منو
 کاربر Online
617 کاربر online
تاریخچه ی: ولایت «بالذات» و «بالعرض»

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:4
مقتضاى برهان عقلى در نیازمندى انسان به قانون الهى که قران کریم نیز آن را تاکید مى‏کند، آن است که کمال انسان، در اطاعت از کسى است که او را آفریده و بر حقیقت او و جهان(دنیا و آخرت) و ارتباط متقابل این دو مرحله، آگاه است و او کسى نیست جز ذات اقدس اله و از اینرو، عبودیت و ولایت، منحصر به «الله‏» است; یعنى انسان به حکم عقل و فطرتش موظف است که فقط عبد خداوند باشد و تنها ولایت‏خداوند را بپذیرد.

قرآن کریم، در عین حال که عزت، قوت، رزق، شفاعت، و ولایت را به خدا و غیرخدا استناد مى‏دهد، در نهایت و در جمعبندى، همه آن اوصاف کمالى را منحصر در ذات اقدس خداوند مى‏داند.

به عنوان نمونه، درباره «عزت‏» مى‏فرماید: «ولله العزة ولرسوله وللمؤمنین‏» ; یعنى عزت مال خدا و رسول خدا و مؤمنین است; ولى در جاى دیگر مى‏فرماید: «العزة لله جمیعا» ; یعنى تمام عزت‏ها از آن خداست.

درباره «قوت‏» نیز فرمود: «یا یحیى خذ الکتاب بقوة‏» و به بنى‏اسرائیل فرمود: «خذوا ما اتیناکم بقوة‏» و در دستور به مجاهدان اسلام: «واعدوا لهم مااستطعتم من قوة‏» ; اما پس از این اوامر که نشانگر امکان قوت براى انسان‏هاست، مى‏فرماید: «ان القوة لله جمیعا» ; همه قوت از آن خداست.

قرآن مجید در زمینه «رزق‏» نیز نخست‏خداوند را به عنوان «خیرالرازقین‏» معرفى مى‏نماید که لازمه‏اش وجود رازقان دیگرى غیر از خداست: «قل ما عندالله خیر من اللهو ومن التجارة والله خیر الرازقین‏» ; یعنى آنچه نزد خداست، بهتر است از لهو و از تجارت، و خداوند بهترین رزق‏دهندگان است; لیکن در آیه دیگرى مى‏فرماید: «ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتین‏» . ضمیر «هو» در این آیه، ضمیر فصل است و با الف و لام «الرزاق‏»، مفید حصر است; یعنى تنها رزاق خداست.

در خصوص «شفاعت‏»، از تعابیرى مانند «فما تنفعهم شفاعة الشافعین‏»، معلوم مى‏شود که غیر از خداوند شفاعت‏کنندگانى وجود دارند، اما در آیات دیگرى مى‏فرماید تا خدا اذن ندهد، کسى حق شفاعت ندارد و در جاى دیگر فرمود: «قل لله الشفاعة جمیعا» ;(اى پیامبر!) بگو که همه شفاعت مخصوص الله است.

در مورد ولایت نیز همین گونه است. در سوره «مائده‏» فرمود: «انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون‏». در این کریمه، ولایت را براى خداوند و پیامبر و براى اهل بیت‏با تتمیم روایت اثبات مى‏فرماید و در سوره «احزاب‏» فرمود: «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم واموالهم‏» ; ولایت وجود مبارک پیغمبر اسلام بر جان و مال مؤمنین، از خود آنان بالاتر است و لذا در آیات دیگر از همان سوره مى‏فرماید: «ما کان لمؤمن ولامؤمنة اذا قضى الله ورسوله امرا ان یکون لهم الخیره‏» ; وقتى که خدا و رسولش درباره مطلبى حکم کردند، احدى حق سرپیچى از این دستو را ندارد; اما در عین حال که لایت‏بر مردم را به پیامبر اکرم‏صلى الله علیه و آله و سلم و وجود مبارک امیرالمؤمنین و اهل بیت(علیهم‏السلام) نسبت مى‏دهد، در مقامى دیگر، ولایت را منحصر به ذات اقدس اله مى‏داند و مى‏فرماید: «فالله هو الولى‏» ; تنها ولى حقیقى انسان و جهان، الله است.

