| من خرما و روغن خریدم و رسول خدا هم گوسفندی فربه سر برید و نان زیادی تهیه فرمود. سپس به من فرمود:« هر کس را که میخواهی دعوت کن.» | | من خرما و روغن خریدم و رسول خدا هم گوسفندی فربه سر برید و نان زیادی تهیه فرمود. سپس به من فرمود:« هر کس را که میخواهی دعوت کن.» |
| من به مسجد رفتم و دیدم مسجد پر از اصحاب مسلمان است. خواستم بعضی را دعوت کنم و بعضی را نکنم، اما خجالت کشیدم. پس صدا زدم:« دعوت به ولیمه فاطمه را اجابت کنید. » | | من به مسجد رفتم و دیدم مسجد پر از اصحاب مسلمان است. خواستم بعضی را دعوت کنم و بعضی را نکنم، اما خجالت کشیدم. پس صدا زدم:« دعوت به ولیمه فاطمه را اجابت کنید. » |
| مسلمانها دسته دسته آمدند و من در فکر زیادی جمعیت و کمی غذا بودم. اما رسول خدا ناراحتی مرا حس کرد و فرمود:« من از خداوند درخواست برکت کردهام.» | | مسلمانها دسته دسته آمدند و من در فکر زیادی جمعیت و کمی غذا بودم. اما رسول خدا ناراحتی مرا حس کرد و فرمود:« من از خداوند درخواست برکت کردهام.» |
| آن روز بیش از چهار هزار نفر آمدند و غذا خوردند اما غذای ما کم نیامد. | | آن روز بیش از چهار هزار نفر آمدند و غذا خوردند اما غذای ما کم نیامد. |
| *بحارالانوار، ج 43، ص 95. | | *بحارالانوار، ج 43، ص 95. |
| *بحارالانوار، ج 103، ص 268، ح 17. | | *بحارالانوار، ج 103، ص 268، ح 17. |
| *((مراسم شب عروسی حضرت زهرا علیهاسلام)) | | *((مراسم شب عروسی حضرت زهرا علیهاسلام)) |