نامش محمد فرزند
منصور دوانیقی است و پس از مرگ پدر بر اریکه خلافت تکیه زد و مدت ده سال و یک ماه و نیم خلافت نمود و سرانجام در چهل و سه سالگی در بیست و سوم محرم سال 169 وفات نمود و در محل ییلاقی دینور که مدت دو سالی در آن جا مقیم بود به خاک سپرده شد.
به ظاهر مردی خوش اخلاق و سخاوتمند بود و صد میلیون در هم و شصت میلیون دینار از اموال باقی مانده پدرش را بین مردم تقسیم نمود. بر خلاف منصور بخشنده کریم می نمود.
شاید هم سیاست اداره امور و کشورداری او را به این وادی کشانده بود.
منابع:
تتمه المنتهی، ص 205، ذکر ایام خلافت مهدی عباسی.
مهدی بن منصور خلیفه عباسی «158 - 169 ق / 775 - 785 م»
پیش از مرگ منصور، کوشش های فراوانی به عمل آمد تا برای فرزندش ابو عبدالله محمد ملقب به مهدی، بیعت گرفته شود، زیرا بنا بر وصیت سفاح، پس از منصور برادرش عیسی بن موسی، میبایست خلیفه و جانشین منصور شود. بیعت برای مهدی در مکه توسط ربیع حاجب و بیش از شایع شدن خبر مرگ منصور گرفته شد. این امر نشان دهنده آن است که هنوز قدرت منصور نسبت به افراد خاندان هاشمی تا چه حد ناپایدار بوده است. با جلوس مهدی به تخت خلافت، دو مسأله مهم پیش آمد، یکی مسأله پیروان تشیع بود که به صورتی دشوار و بزرگ باقی ماند و دیگر مسأله نفوذ ایرانیان بود که از جانب موالی ایالت شرقی سرچشمه میگرفت. گذشته از این خلیفه در جاهای دیگر نیز با دشواری هایی روبهرو بود. جنگ با رومیان شرقی ادامه داشت و مسلمانان نیز به پیروزی هایی دست یافتند. انقلابی در ایران، به فرماندهی مُقَنّع «نقابدار» دبیر سابق ابو مسلم صورت گرفت، مقنع خود را آخرین تجسد روح القدس میدانست؛ و انقلابش که از اندیشههای افراطی شیعه الهام گرفته بود، در عین حال با نهضت های خواستار اصلاحات اجتماعی پیوستگی داشت. این نهضت برای مدت درازی موجب بروز نابسامانی شد «163 - 159 ق / 780 - 776 م»، با این همه باید گفت که نگرانی عمده مهدی، درباره مسایل دیگری بود. بنابراین از همان آغاز کار، مهدی بر آن شد که با شیعیان و دست کم با آن دسته از ایشان که معتقدات افراطی نداشتند، از در آشتی درآید و در عین حال حقانیت عباس را بر شالوده تازهای استوار کند و آن این که عباس برگزیده از طرف شخص پیامبر «ص» بوده است. برای رسیدن به این منظور همه هواخواهان شورش حسنی را که توسط منصور زندانی شده بودند مورد عفو قرار داد و چندان در این کار پیش رفت که یکی از ایشان، یعقوب بن داوود را که وعده کرده بود وسیله ملاقات او را با رهبر علویان فراهم آورد، از نزدیکان دربار خود ساخت. پس از آن یعقوب را وزیر خود کرد و با او «عقد برادر دینی» بست. ارتباطی که میان آن دو برقرار شد نظیر پیوندی بود که پیش از آن میان امامان عباسی و داعیان وجود داشت. اما این کارها به نتیجه مطلوب نرسید. یعقوب، که متحدان سابقش در او به چشم خائن مینگریستند، از انجام دادن خدمتی که خلیفه خواستار آن بود، ناتوان ماند و سرانجام مورد بی مهری قرار گرفت. مسأله مهم تر آن که مهدی برای آن که به یعقوب عنوان رایزنی خود را بدهد، ناگزیر از آن شده بود که ابو عبدالله معاویه را که پدرش در کودکی به للگی او گماشته و بعدها به وزارت او رسیده بود، از کار برکنار کند. مهدی به این ترتیب، بی آن که سودی بهرهاش شود، از خدمت مردی محروم ماند که شایستگی اداره کردن و هوشمندیاش در جوانی، بسیار به او کمک کرده بود.
مهدی، با آن که نسبت به شیعیان معتدل سر سازگاری داشت، با آن گروه از مردم که زندیق خوانده میشدند، بسیار سختگیر بود؛ زندیق عربی شدة کلمه فارسی است که در دوره ساسانیان پیدا شد و به معنی پیرو دین مانی بود که با دین رسمی مخالفت داشت. مسألهای که در آن زمان پیش آمد، این بود که اشخاص ظاهراً اسلام میآوردند، ولی در باطن، دین مانوی داشتند و حتی درصدد تخریب دین اسلام بر میآمدند. ماهیت نهضت زندقه که ظاهراً در آغاز دوران عباسیان رایج شده بود، در پردهای از ابهام، پوشیده مانده است. بدون شک کسانی که تهمت زندیقی به آنان زده میشد، معدودی مانویان واقعی وجود داشتهاند، ولی بیشتر کسانی که خلیفه یا نمایندگانش آنان را به زندقه متهم و محکوم میکردند، از آن دسته از موالی بودند که خلیفه میخواست از شر آنان خلاص شود. هدف زندقه آن بود که اگر هم نتوانند در تخریب اسلام کاری از پیش ببرند، دست کم از نفوذ آن بکاهند و چنان عمل کنند که سنت فرهنگی ایرانی زنده بماند. بنابراین برای اسلام و جامعیت آن خطری واقعی به شمار میرفتند و ناگزیر خلیفه میبایستی به معارضه آنان برخیزد.
از سوی دیگر، با شناخت از مهدی او را کسی میدانند که آداب و عادات و تجملات ایرانی را که آشکارا از خارج به عاریه گرفته شده بود، وارد دربار خود کرد. خلیفه دیگر به آن زندگی خشنی که منصور و دوستان صمیمی او به آن عادت داشتند خرسند نبود، بلکه مدام در بند زندگی پر تجمل بود که بیشتر اوقات خود را به خوشگذرانی سپری میکرد. در این میان صاحبان مناصب دولتی تسلط بیشتری بر دستگاه های مالی پیدا کرده و آن را بهبود بخشیده بودند؛ شواهدی در دست است که ثابت میکند خَیْزُران، همسر خلیفه، سعی فراوانی داشت تا در مسأله جانشینی اعمال نفوذ کند که این مطلب را باید آغاز نفوذی دانست که زنان در حیات سیاسی دربار عباسی پیدا کردند. مهدی در سال 169 ق / 785 م، درگذشت و هادی فرزندش به خلافت رسید.