منو
 صفحه های تصادفی
مقام علی علیه السلام بالاتر از اندیشه مردم است
بهداشت دستگاه تنفس
بازالت فلدسپاتوئیدی
شرایط ادامه تحصیل دانشگاه آزاد اسلامی 1
ترکیبات هالوژندار
ویژگیهای رفتاری و روانی دانش آموزان در آموزش کلاسی
Ununhexium
اعتقاد و جانبازی مریدان به مرشدان
نیروهای وارد بر هواپیما
عبدالعزیز بن عمر
 کاربر Online
857 کاربر online
Lines: 1-38Lines: 1-33
-روزی ((امیرالمؤمنین|امیرالمومنین علی علیه السلام ))، لبخند بر لب، از خانه خارج شد.
((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا )) دلیل لبخندش را جویا شد.
علی علیه السلام عرض کرد:«وارد خانه شدم و دیدم فاطمه علیهاسلام خوابیده و ((حضرت امام حسین علیه السلام|حسین )) را روی سینه خود خوابانده و آسیاب دستی بدون او در حال چرخیدن و آسیابکردن است.»
رسول خدا تبسم کرد و فرمود:«مگر نمی دانی خدای تعالی ملائکه‌ای دارد که تا روز قیامت در اطراف زمین گردش می کنند تا به محمد و آل محمد خدمت کنند؟»
+روزی ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علی علیه السلام))، لبخند بر لب، از خانه خارج شد.
((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا)) دلیل لبخندش را جویا شد.
علی علیه السلام عرض کرد:« وارد خانه شدم و دیدم ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه علیهاسلام)) خوابیده و ((حضرت امام حسین علیه السلام|حسین)) را روی سینه خود خوابانده و آسیاب دستی بدون او در حال چرخیدن و آسیاب کردن است.»
رسول خدا تبسم کرد و فرمود:« مگر نمی دانی خدای تعالی ملائکه‌ای دارد که تا روز قیامت در اطراف زمین گردش می کنند تا به محمد و آل محمد خدمت کنند؟»
 +گاهی وقت‌ها که فاطمه علیهاسلام به نماز می ایستاد و کودکش گریه می کرد، گهواره به تکان می‌خورد و ملائکه مأمور گهواره کودک را آرام می‌کردند.
-گاهی وقت‌ها که فاطمه علیهاسلام به نماز می ایستاد و کودکش گریه می کرد، گهواره به تکان می‌خورد و ملائکه مامور گهواره کودک را آرام می‌کردند.


