یک روز
امیرالمومنین علیه السلام از خانه خارج شد در حالیکه برلب های آن حضرت تبسم نقش بسته بود.
رسول خدا علت را پرسیدند حضرت عرض کرد الان وارد خانه شدم دیدم فاطمه علیهاسلام به پشت خوابیده و
حسین علیه السلام را روی سینه خود خوابانده آسیاب دستی هم بدون دست در حال چرخش بود.
رسول خدا تبسم کرد و فرمود یا علی مگر نمی دانی برای خدای تعالی ملائکه ای هستند که در اطراف زمین گردش می کنند تا به محمد و آل محمد خدمت کنند تا روز قیامت؟
(بحار /45/43 سطر دوم از آخر)
و گاه می شد که فاطمه علیه السلام چون به نماز می ایستاد و طفل او گریه می کرد دیده می شد که گهواره طفل به حرکت می آید و ملائکه مامور، آن را می جنباندند.
(بحار 59/66/43)
پس از رحلت رسول خدا روزی امیرالمومنین علیه السلام
سلمان را ملاقات کرد و به او فرمود نزد فاطمه علیهاسلام برو که می خواهد ترا تحفه ای از
بهشت عنایت کند. . .
سلمان می گوید به خانه فاطمه علیها سلام دویدم، دیدم آن مخدره نشسته و سر مبارک را پوشانده. . . فرمود: بنشین و توجه کن که چه می گویم من دیروز همین جا نشسته بودم و در خانه بسته بود، در فکر بودم که دیگر وحی قطع شده ملائکه به منزل ما رفت و آمد نمی کنند ناگاه در باز شد و سه فرشته بسیار زیبا وارد شدند که من تا به حال به آن زیبائی و جمال و شادابی و خوش بوئی ندیده بودم.
فورا بلند شدم و به آنها خوش آمد گفتم، پرسیدم شما از اهل
مکه اید یا
مدینه ؟
گفتند: ای دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم ما فرشتگان خدائیم که خدای تعالی ما را به سوی تو فرستاده است چون اشتیاق زیارت تو را داشتیم از یکی از آنها که بزرگتر به نظر می رسید پرسیدم: اسم شما چیست؟
گفت: مقدوده .
گفتم: چرا به این اسم نامیده شدی؟
گفت: زیرا من برای
مقداد بن اسود ، صحابی رسولخدا، خلق شده ام.
به دومی گفتم اسم شما چیست؟ گفت ذره. . من برای
ابوذر غفاری صحابی رسول خدا، خلق شده ام.
به سومی گفتم اسم شما چیست؟ گفت سلمی. . . من برای سلمان فارسی، بنده پدر تو رسول خدا، خلق شده ام سپس خرمائی خوشبو تر از مشک بمن دادند.
بعد فاطمه علیهاسلام از آن خرما به سلمان دادند تا به آن افطار کند، سلمان می گوید به هر جمعی از اصحاب که می گذشتم می پرسیدند که یا مشک همراه داری؟
می گفتم: بله.
وقت افطار، به آن خرما افطار کردم ولی هسته ای برایش نیافتم. . .
منابع:
بحار الانوار، ج 43، ص 28 و 66.
مراجعه شود به:
مقام و موقعیت والای فاطمه علیها سلام