تاریخچه ی:
نافع بن هلال و شهادت در کربلا
تفاوت با نگارش: 3
| « نافع بن هلال جملی» اهل ((کوفه)) و مرد شریف و بزرگوار و شجاع و بزرگ قوم خویش بود. او که از قاریان قرآن، نویسندگان حدیث و از اصحاب ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علی علیه السلام)) به شمار می رفت و در جنگهای ((جنگ صفین|صفین)) و ((جنگ جمل|جمل)) و ((گزارشی از جنگ نهروان|نهروان)) در سپاه امام علی شمشیر می زد، وقتی ((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین علیه السلام)) به سوی ((عراق)) آمد، به سوی او شتافت و در راه به کاروان حسینی پیوست. | | « نافع بن هلال جملی» اهل ((کوفه)) و مرد شریف و بزرگوار و شجاع و بزرگ قوم خویش بود. او که از قاریان قرآن، نویسندگان حدیث و از اصحاب ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علی علیه السلام)) به شمار می رفت و در جنگهای ((جنگ صفین|صفین)) و ((جنگ جمل|جمل)) و ((گزارشی از جنگ نهروان|نهروان)) در سپاه امام علی شمشیر می زد، وقتی ((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین علیه السلام)) به سوی ((عراق)) آمد، به سوی او شتافت و در راه به کاروان حسینی پیوست. |
- | او سفارش کرده بود اسبش را که کامل نام داشت از کوفه برایش بیاورند و عمرو بن خالد و دوستانش این کار را کردند. در روز عاشورا هنگامی که ((شهادت عمرو بن قرظه|عمرو بن قرظة))، از یاران امام، به شهادت رسید و برادرش ((علی بن قرظة)) که در سپاه کوفه بود، به خونخواهی او به میدان آمد، نافع بن هلال بر او حمله کرد و او را مجروح ساخت. یارانش برای نجات او حمله کردند و نافع بن هلال با آنها درگیر شد. رجز می خواند و می گفت:« اگر مرا نمیشناسید خود را معرفی میکنم: من از قبیله جَمَلی هستم و آیین و دینم همان دین حسین بن علی است.» |
+ | او سفارش کرده بود اسبش را که کامل نام داشت از کوفه برایش بیاورند و عمرو بن خالد و دوستانش این کار را کردند. در ((روز عاشورا)) هنگامی که ((عمرو بن قرظه و شهادت در کربلا|عمرو بن قرظة))، از یاران امام، به شهادت رسید و برادرش ((علی بن قرظة)) که در سپاه کوفه بود، به خونخواهی او به میدان آمد، نافع بن هلال بر او حمله کرد و او را مجروح ساخت. یارانش برای نجات او حمله کردند و نافع بن هلال با آنها درگیر شد. رجز می خواند و می گفت:« اگر مرا نمیشناسید خود را معرفی میکنم: من از قبیله جَمَلی هستم و آیین و دینم همان دین حسین بن علی است.» |
| مردی به نام « مزاحم بن حریث » بر او حمله کرد ولی ضربه نافع به او مهلت نداد و کشته شد. | | مردی به نام « مزاحم بن حریث » بر او حمله کرد ولی ضربه نافع به او مهلت نداد و کشته شد. |
| « عمرو بن حجاح»، از فرماندهان سپاه کوفه، فریاد زد:« آیا می دانید با چه کسی می جنگید؟! کسی به تنهایی به میدان اصحاب حسین نرود!» | | « عمرو بن حجاح»، از فرماندهان سپاه کوفه، فریاد زد:« آیا می دانید با چه کسی می جنگید؟! کسی به تنهایی به میدان اصحاب حسین نرود!» |
| نافع بن هلال، نامش را بر روی تیرهای خود نوشته و آنها را مسموم کرده بود. او با تیرهای خود دوازده نفر از سپاه عمر بن سعد را کشت و بسیاری را مجروح ساخت. | | نافع بن هلال، نامش را بر روی تیرهای خود نوشته و آنها را مسموم کرده بود. او با تیرهای خود دوازده نفر از سپاه عمر بن سعد را کشت و بسیاری را مجروح ساخت. |
| هنگامی که تیرهایش تمام شد، شمشیر خود را برهنه کرد و حملهکنان فریاد زد:«من شیرمردی از قبیله جملی هستم. پیرو دین علی.» | | هنگامی که تیرهایش تمام شد، شمشیر خود را برهنه کرد و حملهکنان فریاد زد:«من شیرمردی از قبیله جملی هستم. پیرو دین علی.» |
| لشگر دشمن چاره کار را در حمله دسته جمعی دیدند. از این رو اطراف نافع را گرفتند و او را هدف تیرها و سنگ های خود قرار دادند تا این که بازوانش را شکستند و او را به اسارت گرفتند. | | لشگر دشمن چاره کار را در حمله دسته جمعی دیدند. از این رو اطراف نافع را گرفتند و او را هدف تیرها و سنگ های خود قرار دادند تا این که بازوانش را شکستند و او را به اسارت گرفتند. |
| ((شمر بن ذی الجوشن|شمر)) و گروهی از سپاه، او را نزد ((عمر بن سعد)) بردند. | | ((شمر بن ذی الجوشن|شمر)) و گروهی از سپاه، او را نزد ((عمر بن سعد)) بردند. |
| عمر بن سعد به او گفت:«ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟!» | | عمر بن سعد به او گفت:«ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟!» |
| نافع گفت:« به خدا سوگند جز کسانی که مجروح ساخته ام، دوازده نفر از شما را نیز کشته ام و خود را ملامت نمی کنم. اگر بازوان من سالم بود نمی توانستید مرا اسیر کنید.» | | نافع گفت:« به خدا سوگند جز کسانی که مجروح ساخته ام، دوازده نفر از شما را نیز کشته ام و خود را ملامت نمی کنم. اگر بازوان من سالم بود نمی توانستید مرا اسیر کنید.» |
| شمر به عمر بن سعد گفت:« او را بکش!» | | شمر به عمر بن سعد گفت:« او را بکش!» |
| عمر بن سعد گفت:« تو او را آورده ای، اگر می خواهی خودت او را بکش!» | | عمر بن سعد گفت:« تو او را آورده ای، اگر می خواهی خودت او را بکش!» |
| شمر شمشیر کشید و چون خواست نافع را بکشد، نافع به او گفت:« به خدا سوگند ملاقات خدا برای تو بسیار دشوار است و خون ما بر گردن تو سنگینی میکند. خدا را سپاس می گویم که مرگ ما را به دست بدترین خلق خودش قرار داد!» | | شمر شمشیر کشید و چون خواست نافع را بکشد، نافع به او گفت:« به خدا سوگند ملاقات خدا برای تو بسیار دشوار است و خون ما بر گردن تو سنگینی میکند. خدا را سپاس می گویم که مرگ ما را به دست بدترین خلق خودش قرار داد!» |
| در این هنگام شمر او را به شهادت رساند. | | در این هنگام شمر او را به شهادت رساند. |
| !منابع: | | !منابع: |
| *ابصار العین، ص 86. | | *ابصار العین، ص 86. |
| !مراجعه شود به | | !مراجعه شود به |
| *((شمارشهدایی که در نبرد های تن به تن به شهادت رسیدند)) | | *((شمارشهدایی که در نبرد های تن به تن به شهادت رسیدند)) |
- | *((اعلام حمایت اصحاب ر کار خیمه هی ال بیت علیهم السلام)) |
+ | *((اعلام حمایت اصحاب ام سی علیه السلام در کنار خیمه ها)) |