوید: پدیده های دینی از طریق عقل قابل اثبات نیستند، پس برای تبیین آن باید به دبال عوامل روانی و اجتماعی یعنی غری معرفتی و غیر عقلانی گشت و لذا وی علت پیدایش دین را جامعه می دانست. او ابتدایی ترین و ساده ترین صورت دینی بشر را توتمیسم میداند که در عصر حاضر نیز میتوان آن را در میان قبایل استرالیا مشاهده نمود. وی بررسی توتمیسم را وسیله شناخت همه ادیان میداند و آنرا خطا و ساختگی نمی داند (صور ابتدایی میان دینی ، ص 3) . به اعتقاد او مفاهیم و مقولات بنیادی زمان، مکان، عدد و علت از دین سرچشمه میگیرند و در قالب آن ساخته میشوند و چون دین یک پدیده اساساً اجتماعی است، پس مقولات بنیادی اندیشه بشری نیز از جامعه سرچشمه میگیرد.
دورکیم با اینکه معتقد بود که هیچ دین غلطی وجود ندارد، الهیات را هیچ گاه بالاتر از جامعه ای که تغییر هیأت داده و به طور عادی بیان شده ندانست. وی بر آن است که آداب و رسوم اجتماعی حالات خلسه ای در افراد ایجاد میکند و این حالات در ذهن آنها مانا را ایجاد میکند که به مرور زمان از آن مفهوم خدا به وجود میآید ، بنابراین مانا منشأ دین است. به هر حال وی مذهب را یک نیاز اجتماعی میداند و جامعه را منشأ پیدایش دین در نظر میگیرد. چنانکه قبلاً بیان نمودیم علامه طباطبائی به رد این نظریه می پردازد و از نظر وی دین همه شؤون زندگی فرد و اجتماعی انسانها را در بر میگیرد. وی به بررسی عقلانی دین می پدرازد و می کوشد تا حد ممکن مصلحت احکام دینی را با دلایل عقلی تبیین کند. علامه طباطبایی بر آن است که مفاهیم خدا و دین با طبیعت عقلانی و منطقی بشر و همچنین با تمایلات فطری و ذاتی او ارتباط دارد، جستجوی علل حاضر و روانی که مفاهیم خدا و دین با طبیعت عقلانی ومطنقی بشر و همچنین با تمایلات فطری و ذاتی او ارتباط دارد، جستجوی علل خاص و روانی و یا اجتماعی برای آنها درست نیست. تأمل در این مسئله که اعتقاد به خدا همیشه در میان بشر بوده است. روشن میکند که خداشناسی فطری انسان است و بشر با فطرت خدادادی خود، خدایی را برای آفرینش جهان اثبات میکند. از اینرو وی عقل را زیربنای دین و تعقل را شیوه تحصیل آن میداند. به نظر وی رابطه نخست دین با فطرت الهی انسان است اما برای ظهورش نیازمند به جامعه میباشد ( دکتر قربان علمی، بررسی منشأ دین از نظر علامه طباطبایی و دورکیم، ص 75) . البته همچنین جامعهشناسى و تحقیقات جدید علمى دانشمندان در زمینههاى باستان شناسى و مردم شناسى ثابت کرده است که دین و مذهب،یکى از کهنترین علایق بشرى بوده است و هیچگاه، بشر، بدون دین نبوده است; هر چندمظاهر و جلوههاى بروز و ظهور آن، متفاوت بوده است، و به صور گوناگون «طبیعتپرستى» و «روحپرستى» و «بت پرستى» و «توحید» نمودار گردیده است. گفتهشده است که کریستوفر ماینرز (1747-1810 میلادى) که آثار انتقادى ارجمندىدرباب تاریخ عمومى ادیان نوشته است ، یکى از نخستین محققان جدید بوده کهتایید کرده که هرگز قومى بدون دین وجود نداشته است. وى، بر آن بود که دین، درسرشت انسان، سرشته است (دین پژوهى، ترجمهبهاءالدین خرمشاهى، ج1، ص 122). از طرفى، تحقیقات روان شناسان در زمینهى روان ناخود آگاه بشر، این حقیقت راروشن ساخت که «حس دینى» یکى از عناصر اولیه ثابت و طبیعى روح انسانى واصلىترین و ماهوى ترین قسمت آن است و به هیچ یک از رویدادهاى دیگر قابل تبدیلنیست. بلکه نحوهى ادراک فطرى، وراى عقل است و یکى از چشمههاى آن از ژرفاى روانناخودآگاه فوران مىکند (حس دینى یا بعد چهارم روح انسانى، تانگى دو کنتن ، علیقلى بیانى، صص16-17).
