بشیر بن سلیمان که از سوی امام هادی علیه السلام مامور خرید مادر امام زمان گردید، پس از خرید او شب را در
بغداد سپری کرد و صبح روز بعد به سوی
سامراء حرکت کرد، او ادامه ماجرا را اینگونه گزارش می کند:
شب را در بغداد سپری کردیم و صبح فردای آن روز به سوی سامرا حرکت کردیم وقتی به سامرا رسیدیم، بدون هیچ معطلی به سوی مولایم امام هادی علیه السلام رفتیم. تا چشم هادی علیه السلام به کنیز افتاد به او فرمود: « خداوند چگونه عزت اسلام و شرافت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیتش را و ذلت نصرانیت را به تو نشان داد؟ »
کنیز پاسخ داد: « ای فرزند رسول خدا! چگونه برای تو بازگو کنم و حال آن که تو خود از من آگاهتری! »
امام علیه السلام فرمود: « من دوست دارم تو را اکرام کنم و بزرگ دارم! آیا ده هزار دینار را بیشتر دوست داری یا مژده ای که شرافت همیشگی در آن است ؟»
نرجس سلاماللهعلیه گفت : « مژده به تولد فرزندم !»
امام هادی علیه السلام فرمود: « بشارت باد بر تو به فرزندی که مالک شرق و غرب دنیا می گردد و زمین را از عدل و داد پر می کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.»
نرجس خاتون گفت : « آن فرزند از چه کسی تولد خواهد یافت؟»
امام علیه السلام فرمود : « از همان کسی که رسول خدا در فلان زمان برای او خواستگاری کرد، حضرت مسیح علیه السلام و جانشین او فرمود: تو را به ازدواج چه کسی در آورد؟»
نرجس گفت : « به ازدواج فرزندت ابو محمد علیهالسلام،
امام حسن عسگری علیه السلام) .»
امام هادی علیه السلام فرمود : « آیا او را می شناسی؟» نرجس گفت: « پس از آن که به دست حضرت زهرا سلاماللهعلیه مسلمان شده ام، شبی نگذشته است که امام حسن عسگری علیه السلام را زیارت نکرده باشم.»
منابع:
بحارالانوار، ج 51، ص 17، حدیث 12 ------------ کمال الدین
مراجعه شود به:
ورود نرجس خاتون به بغداد