معناى «انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا» این نیست که انسان‏ها چند ولى و سرپرست متفاوت دارند که یکى از آنها یا برترین آنها خداست، بلکه معنایش با توجه به آیه حصر ولایت: «فالله هو الولى‏»، آن است که تنها ولى حقیقى و بالذات، خداوند است و پیامبر اکرم‏صلى الله علیه و آله و سلم و اهل بیت عصمت و طهارت(سلام الله علیهم اجمعین)، ولى بالعرض و مظهر ولایت‏خدایند و به تعبیر لطیف قرآن، آیه و نشانه ولایت الهى‏اند.

به تعبیر قرآن کریم، همه موجودات، آیات الهى‏اند، اما انسان کامل و اولیاء خداوند، آیه و نشانه تام خداوند هستند و به بیان نورانى امیرالمؤمنین(علیه‏السلام): «ما لله آیة اکبر منی‏» ; همه موجودات ارضى و سمائى آیات الهى‏اند، ولى من، آیه اکبر خداوند هستم و هیچ آیتى خداوند را مانند من نشان نمى‏دهد. بدیهى است که مقصود حضرت امیرالمؤمنین(علیه‏السلام)، همان مقام نورانیت‏خود و اهل بیت است که با نورانیت رسول اکرم و خلیفه مطلق خداوند، حضرت محمد مصطفى‏صلى الله علیه و آله و سلم، یکى مى‏باشد.

امام صادق(علیه‏السلام) مى‏فرماید: در روز قیامت، خداى عز وجل از شخص مومن سؤال مى‏کند: زمانى که من مریض شدم، چرابه عیادت من نیامدى؟ شخص مومن مى‏گوید: شما که مریض نمى‏شوید. فرمود: فلان بنده مؤمن که مریض شد، اگر او را عیادت مى‏کردى، مرا عیادت کرده بودى . این سخنان، کنایه و مجاز و استعاره و تشبیه نیست، بلکه‏از قبیل حق را در آینه مؤمن دیدن است; که مؤمن، آیت‏خداوند مى‏باشد.

البته مظهر حق بودن، هیچ گاه به معناى حلول و اتحاد نیست; زیرا محال است که خداوند در چیزى حلول کند و یا با چیزى اتحاد یابد، بلکه مقصود آن است که همه موجودات جهان، به تمام هستى خود، آیت و نشانه خداوند مى‏باشند و همه هستى و کمالات خود را از او دریافت نموده و اکنون نیز دریافت مى‏نمایند و در حدوث و بقاء محتاج خدایند.

اینکه امام راحل(قدس‏سره) و بنیانگذار انقلاب اسلامى، خطاب به بسیجیان و رزمندگان فرمودند: «از دور دست و بازوى قدرتمند شما را که دست‏خدا بالاى آن است مى‏بوسم و بر این بوسه افتخار مى‏کنم‏» ، معنایش این است که دست‏شما راکه مظهر و نشانه و آیت‏خداست مى‏بوسم: «ید الله فوق ایدیهم‏» و در حقیقت، ایشان، دست‏بى‏دستى خدا را تکریم مى‏نماید.

در سنت و سیرت انبیاء(علیهم‏السلام) ظریف‏ترین ادب‏ها، ادب توحید است و بر این اساس، توحید در همه زندگى آنان جلوه‏گر بوده است. همه کارهاى آنان و کارهاى همه آنان، بر محور آیه شریفه «قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقیم دینا قیما ملة ابراهیم حنیفا وما کان من المشرکین قل ان صلاتى ونسکى ومحیاى ومماتى لله رب العالمین‏»، براى «الله‏» بود; حیات و مماتشان براى خدا بود. البته عالى‏ترین مرحله کمالش مخصوص رسول اکرم‏صلى الله علیه و آله و سلم است و این سخن که زبان حال ایشان در قرآن است، زبان حال همه انبیاء الهى بوده است; البته با تفاوت درجاتى که داشته‏اند: «ورفعنا بعضهم فوق بعض‏» .

