تاریخچه ی:
وداع با پدر در روز عاشورا
تفاوت با نگارش: 1
- | چون ار بر حضرت حسین علیه السلام تنگ شد و تنهای تنها ماند به خیمه های پرا پر ملتفت شد و آن را ز آنان الی یفت. سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و ل یادی فرمود: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » آنگاه به سمت خیمه های زنها رفت و به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست دباغی شده به پشت خوابیده است، ر او داخل شد و ند زی ضر داشت ک به پرستاری او مشغول و. |
+ | چون کار در رز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های ای ردران انات . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و الی که می فرمود: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، ین ی ا به پرستاری او مشغول ت. |
- | چونکه حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمه اش فرمود: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال مرض او از فرزندش و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: بابا جان امروز با این منافقین چه کردی؟ » r /> حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد پس یاد خدا را از آنان به فراموشی سپرد و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنتشان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. |
+ | ::{picture=h13.jpg height=182 width=240 }:: |
- | حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- ر: موی ((پیه اس ب عی ن ابیب|اس)) کجاست؟ پس چوکه از وی پسی گی راه گوی حضرت ین ا د رد و شرو کر به کردن بارش ه ونه پاس ایشان را می چ ک ا ا شدت مویش اس نده بود، یا می ید مش ی تر ود. |
+ | چونکه حضرت علی بن الحسین علیه السلام ه پ نریت واست ب پا خید لی به طر شدت مرض نتوانست و لذا ب عه ش فرمود: «من را به سینه و تکی به چا که این پسر رسو خداست که می آید، از ی رو حضرت زین پت س یشا نشست و او را به سینه گرت و حضرت سین لیه لسلام رع کرد پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداون ر به جای ی آور س عرض کرد: پدرجان روز ب این منفقین ه ری؟ »
حضرت حسین علیه السلم فرمود: ای پسرم، شیطان بر آنان م ،آا دا فاوش موند و آتش نگ بین ما و ایشان که ا لنان کند له ور شد، اینکه زمین ون م و یشان لی گرید. |
- | پس حضرت حسین علیه السلام فرمو: ای پسرم عمویت کشت و در کنار فرات تانش را قطع کردند. » پس علی ب الحسی گی یی نمو ا یهو د چونکه بهوش آمد باز از یک یک عموها می پرسید و مام حسین علیه لسلا اسخ ی دادند: «که کشته شد »
حضرت پسی: برادرم ((علی ابن ین « عی کبر » و ویژگیها|علی)) کست و ((حبیب بن مظاهر)) و ((مم ب وه)) و ((هیر ب قی))؟
اام حسین علیه السلم فرمودند:ای پرم، بدان هر آینه در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود دارد و اینها که از نان ئوال می کنی همگی کشته ده وی مین فتاده ند. » پس با لی بن الحسین لیه الام ب شد گیت آنگاه به عمه ش فرمو: ای عمه ن شمی و صا برایم یاورید. |
+ | حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عر کر: عموی ((رت اس علی الس|)) کا س چونکه از عمویش پرسید گیه ا گی حضرت ین را بند روع ک به نگاه کر ب رش ک گنه پاس ایان را می دهد را که او ا ه شهد موی با بر نا بد یا می رید مش شی ر ود. |
- | پر ه ا فرمود: با نها چه می کی » ا ا: اما ت بر ن کیه ی کنم و م شیر س به وسیله ن از رزند رسول دا ی اه علی له سلم دفا ی ک، ر که بعد ا ا یری نگی ی. |
+ | پ حضر سین علیه اسلام فرمود: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. پس علی بن السین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و چونکه بحال آمد باز از یک یک عوها می پسید و ام سین لیه اللام پاسخ می دادند: «که که د » /> حضرت پسید: برادرم ((لی ابن لحسین « علی اکبر » و ویژگیها|عی)) کجاست و ((حبیب بن مظاهر)) و ((ملم ن سجه و شهادت در کربا|مسلم بن عوسجه)) و ((زهیر بن قین))؟
امام حسین علیه لسلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز ن و تو مرد زنده ای وجود ندارد و اینها که از آنان سئوال می کنی همگی کته شده و پیکر آنان ی زمین اتاد است. » در این هنگام علی ب احسین لیه اسلام د حای ک ب دت م ریت به عمه اش فرمود: ای مه جا مشیر و ا ای بیوید. |
- | حضرت اام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او ر به سینه خود چسبانید و به او فرمود: ای پسرم، تو طیب رین ریحه من هستی و با فضیلت تری عترت ن، تو جانشین من می باشی برای اطفال و عیال چرا که آنان غریانی هستند که مذول شده اند. آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناری وزگار احاطه کرد. ه گاه ریه های بلند کردند نن را ساکت کن و اگر وحشت کردند آنان را انیس باش ریانی نها را با کلام نر آرامش بخش. چرا ک از ردانشان جز تو کسی نمانده ست که به او اس گیرند و احدی نزد آان نیت، جز تو که ناراحتی ز خود را به او شکایت بند، به آنان اجازه ده تو ا ببویند و تو آنان را ببو و آنان بر تو گریه کنند و تو بر نن گریه کنی. |
+ | در به او فرمود: «ب نها می کنی » واب داد:ی واه ا تیه بر ا ب یان نگ برم از رزند سو دا دا کن را که بد از و یری در نگی نیست. |
- | سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد بر آوردند که «ای ((حضرت زینب علیهاسلام|زینب))، و ای ((ام الکلثوم دختر امام علی علیه السلام|ام کلثوم)) و ای ((سکینه - ویژگیها و ارتحال|سکینه)) و ای ((رقیّه)) و ای ((فاطمه بنت الحسین - ویژگیها و ارتحال|فاطمه))، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعه » است. /> سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه مرد، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت. |
+ | ::{picture=h8.jpg height=568 width=824 }:: |
- | البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامیکه حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و او می ب و و قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. |
+ | حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمود: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده. هر گاه صدای آنها به گریه بلندشد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آنها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند.
سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد بر آوردند که «ای ((حضرت زینب علیهاسلام|زینب))، و ای ((ام الکلثوم، دختر امام علی علیه السلام|ام کلثوم)) و ای ((سکینه دختر امام حسین علیه السلام|سکینه)) و ای ((رقیّه)) و ای ((فاطمه بنت الحسین|فاطمه))، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعه »و اطاعتش واجب است .
سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت.
البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامیکه حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از ت بیی قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. |
| حضرت هم می فرمود: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. » | | حضرت هم می فرمود: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. » |
| منابع: | | منابع: |
| الدمحه الساکیه،جلد 4، ص 351، | | الدمحه الساکیه،جلد 4، ص 351، |
| معالی السبطین،جلد 2،صفحه 22، | | معالی السبطین،جلد 2،صفحه 22، |
| ذریه النجاه، ص 139، | | ذریه النجاه، ص 139، |
| بحارالانوار،جلد 45،ص 46، | | بحارالانوار،جلد 45،ص 46، |
| مراجعه شود به: | | مراجعه شود به: |
| ((از مدینه تا کربلا)) | | ((از مدینه تا کربلا)) |