روز یازدهم محرم، هنگامی که اهل بیت امام علیه السلام را از کنار اجساد شهدا عبور میدادند،
سکینه ، دختر امام حسین علیه السلام، پیکر مطهر پدر خود را در بر گرفت و با جگر سوخته نالید، و آن قدر گریست و بر سر خود زد که بی هوش شد.
همه کسانی را که در آن جا بودند به گریه درآمدند.
هیچ کس قادر نبود سکینه را از بدن مطهر پدرش جدا سازد، تا این که گروهی از سپاه عمر سعد آمدند و به زور او را بلند کردند و بردند.
در روایتی از حضرت سکینه چنین آمده است که:
در حال بیهوشی از پدرم شنیدم که گفت:«شیعتی ما ان شربتم عذب ماء فذکرونی او سمعتم بفریب او شهید فاندبونی»( ای شیعیان من! هنگامی که آب نوشیدید، تشنگی مرا یاد کنید. یا اگر نام غریب و یا شهیدی را شنیدید برای من ندبه کنید.)
منابع: قصه کربلا، ص 413.
اللهوف، ص 56.
مراجعه شود به:
اسارت اهل بیت امام علیهم السلام