ابو حمزه ثمالی از حضرت سجاد علیه السلام نقل می کند که حضرت می فرمود: روزی حضرت علی علیه السلام نماز صبحش را خواند و آن قدر بر سجّاده نمازش نشست تا سایه آفتاب، سایه اش به اندازه یک نیزه رسید.
آن گاه روی به مردم کرد و فرمود: به خدا سوگند، من گروهی را دیدم که شب ها تا به صبح برای پروردگارشان در حالت سجده و ایستاده در عبادت مشغول بودند و پیشانی ها و زانوانشان را برای عبادت به زمین می نهادند؛ گویا صدای مهیب آتش دوزخ را در گوش هایشان احساس می کردند.
هر گاه در حضور یکی از آنان یاد خدا به میان می آمد، چونان درخت به لرزه می افتادند؛ گویا همچنان از همه چیز جز یاد خدا بی خبر و غافل بودند، حضرت علی علیه السلام پس از این سخنان برخاست و دیگر خندان دیده نشد تا این که به شهادت رسید.
بحارالانوار، ج 41، ص 24، حدیث 17 ---------- اصول کافی