قرآن کریم اطاعت مردم از پیامبران را، اطاعت از خداوند مى‏داند; زیرا رسولان الهى، به اذن خداوند و به فرمان او و با پیام و کتاب او براى هدایت‏بشر به سوى او آمده‏اند: «وما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله‏» . اصل اولى درباره ولایت و سرپرستى غیرخداوند بر انسان‏ها، «عدم‏» است; یعنى هیچ فردى از انسان‏ها بر هیچ فرد دیگرى ولایت ندارد; مگر آنکه از سوى خداوند تعیین گشته باشد.

از آنچه گفته شد، این نکته روشن گردید که ربوبیت، عبودیت، و ولایت و حکومت، همگى اختصاص به خالق و آفریننده انسان دارد و اگر انبیاء و مرسلین و ائمه(علیهم‏السلام) ولایت تکوینى و یا ولایت تشریعى و حکومت‏بر جامعه بشرى دارند، این ولایت‏ها، ظهورى از ولایت‏خدا و به اذن و فرمان اوست و اگر در عصر غیبت نیز براى فقیه جامع‏الشرایط، ولایت و مدیریتى در محدوده تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمین وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند باشد وگرنه، همان طور که گفته شد، انسان‏ها آزاد آفریده شده‏اند و هیچ انسانى سرپرست انسان دیگر نیست .

تذکر: گوهر ذات انسان، از هر قیدى آزاد و از هر بندى رهاست; مگر قید عبودیت‏خداى سبحان که چنین بندى، از هر آزادى و بى‏بندوبارى بهتر است. تنها مبدئى که حاکم بر گوهر ذات آدمى است و در نتیجه، بر تمام شؤون علمى و عملى او اشراف و سیطره دارد، خداوندى است که هستى او مستقل مى‏باشد و وجودى به انسان عطا نموده که عین ربط به او است. در این منظر، خداوند، نه تنها فاعل و خالق انسان است، بلکه مقوم او است و انسان، نه‏تنها مخلوق اوست، که متقوم به او خواهد بود.

آنچه برهان عقلى او را ثابت نمود، ظاهر دلیل نقلى نیز آن را تایید مى‏نماید; زیرا در قرآن کریم، آیاتى یافت مى‏شود که ولایت الهى را نسبت‏به خود انسان و گوهر ذات او مى‏داند مانند «الله ولى الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الى النور»; «واذا اراد الله بقوم سوء فلا مرد له وما لهم من دونه من وال‏» و اگر ولایتى براى غیرخدا ثابت‏شود، حتما نخست، تولیت مطلق الهى است; چرا که قرآن کریم، تنها ; «فالله هو الولى‏» . غرض آنکه; ظاهر بسیارى از ادله نقلى، ولایت‏خداوند بر گوهر ذات آدمى است و چیزى که مانع انعقاد این ظهور گردد یا موجب سلب اعتبار ظهور منعقد شده باشد وجود ندارد; بلکه دلیل عقلى و نقلى دیگر نیز آن را تایید مى‏نماید.

اما ولایت غیرخداوند بر انسان یعنى ولایت فقیه بر جمهور مردم که از سنخ ولایت تکوینى معصومین(علیهم‏السلام) نیست، گرچه ظاهر برخى از ادله نقلى آن است که خود انسان تحت ولایت فقیه عادل است مانند مقبوله عمر بن حنظله: «جعلته علیکم حاکما»; که خطاب به ذوات انسانى است; یعنى من فقیه جامع شرایط حکومت را حاکم بر «شما» قرار دادم; و نظیر آیه: «انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون‏» و آیه: «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم‏» که همگى محور ولایت تشریعى را ذوات آدمى معرفى مى‏کنند، لیکن طبق ظاهر بعضى از ادله نقلى دیگر، آنچه مدار ولایت تشریعى والیان دینى است، همانا شؤون و امور جامعه است نه خود ذوات انسانى; زیرا ظاهر آیه «اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى‏الامر منکم‏» این است که رهبران الهى، ولى‏امر امت هستند نه ولى گوهر هستى آنها. نیز آنچه از سخنان حضرت على(علیه‏السلام) برمى‏آید، آن است که رهبر دینى، کسى است که به امر مسلمین و شان اداره جامعه سزاوارتر باشد: «ایها الناس، ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه واعلمهم بامر الله فیه‏» که منظور از «هذا الامر»، همان تدبیر جامعه و اداره امور امت است نه سیطره بر ذوات آنان.