یا ویلیام جیمز (1842-1910 میلادى) روان شناس معروف آمریکایى مىگوید:
مایه اولیه مفهومات مذهبى، از اعتقادات قلبى سرچشمه مىگیرد و سپس فلسفه واستدلالهاى تعقلى، آن مفهومات را تحت نظم و فرمول در مىآورند، آنچه بهاینساختمان، استحکام و اطمینان مىدهد، از اعماق قلب بیرون مىآید و آنچه به آن سرو صورت مىبخشد، کار مهندس عقل و منطق است. فطرت و قلب، جلو مىرود و عقل به دنبال، او را همراهى مىکند (دین و روان، ترجمهى مهدى قائنى، ص57 ) .
رابرت.ا. هیوم، در اینباره مىگوید:
در تاریخ بشر، هرگز حتى قبیلهاى وجود نداشته که به گونهاى دین نداشته باشد،حتى بوتهکاران نواحى مرکزى استرالیا و هندىهاى پاتاگوینا که داراى پستتریناشکال موجود زندگى بشر هستند نیز به نوعى به عالم ارواح اعتقاد داشته و بهصورتى، مشغول پرستش مىباشند. در قدیمترین آثار باستانىاى که از بشر متمدن بهدست آمده، نظیر آنچه در اهرام مصر و یا متون اولیه وداهاى هند به چشم مىخورد،اعتقادات و آرزوها و اعمال دینى، آشکارا وجود دارد. (ادیان زنده جهان، ترجمه دکتر عبدالرحیم آگاهى ، ص17-18).
جامعه شناسان وانسانشناسان در قرون گذشته از انسان به عنوان انسان مستوىالقامه و انسان ابزار سازو انسان سیاست ورز سخنمىگفتند، امروزه از انسان بهعنوان انسان دینورز هم سخن مىگویند،چرا که براساس جدیدترین پژوهشهاى جامعهشناختى، چه در جوامع توسعه نیافته و چهدر جوامع توسعه یافته از نظر علم و صنعت، بیش از نودوپنج درصد انسانها به وجودخداوند ایمان دارند. (تحول فرهنگى در جامعه پیشرفته صنعتى، نوشتهى رونالد اینگلهارت، ترجمه مریم وتر، ص216. به نقل از فرهنگ و دین، پیشگفتار، ص7). بنابراین میشود نتیجه گرفت نظریات افرادی چون داروین، مارکس، فروید، امیل دورکیم برای الهیون قابل قبول نمی باشد چرا که نامبردگان مفهوم و معنای صحیح دین و مذهب را نداسته و آنرا مانند سایر پدیده های اجتماعی که منشأ مادی داشته باشد، تفسیر کرده اند. این نظریات یک نقطه مشترک دارد و آن عدم اعتقاد به وجود خدا و یا لااقل نشناختن طریق صحیح خداشناسی است. بنابراین دلیل بر بودن خداوند فطرت انسان است که از استعداد عقلانی و منطقی او سرچشمه میگیرد و وجود خداوند از ایده بدیهیات است و احتیاج به استدلال فلسفی ندارد اما مخالفین ادیان و منکرین خدا در اثر غرق شدن در شهوات مادی و دور شدن از معنویات این را درک نمی کنند. قرآن کریم به طور ساده و طبیعی مردم را متوجه فطرت آنها می کندو دعوت میکند که از طریق فکر در آفرینش از وجود عوامل طبیعی مانند باد و باران و دریا و طوفان و غیره و از نظم و گردش کرات آسمانی نتیجه بگیرند و به وجود خداوند از راه فطرت و عقل پی ببرند. بنابراین در برابر این پرسش که آیا انسانها باید مقررات دینی را به وجود آورند یا دین باید منشأ الهی داشته باشد؟ باید گفت : آنان که تصور صحیحی از مفهوم دین ندارند می گویند برای نظم اجتماعات و تعیین حدود و وظیفة افراد مقرراتی از جانب دانشمندان جامعه شناس و حقوق دانان وضع میشود و لزومی ندارد که دین منشأ الهی داشته باشد ، اما طرفداران چنین عقیده از این نکته غافلند که اولاً تنها وضع مقررات اجتماعی برای توجیه و بیان معنای دین کافی نیست و دین علاوه از دستورات اجتماعی وظایف الهی و فردی هم برای انسان تعیین میکند و انجام مقرراتی را برای دوران حیات معنوی او پس از مرگ هم ضروری و واجب میداند در صورتیکه قوانین بشری فقط ناظر بر روابط افراد در داخل اجتماع میباشد ، ثایناً حقوقداناین که می خواهند قانونی وضع کنند. چون خود آنان در داخل همان اجتماع زندگی کرده و از طرفی تحت حکومت امیال و غرایز طبیعی و مادی قرار گرفته اند نمی توانند بدون توجه به منافع شخصی صرفاً به مصلحت جامعه مقرراتی ایجاد نمایند و گفتار بزرگترین حقوقدانان مانند منتسکیو و روسو خود شاهد این مطلب است. بنابراین ادیان منشأ الهی دارند و بر اساس فطرت بشری می باشند، همانکه مولوی علیه الرحمه مینویسد:
این همه آوازها از شه بود گر چه از حلقوم عبدالله بود
در این زمینه گفته ها زیاد است اینها را براى این گفتم که اولا بدانید در میان خود منکرین دین راجع به منشأ دین و اینکه دین ناشى از چیست ؟ آیا ناشى از ترس است ؟ ناشى از جهل است ؟ و یا از چیز دیگرى است ؟ وحدت نظرى وجود ندارد و ثانیا بسیارى از دانشمندان معروف و مشهور جهان به فطرى و طبیعى بودن حس دینى نظر داده اند و آن را جزء لاینفک وجود بشر بشمار آورده اند . من نمى دانم ما چه جور آدمهائى هستیم همین قدر که کسى در یکجا نوشت دین بطور کلى ناشى از ترس یا جهل است خیال مى کنیم همانطورى که کشف شده آب ترکیبى از اکسیژن و ئیدروژن است و در لابراتوارهاى معظم دنیا هم مسلم و قطعى شده است , این مطلب هم که دین ناشى از ترس یا جهل است به همین صورت است . نه آقا , اینطور نیست . اگر اندک توجهى بکنید مى بینید حتى در میان خود منکرین دین راجع به اینکه دین از چه ناشى شده و از کجا آمده وحدت نظرى وجود ندارد . نظریات مختلفى از طرف آنها ابراز شده و همه رد شده است , حتى اکثریت دانشمندان امروز توحید را پذیرفته اند , اصول دین را پذیرفته اند , اگر دین حقیقتا مولود جهل بوده آیا معنى داشتکه اینشتاین دانشمندترین انسان عصر حاضر هم خداپرست باشد , نه تنها او که دانشمندترین انسان عصر خود بود , بلکه دنیاى علم به سوى قبول
( فطرةّ الله التى فطر الناس علیها ّ( پیش مى رود .
دین سرمایه زندگىف اما قسمت دوم , باید عرایضم را خیلى کوتاه کنم ,
امدادهاى غیبى درزندگى بشر
. از مجموع آیاتکریمه قرآن استنباط مى شود که این اختلافات و این نیاز از زمان نوح نبى پیدا شده استپیامبران پیشتر صاحبشریعت نبوده اند رجوع شود به تفسیر المیزان ذیل آیه 213 از سوره مبارکه بقره کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین