نگاه اجمالی
٭چه چیزی باعث میشود یک فرد به
خودشکوفایی برسد؟
٭چرا همه افراد به خودشکوفایی نمیرسند؟
آبراهام مزلو (Abraham Moslow) در
نظریه انگیزشی خود اظهار داشت که افراد در جهت خودشکوفایی (Self-Actulization) تلاش و حرکت میکنند، ولی وقتی در مورد میزان افراد خودشکوفا تحقیق کرد، کمتر از یک درصد از افراد را خودشکوفا یافت. این تمایز بین تمایل به خودشکوفایی و پایین بودن تعداد افراد خودشکوفا او را بدین نتیجه رساند که افراد خودشکوفا دارای ویژگیهایی هستند که دیگران ندارند. آنها چیزهایی و اهدافی در زندگی دارند که آنها را از دیگران متمایز میکند. او پس از تحقیقات دوازده ویژگی نظیر «
ادراک بسیار کارآمد از واقعیت ، خودانگیختگی ، روابط بین فردی و ... » را نام میبرد.
ادراک بسیار کارآمد از واقعیت
افراد خودشکوفا « واقعیت » را همانگونه که هست میبینند، نه آن طوری که میخواهند یا نیاز دارند. مزلو این نوع
ادراک (Perception) قویا عینی و بدون سوگیری را «
شناخت بودن » (Bieing Cognition) مینامد. افراد خودشکوفا در قضاوتهای خود از دیگران
صادق هستند و میتوانند افراد «
دورو و چاپلوس » را تشخیص دهند. خلاصه آنها دنیا را چنانکه هست میبینند، بدون پیشداوری یا قضاوت قبلی.
پذیرش خود ، دیگران و طبیعت بطور کلی
افراد خودشکوفا میتوانند ماهیت خود ، یعنی نقاط ضعف و قدرت خود را بدون کوشش برای جعل یا تعریف خودانگاره خود و بدون احساس شرم یا گناه زیاد برای هر شکست بپذیرند. آنها همین نگرش پذیرا را نسبت به ضعفها و زشتیهای مردمان دیگر و نوع آدمی در کل دارند.
رفتار افراد خودشکوفا کاملا گشوده ، مستقیم و طبیعی است و بر مبنای نمایش یک نقش اجتماعی نیست. بطور معمول افراد خودشکوفا احساس یا عواطف خود را مخفی نمیکنند یا وانمود به چیزی نمیکنند که نیستند. هرچند ممکن است این کار را اگر از آسیب رساندن به دیگری جلوگیری کند، انجام دهند.
تمرکز روی مشکلات به جای تمرکز روی خود
افراد خودشکوفا احساس میکنند که در زندگی خود ماموریتی دارند، بعنی کاری خارج و فراتر از خودشان که بیشتر انرژی را به آن اختصاص دهند. وقف خود به یک کار ، شغل یا حرفه یکی از شرایط لازم برای افراد خودشکوفا در دیدگاه مزلو است. از طریق این وقف کامل به کار ، افراد خودشکوفا قادر هستند،
فرانیازهای خود را برآورده کنند.
نیاز به استقلال و داشتن حریم شخصی
این افراد فوقالعاده سالم ، نه فقط قادر به تحمل
انزوا و کنارهگیری از دیگران بدون گرفتار شدن به تاثیر زیانبار آن هستند، بلکه به مراتب بیش از افراد غیر خودشکوفا نیاز به خلوت و تنهایی دارند. آنان برای برآورده کردن نیازهای خود بیشتر به خودشان متکی هستند و بنابراین به سایر مردم جهت اتکا نیازی ندارند. این کنارهگیری و مستقل بودن غالبا باعث میشود که نامهربان و سرد تلقی شوند.
احساس درک تازه و مداوم
افراد خودشکوفا توانایی درک مداوم و تجربه کردن جهان اطراف خود را با « تازگی ، شگفتی و حرمت » دارند. اگرچه یک تجربه میتوند برای اکثر مردم عادی کهنه و تکراری شود، افراد خودشکوفا هر بار از غروب خورشید ، از یک گل یا سمفونی چنان لذت میبرند که گویی نخستین بار است که آن را تجربه میکنند.
تجربههای عرفانی
افراد خودشکوفا لحظههایی از وجد ، حیرت ، احترام و خوشی شدید برخوردار هستند که بیشباهت به تجربههای عمیق مذهبی که در جریان آن « خود » فراموش یا فارغ از جهان مادی میشود، نیستند. در طول این تجربههای عرفانی شخص احساس قدرت فوقالعاده میکند و خود را قویا مطمئن و مصمم میبیند.
علاقه اجتماعی
اگرچه افراد خودشکوفا غالبا به خاطر رفتار افراد دیگر رنجیدهخاطر و افسرده میشوند، با این وجود احساس همخوانی و درک دیگران و تمایل به کمک به بشریت را دارا هستند. مزلو افراد خودشکوفا را به صورت افرادی برخوردار از نگرش برادر یا خواهر بزرگتر نسبت به مردمان دیگر توصیف میکند.
اگرچه دایره دوستان آنها جندان وسیع نیست، روابط دوستی افراد خودشکوفا به روابط شدیدتر و عمیقتر از روابط مردم عادی است. چنانکه آنها به عنوان دوستان نزدیک کسانی را برمیگزینند که سالمتر و پختهتر از اکثر مردم باشد.
خلاق بودن
افراد خودشکوفا در همه فعالیتهای خود انعطافپذیر ، خودانگیخته و مشتاق اشتباه کردن هستند. آنها گشوده و متواضع هستند. به همان طریق که کودکان پیش از آنکه دنیا به آنها بیاموزد که از ارتکاب اشتباه یا انجام کار احمقانه بترسند، این طور هستند.
افراد خودشکوفا آمادهاند تا به هر کسی که میتواند به آنان چیزی یاد بدهد، گوش بدهند و از او چیزی بیاموزند. آنان به شیوهای برتریجویانه یا تمکینآمیز نسبت به کسانی که تحصیلات یا قدرت سخنوری کمتری از آنان دارند، عمل نمیکنند، بلکه قادرند در ارتباط با هر فردی با روشنی و تواضع ارتباط برقرار سازند.
مقاومت در برابر فرهنگپذیری
افراد خودشکوفا میتوانند آزادانه در برابر فشارهای اجتماعی و فرهنگی به منظور فکر کردن یا رفتار کردن در مسیرهای معینی ، مقاومت کنند. آنان بطور آشکار علیه
هنجارهای فرهنگی مقاومت یا تعمدا
ضوابط اجتماعی را استهزا نمیکنند، بلکه در واقع آنان به وسیله ماهیت درونی خودشان اداره میشوند و نه به وسیله
فرهنگ.
مباحث مرتبط با عنوان