پس دو رکن رصین را هماره باید در مرى و مسمع قرار داد: اول آنکه محور ولایت فقیه عادل، شان جامعه اسلامى است نه ذوات مردم و گوهر هستى آنان و دوم اینکه مدار ولایت فقیه عادل، شان تمام افراد جامعه حتى خود فقیه عادل است; زیرا آنچه والى اسلامى است، شخصیت‏حقوقى فقاهت و عدالت است و آنچه «مولى‏علیه‏» است‏شان امت مى‏باشد که خود فقیه نیز جزء آحاد امت‏خواهد بود.

امر و شان امت، دو قسم است که یک قسم از آن با مشورت خود مردم تامین مى‏شود و آیه «وامرهم شورى بینهم‏» ، ناظر به آن است; زیرا این قسم، امر خود آنهاست; مانند مباحات و موارد تخییر و.... قسم دیگر امور امت، به ولایت فقیه عادل وابسته است که از این رهگذر، او، «ولى‏امر» محسوب مى‏شود و جزء «اولواالامر» خواهد بود. مواردى که تفکیک آنها سهل نیست، بر اساس آیه سوره آل‏عمران عمل مى‏شود که فرمود: «وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله ان الله یحب المتوکلین‏». بنابراین، از انضمام آیه «اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى‏الامر منکم‏» و آیه «وشاورهم فى الامر»، مى‏توان صورت دلپذیرى از عنوان «جمهورى‏اسلامى‏» ترسیم نمود.
مقتضاى برهان عقلى در نیازمندى انسان به قانون الهى که قران کریم نیز آن را تاکید مى‏کند، آن است که کمال انسان، در اطاعت از کسى است که او را آفریده و بر حقیقت او و جهان(دنیا و آخرت) و ارتباط متقابل این دو مرحله، آگاه است و او کسى نیست جز ذات اقدس اله و از اینرو، عبودیت و ولایت، منحصر به «الله‏» است; یعنى انسان به حکم عقل و فطرتش موظف است که فقط عبد خداوند باشد و تنها ولایت‏خداوند را بپذیرد.

قرآن کریم، در عین حال که عزت، قوت، رزق، شفاعت، و ولایت را به خدا و غیرخدا اسناد مى‏دهد، در نهایت و در جمعبندى، همه آن اوصاف کمالى را منحصر در ذات اقدس خداوند مى‏داند.

به عنوان نمونه، درباره «عزت‏» مى‏فرماید: «ولله العزة ولرسوله وللمؤمنین‏» ; یعنى عزت مال خدا و رسول خدا و مؤمنین است; ولى در جاى دیگر مى‏فرماید: «العزة لله جمیعا» ; یعنى تمام عزت‏ها از آن خداست.

درباره «قوت‏» نیز فرمود: «یا یحیى خذ الکتاب بقوة‏» و به بنى‏اسرائیل فرمود: «خذوا ما اتیناکم بقوة‏» و در دستور به مجاهدان اسلام: «واعدوا لهم مااستطعتم من قوة‏» ; اما پس از این اوامر که نشانگر امکان قوت براى انسان‏هاست، مى‏فرماید: «ان القوة لله جمیعا» ; همه قوت از آن خداست.

قرآن مجید در زمینه «رزق‏» نیز نخست‏خداوند را به عنوان «خیرالرازقین‏» معرفى مى‏نماید که لازمه‏اش وجود رازقان دیگرى غیر از خداست: «قل ما عندالله خیر من اللهو ومن التجارة والله خیر الرازقین‏» ; یعنى آنچه نزد خداست، بهتر است از لهو و از تجارت، و خداوند بهترین رزق‏دهندگان است; لیکن در آیه دیگرى مى‏فرماید: «ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتین‏» . ضمیر «هو» در این آیه، ضمیر فصل است و با الف و لام «الرزاق‏»، مفید حصر است; یعنى تنها رزاق خداست.