پس از رحلت رسول خدا روزی امیرالمومنین علیه السلام به ((سلمان فارسی|سلمان )) فرمود:« نزد فاطمه علیهاسلام برو که می خواهد تحفه ای از ((بهشت|بهشت )) را به تو هدیه کند.»
سلمان به خانه فاطمه علیها سلام رفت. فاطمه فرمود:«بنشین و گوش کن چه می گویم. من دیروز همین جا نشسته بودم و در خانه بسته بود. در این فکر بودم که دیگر وحی قطع شده و ملائکه به منزل ما رفت و آمد نمی کنند. ناگاه در باز شد و سه شخص بسیار زیبا وارد شدند. من تا به حال کسانی به آن زیبایی و شادابی و خوش بویی ندیده بودم.
فورا بلند شدم و به آنها خوش آمد گفتم. پرسیدم شما از اهل ((مکه|مکه )) اید یا ((مدینه، مدینة النبی، یثرب|مدینه ))؟
+پس از رحلت رسول خدا روزی امیرالمؤمنین علیه السلام به ((سلمان فارسی|سلمان)) فرمود:« نزد فاطمه علیهاسلام برو که می خواهد تحفه ای از ((بهشت|بهشت)) را به تو هدیه کند.»
سلمان به خانه فاطمه علیهاسلام رفت. فاطمه فرمود:« بنشین و گوش کن چه می گویم. من دیروز همین جا نشسته بودم و در خانه بسته بود. در این فکر بودم که دیگر وحی قطع شده و ملائکه به منزل ما رفت و آمد نمی کنند. ناگاه در باز شد و سه شخص بسیار زیبا وارد شدند. من تا به حال کسانی به آن زیبایی و شادابی و خوش بویی ندیده بودم.
فورا بلند شدم و به آنها خوش آمد گفتم. پرسیدم شما از اهل ((مکه|مکه)) اید یا ((مدینه، مدینة النبی، یثرب|مدینه))؟
 گفتند:«ای دختر محمد. ما فرشتگان خداییم که ما را به سوی تو فرستاده است، چون اشتیاق دیدار تو را داشتیم.»  گفتند:«ای دختر محمد. ما فرشتگان خداییم که ما را به سوی تو فرستاده است، چون اشتیاق دیدار تو را داشتیم.»
 از یکی از آنها که بزرگ‌تر به نظر می رسید پرسیدم:« اسم شما چیست؟»  از یکی از آنها که بزرگ‌تر به نظر می رسید پرسیدم:« اسم شما چیست؟»
 گفت:«مقدوده.»  گفت:«مقدوده.»
 گفتم:«چرا به این اسم نامیده شدی؟»  گفتم:«چرا به این اسم نامیده شدی؟»
-گفت:«زیرا من برای ((مقداد|مقداد بن اسود ))، صحابی رسول خدا، خلق شده ام.» +گفت:«زیرا من برای ((مقداد|مقداد بن اسود))، صحابی رسول خدا، خلق شده ام.»
 به دومی گفتم:«اسم شما چیست؟»  به دومی گفتم:«اسم شما چیست؟»
-گفت:«ذره. من برای ((ابوذر|ابوذر غفاری ))، صحابی رسول خدا، خلق شده ام.» +گفت:«ذره. من برای ((ابوذر|ابوذر غفاری))، صحابی رسول خدا، خلق شده ام.»
 و سومی در پاسخ سوالم گفت:«نام من سلمی است. من برای سلمان فارسی، بنده پدر تو رسول خدا، خلق شده‌ام.» و سومی در پاسخ سوالم گفت:«نام من سلمی است. من برای سلمان فارسی، بنده پدر تو رسول خدا، خلق شده‌ام.»
-سپس خرماهایی خوشبوتر از مشک به من دادند. +سپس ((خرما))هایی خوشبوتر از ((مشک)) به من دادند.
 آن‌گاه فاطمه علیهاسلام کمی از آن خرماها را به سلمان داد تا با آن افطار کند.  آن‌گاه فاطمه علیهاسلام کمی از آن خرماها را به سلمان داد تا با آن افطار کند.
 سلمان می‌گوید: سلمان می‌گوید:
-از کنار هر کس رد می‌شدم، می‌پرسید:«با خودت مشک همراه داری؟» +از کنار هر کس رد می‌شدم، می‌پرسید:« با خودت مشک همراه داری؟»
 می گفتم:«بله.»  می گفتم:«بله.»
 هنگام افطار، خرما را خوردم ولی هسته نداشت. هنگام افطار، خرما را خوردم ولی هسته نداشت.
 +!منابع:
 +*بحار الانوار، ج 43، ص 28 و 66.
 +*بحار /45/43 سطر دوم از آخر
 +*بحار 59/66/43
-منابع:
بحار الانوار، ج 43، ص 28 و 66.
بحار /45/43 سطر دوم از آخر
بحار 59/66/43



مراجعه شود به:
((مقام و موقعیت والای فاطمه علیها سلام))
+!مراجعه شود به:
*((مقام و موقعیت والای فاطمه علیها سلام))

تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 دوشنبه 09 خرداد 1384 [12:14 ]   6   شکوفه رنجبری      جاری 
 دوشنبه 09 خرداد 1384 [12:14 ]   5   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 چهارشنبه 14 اردیبهشت 1384 [10:44 ]   4   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 یکشنبه 15 آذر 1383 [05:52 ]   3   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 شنبه 30 آبان 1383 [07:02 ]   2   نفیسه ناجی      v  c  d  s 
 یکشنبه 05 مهر 1383 [09:42 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..