منو
 کاربر Online
896 کاربر online
تاریخچه ی: ورود سپاه عمر سعد به کربلا

نگارش: 1

عمر بن سعد یک روز بعد از ورود امام علیه السلام به کربلا؛ یعنی روز سوم محرم با چهار هزار سوار از اهل کوفه وارد کربلا شد. وی« عروة بن قیس احمی » را به نزد امام علیه السلام فرستاد و گفت: به نزد اوبرو و بپرس برای چه به این سرزمین آمدی و چه می خواهی؟ عروة از کسانی بود که خود نامه برای حضرت نوشته بود و شرم می کرد که نزد آن حضرت برود.

عمرو سعد این کار را به همه بزرگانی که نامه به امام نوشته بودند پیشنهاد کرد و همگی از انجام آن خودداری کردند.« کثیر بن عبدالله شعبی » که مردی گستاخ بود برخاست و گفت: من به نزد او می روم و به خدا اگر بخواهی او را در دم غافلگیر کرده و می کشم.

عمر گفت: نمی خواهم او را بکشی، ولی به نزد او برو و بپرس برای چه به این جا آمده ای؟ کثیر به سوی آن حضرت آمد هنگامی که« ابو ثمامه صائدی » که از یاران امام بود وی را مشاهده کرد و به امام عرض کرد: خدا کارت را به نیکی پایان دهد ای ابا عبدالله! بدترین مردم زمان و بی باکترین و خونریزترین آنان به نزد تو می آید و برخاست سر راه او آمد و گفت: اگر می خواهی نزدیک بیایی شمشیرت را بگذار! گفت: نه به خدا این کار را نمی کنم.

جز این نیست که من فرستاده ای هستم پس اگر سخن مرا بشنوید و پیغامی که آورده ام به شما می گویم و اگر نپذیرید باز می گردم.

ابو ثمامه گفت: پس قبضه شمشیر تو را نگه می دارم آن گاه سخنت را بگو گفت: نه به خدا دست تو به آن نخواهد رسید.

ابوثمامه گفت: پس پیغامت را به من بگو تا من برسانم، ولی من نمی گذارم تو به امام نزدیک شوی؛ زیرا تو مرد تبهکاری هستی. از آن پس یکدیگر را دشنام دادند و کثیر به سوی عمر بن سعد بازگشت و جریان را به او گفت.

عمر سعد،« عمرقرة بن قیس حنظلی » را فرا خواند و گفت: وای بر تو با حسین دیدار کن و بپرس برای چه به این جا آمده است و چه می خواهد ؟ قرّه به سوی امام آمد، هنگامی که امام علیه السلام وی را دید که می آید به اصحاب فرمود: آیا او را می شناسید؟ حبیب بن مظاهر گفت: آری این مردی است از قبیله حنظله تمیم و از خواهر زادگان است و او را مردی خوش عقیده می دانستم و باور نداشتم که در این معرکه حاضر شود و به جنگ شما بیاید.

قره آمد و به امام علیه السلام سلام کرد و پیامبر عمر بن سعد را رساند امام حسین علیه السلام فرمود: اهل این شهر به من نامه نوشتند که به این جا بیایم پس اگر آمدن مرا خوش ندارید من باز می گردم. آن گاه حبیب بن مظاهر به او گفت: وای بر تو ای قره کجا به نزد مردم ستمکار باز می گردی. همان جا بمان و این مرد را که به وسیله پدرانش خداوند تو را به سعادت و بزرگواری نیرو داد یاری کن.

قرة گفت: پیش صاحب خویش باز می گردم و پاسخ این پیغام را می رسانم آن گاه در این باره فکری می کنم! پس به سوی عمر بن سعد باز گشت و سخن آن حضرت را به او گفت. عمر گفت: امید وارم خداوند مرا از جنگ و قتال با او آسوده کند .

منابع: ارشاد مفید، ج 2، ص 86.

مراجعه شود به:

واکنش امام به شنیدن نام کربلا



تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 یکشنبه 28 فروردین 1384 [07:16 ]   3   شکوفه رنجبری      جاری 
 دوشنبه 30 آذر 1383 [15:13 ]   2   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 دوشنبه 29 تیر 1383 [08:57 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..