در خصوص «شفاعت‏»، از تعابیرى مانند «فما تنفعهم شفاعة الشافعین‏»، معلوم مى‏شود که غیر از خداوند شفاعت‏کنندگانى وجود دارند، اما در آیات دیگرى مى‏فرماید تا خدا اذن ندهد، کسى حق شفاعت ندارد و در جاى دیگر فرمود: «قل لله الشفاعة جمیعا» ;(اى پیامبر!) بگو که همه شفاعت مخصوص الله است.

در مورد ولایت نیز همین گونه است. در سوره «مائده‏» فرمود: «انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون‏». در این کریمه، ولایت را براى خداوند و پیامبر و براى اهل بیت‏با تتمیم روایت اثبات مى‏فرماید و در سوره «احزاب‏» فرمود: «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم واموالهم‏» ; ولایت وجود مبارک پیغمبر اسلام بر جان و مال مؤمنین، از خود آنان بالاتر است و لذا در آیات دیگر از همان سوره مى‏فرماید: «ما کان لمؤمن ولامؤمنة اذا قضى الله ورسوله امرا ان یکون لهم الخیره‏» ; وقتى که خدا و رسولش درباره مطلبى حکم کردند، احدى حق سرپیچى از این دستو را ندارد; اما در عین حال که لایت‏بر مردم را به پیامبر اکرم‏صلى الله علیه و آله و سلم و وجود مبارک امیرالمؤمنین و اهل بیت(علیهم‏السلام) نسبت مى‏دهد، در مقامى دیگر، ولایت را منحصر به ذات اقدس اله مى‏داند و مى‏فرماید: «فالله هو الولى‏» ; تنها ولى حقیقى انسان و جهان، الله است.

معناى «انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا» این نیست که انسان‏ها چند ولى و سرپرست متفاوت دارند که یکى از آنها یا برترین آنها خداست، بلکه معنایش با توجه به آیه حصر ولایت: «فالله هو الولى‏»، آن است که تنها ولى حقیقى و بالذات، خداوند است و پیامبر اکرم‏صلى الله علیه و آله و سلم و اهل بیت عصمت و طهارت(سلام الله علیهم اجمعین)، ولى بالعرض و مظهر ولایت‏خدایند و به تعبیر لطیف قرآن، آیه و نشانه ولایت الهى‏اند.

به تعبیر قرآن کریم، همه موجودات، آیات الهى‏اند، اما انسان کامل و اولیاء خداوند، آیه و نشانه تام خداوند هستند و به بیان نورانى امیرالمؤمنین(علیه‏السلام): «ما لله آیة اکبر منی‏» ; همه موجودات ارضى و سمائى آیات الهى‏اند، ولى من، آیه اکبر خداوند هستم و هیچ آیتى خداوند را مانند من نشان نمى‏دهد. بدیهى است که مقصود حضرت امیرالمؤمنین(علیه‏السلام)، همان مقام نورانیت‏خود و اهل بیت است که با نورانیت رسول اکرم و خلیفه مطلق خداوند، حضرت محمد مصطفى‏صلى الله علیه و آله و سلم، یکى مى‏باشد.

امام صادق(علیه‏السلام) مى‏فرماید: در روز قیامت، خداى عز وجل از شخص مومن سؤال مى‏کند: زمانى که من مریض شدم، چرابه عیادت من نیامدى؟ شخص مومن مى‏گوید: شما که مریض نمى‏شوید. فرمود: فلان بنده مؤمن که مریض شد، اگر او را عیادت مى‏کردى، مرا عیادت کرده بودى . این سخنان، کنایه و مجاز و استعاره و تشبیه نیست، بلکه‏از قبیل حق را در آینه مؤمن دیدن است; که مؤمن، آیت‏خداوند مى‏باشد.

البته مظهر حق بودن، هیچ گاه به معناى حلول و اتحاد نیست; زیرا محال است که خداوند در چیزى حلول کند و یا با چیزى اتحاد یابد، بلکه مقصود آن است که همه موجودات جهان، به تمام هستى خود، آیت و نشانه خداوند مى‏باشند و همه هستى و کمالات خود را از او دریافت نموده و اکنون نیز دریافت مى‏نمایند و در حدوث و بقاء محتاج خدایند.

اینکه امام راحل(قدس‏سره) و بنیانگذار انقلاب اسلامى، خطاب به بسیجیان و رزمندگان فرمودند: «از دور دست و بازوى قدرتمند شما را که دست‏خدا بالاى آن است مى‏بوسم و بر این بوسه افتخار مى‏کنم‏» ، معنایش این است که دست‏شما راکه مظهر و نشانه و آیت‏خداست مى‏بوسم: «ید الله فوق ایدیهم‏» و در حقیقت، ایشان، دست‏بى‏دستى خدا را تکریم مى‏نماید.

در سنت و سیرت انبیاء(علیهم‏السلام) ظریف‏ترین ادب‏ها، ادب توحید است و بر این اساس، توحید در همه زندگى آنان جلوه‏گر بوده است. همه کارهاى آنان و کارهاى همه آنان، بر محور آیه شریفه «قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقیم دینا قیما ملة ابراهیم حنیفا وما کان من المشرکین قل ان صلاتى ونسکى ومحیاى ومماتى لله رب العالمین‏»، براى «الله‏» بود; حیات و مماتشان براى خدا بود. البته عالى‏ترین مرحله کمالش مخصوص رسول اکرم‏صلى الله علیه و آله و سلم است و این سخن که زبان حال ایشان در قرآن است، زبان حال همه انبیاء الهى بوده است; البته با تفاوت درجاتى که داشته‏اند: «ورفعنا بعضهم فوق بعض‏» .

قرآن کریم اطاعت مردم از پیامبران را، اطاعت از خداوند مى‏داند; زیرا رسولان الهى، به اذن خداوند و به فرمان او و با پیام و کتاب او براى هدایت‏بشر به سوى او آمده‏اند: «وما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله‏» . اصل اولى درباره ولایت و سرپرستى غیرخداوند بر انسان‏ها، «عدم‏» است; یعنى هیچ فردى از انسان‏ها بر هیچ فرد دیگرى ولایت ندارد; مگر آنکه از سوى خداوند تعیین گشته باشد.

از آنچه گفته شد، این نکته روشن گردید که ربوبیت، عبودیت، و ولایت و حکومت، همگى اختصاص به خالق و آفریننده انسان دارد و اگر انبیاء و مرسلین و ائمه(علیهم‏السلام) ولایت تکوینى و یا ولایت تشریعى و حکومت‏بر جامعه بشرى دارند، این ولایت‏ها، ظهورى از ولایت‏خدا و به اذن و فرمان اوست و اگر در عصر غیبت نیز براى فقیه جامع‏الشرایط، ولایت و مدیریتى در محدوده تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمین وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند باشد وگرنه، همان طور که گفته شد، انسان‏ها آزاد آفریده شده‏اند و هیچ انسانى سرپرست انسان دیگر نیست .

تذکر: گوهر ذات انسان، از هر قیدى آزاد و از هر بندى رهاست; مگر قید عبودیت‏خداى سبحان که چنین بندى، از هر آزادى و بى‏بندوبارى بهتر است. تنها مبدئى که حاکم بر گوهر ذات آدمى است و در نتیجه، بر تمام شؤون علمى و عملى او اشراف و سیطره دارد، خداوندى است که هستى او مستقل مى‏باشد و وجودى به انسان عطا نموده که عین ربط به او است. در این منظر، خداوند، نه تنها فاعل و خالق انسان است، بلکه مقوم او است و انسان، نه‏تنها مخلوق اوست، که متقوم به او خواهد بود.

آنچه برهان عقلى او را ثابت نمود، ظاهر دلیل نقلى نیز آن را تایید مى‏نماید; زیرا در قرآن کریم، آیاتى یافت مى‏شود که ولایت الهى را نسبت‏به خود انسان و گوهر ذات او مى‏داند مانند «الله ولى الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الى النور»; «واذا اراد الله بقوم سوء فلا مرد له وما لهم من دونه من وال‏» و اگر ولایتى براى غیرخدا ثابت‏شود، حتما نخست، تولیت مطلق الهى است; چرا که قرآن کریم، تنها ; «فالله هو الولى‏» . غرض آنکه; ظاهر بسیارى از ادله نقلى، ولایت‏خداوند بر گوهر ذات آدمى است و چیزى که مانع انعقاد این ظهور گردد یا موجب سلب اعتبار ظهور منعقد شده باشد وجود ندارد; بلکه دلیل عقلى و نقلى دیگر نیز آن را تایید مى‏نماید.

اما ولایت غیرخداوند بر انسان یعنى ولایت فقیه بر جمهور مردم که از سنخ ولایت تکوینى معصومین(علیهم‏السلام) نیست، گرچه ظاهر برخى از ادله نقلى آن است که خود انسان تحت ولایت فقیه عادل است مانند مقبوله عمر بن حنظله: «جعلته علیکم حاکما»; که خطاب به ذوات انسانى است; یعنى من فقیه جامع شرایط حکومت را حاکم بر «شما» قرار دادم; و نظیر آیه: «انما ولیکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون‏» و آیه: «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم‏» که همگى محور ولایت تشریعى را ذوات آدمى معرفى مى‏کنند، لیکن طبق ظاهر بعضى از ادله نقلى دیگر، آنچه مدار ولایت تشریعى والیان دینى است، همانا شؤون و امور جامعه است نه خود ذوات انسانى; زیرا ظاهر آیه «اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى‏الامر منکم‏» این است که رهبران الهى، ولى‏امر امت هستند نه ولى گوهر هستى آنها. نیز آنچه از سخنان حضرت على(علیه‏السلام) برمى‏آید، آن است که رهبر دینى، کسى است که به امر مسلمین و شان اداره جامعه سزاوارتر باشد: «ایها الناس، ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه واعلمهم بامر الله فیه‏» که منظور از «هذا الامر»، همان تدبیر جامعه و اداره امور امت است نه سیطره بر ذوات آنان.

پس دو رکن رصین را هماره باید در مرى و مسمع قرار داد: اول آنکه محور ولایت فقیه عادل، شان جامعه اسلامى است نه ذوات مردم و گوهر هستى آنان و دوم اینکه مدار ولایت فقیه عادل، شان تمام افراد جامعه حتى خود فقیه عادل است; زیرا آنچه والى اسلامى است، شخصیت‏حقوقى فقاهت و عدالت است و آنچه «مولى‏علیه‏» است‏شان امت مى‏باشد که خود فقیه نیز جزء آحاد امت‏خواهد بود.

امر و شان امت، دو قسم است که یک قسم از آن با مشورت خود مردم تامین مى‏شود و آیه «وامرهم شورى بینهم‏» ، ناظر به آن است; زیرا این قسم، امر خود آنهاست; مانند مباحات و موارد تخییر و.... قسم دیگر امور امت، به ولایت فقیه عادل وابسته است که از این رهگذر، او، «ولى‏امر» محسوب مى‏شود و جزء «اولواالامر» خواهد بود. مواردى که تفکیک آنها سهل نیست، بر اساس آیه سوره آل‏عمران عمل مى‏شود که فرمود: «وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله ان الله یحب المتوکلین‏». بنابراین، از انضمام آیه «اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى‏الامر منکم‏» و آیه «وشاورهم فى الامر»، مى‏توان صورت دلپذیرى از عنوان «جمهورى‏اسلامى‏» ترسیم نمود.

تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 یکشنبه 19 تیر 1384 [06:15 ]   5   محمد ورهرام      جاری 
 یکشنبه 19 تیر 1384 [06:13 ]   4   محمد ورهرام      v  c  d  s 
 یکشنبه 19 تیر 1384 [06:11 ]   3   محمد ورهرام      v  c  d  s 
 یکشنبه 19 تیر 1384 [06:04 ]   2   محمد ورهرام      v  c  d  s 
 سه شنبه 10 خرداد 1384 [06:37 ]   1   محمد ورهرام      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..