تاریخچه ی:
مقدمات عروسی
تفاوت با نگارش: 4
| V{maketoc} | | V{maketoc} |
| !مقدمات عروسی | | !مقدمات عروسی |
- | از عقد ((امیرالمؤمنین|امیرالمؤمنین علی )) و فاطمه علیهما السلام یک ماه گذشت. ((عقیل بن ابیطالب|عقیل )) نزد علی آمد و گفت:« ما از ازدواج تو و فاطمه بسیار خوشحالیم. اکنون چرا از ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا )) درخواست نمیکنی فاطمه را به خانه خود ببری؟» |
+ | از عقد ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علی)) و ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه)) علیهما السلام یک ماه گذشت. ((عقیل بن ابیطالب|عقیل)) نزد علی آمد و گفت:« ما از ازدواج تو و فاطمه بسیار خوشحالیم. اکنون چرا از ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا)) درخواست نمیکنی فاطمه را به خانه خود ببری؟» |
| علی علیه السلام گفت:« به خدا قسم من هم مایلم، اما از رسول خدا حیا میکنم.» | | علی علیه السلام گفت:« به خدا قسم من هم مایلم، اما از رسول خدا حیا میکنم.» |
| عقیل گفت:« برخیز نزد پیامبر برویم.» | | عقیل گفت:« برخیز نزد پیامبر برویم.» |
- | در راه به ((ام ایمن )) برخوردند و ماجرا را به او گفتند. ((ام ایمن)) گفت:« بگذارید این کار طریق زن ها انجام د.» لذا برگشت و ((ام سلمه)) و زنان دیگر رسول خدا را خبر کرد؛ همگی دور وجود مبارک رسول خدا حلقه زدند و گفتند:« پدران و مادران ما به فدای تو باد، ای رسول خدا! ما برای امری نزد شما جمع شدهایم که اگر ((حضرت خدیجه علیهاسلام|خدیجه )) بود، چشمش روشن میشد.» |
+ | در راه به ((ام ایمن)) برخوردند و ماجرا را به او گفتند. ام ایمن گفت:« بگذارید این کار زن ها انجام ند.» لذا برگشت و ((ام سلمه)) و زنان دیگر رسول خدا را خبر کرد؛ همگی دور وجود مبارک رسول خدا حلقه زدند و گفتند:« پدران و مادران ما به فدای تو باد، ای رسول خدا! ما برای امری نزد شما جمع شدهایم که اگر ((حضرت خدیجه علیهاسلام|خدیجه)) بود، چشمش روشن میشد.» |
| با شنیدن نام خدیجه، رسول خدا گریان شد و فرمود:« کجا همانند خدیجه پیدا میشود؟ او مرا تصدیق کرد در زمانی که همهی مردم تکذیبم میکردند؛ کمکم کرد و ثروتش را به من بخشید. من به امر خداوند، خدیجه را بشارت دادم به قصری از زمرد در بهشت: جایی که در آن نه اضطرابی است و نه رنج و تعبی.» | | با شنیدن نام خدیجه، رسول خدا گریان شد و فرمود:« کجا همانند خدیجه پیدا میشود؟ او مرا تصدیق کرد در زمانی که همهی مردم تکذیبم میکردند؛ کمکم کرد و ثروتش را به من بخشید. من به امر خداوند، خدیجه را بشارت دادم به قصری از زمرد در بهشت: جایی که در آن نه اضطرابی است و نه رنج و تعبی.» |
| ((ام سلمه)) گفت:« بهشت بر او گوارا باد و خداوند ما را هم همنشین او کند. | | ((ام سلمه)) گفت:« بهشت بر او گوارا باد و خداوند ما را هم همنشین او کند. |
- | ای رسول خدا! برادر و پسر عمت علی بن ابیطالب دوست دارد همسرش، فاطمه، را به خانهی خود ببرد. |
+ | ای رسول خدا! برادر و پسر عمت علی بن ابیطالب دوست دارد همسرش، فاطمه، را به خانهی خود ببرد. » |
| رسول خدا فرمود:« چرا خودش به من نگفت؟» | | رسول خدا فرمود:« چرا خودش به من نگفت؟» |
| ام سلمه عرض کرد:« حیا کرد.» | | ام سلمه عرض کرد:« حیا کرد.» |
| رسول خدا فرمود:« برو علی را بیاور.» | | رسول خدا فرمود:« برو علی را بیاور.» |
| ام سلمه علی علیه السلام را که منتظر جواب بود، نزد رسول خدا برد. | | ام سلمه علی علیه السلام را که منتظر جواب بود، نزد رسول خدا برد. |
| زنها از اطاق خارج شدند. | | زنها از اطاق خارج شدند. |
- | رسول خدا قرار شب زفاف را با علی علیه السلام گذاشت. سپس به زنان خود امر فرمود فاطمه علیهاسلام را زینت کنند و به عطر خوشبو نمایند. |
+ | رسول خدا قرار شب زفاف را با علی علیه السلام گذاشت. سپس به زنان خود امر فرمود فاطمه علیهاسلام را زینت کنند. |
| !عطر | | !عطر |
- | ام سلمه نزد فاطمه علیها سلام رفت و گفت:« آیا عطری برای خود ذخیره کردهای؟» |
+ | ام سلمه نزد فاطمه علیهاسلام رفت و گفت:« آیا عطری برای خود ذخیره کردهای؟» |
| فرمود:« بله.» و شیشهای عطر آورد. ام سلمه کمی از آن را در کف دست خود زد و بویید. | | فرمود:« بله.» و شیشهای عطر آورد. ام سلمه کمی از آن را در کف دست خود زد و بویید. |
| پرسید:« فاطمه جان این عطر از کجاست؟ مانندش را تا به حال نبوییدهام.» | | پرسید:« فاطمه جان این عطر از کجاست؟ مانندش را تا به حال نبوییدهام.» |
- | فاطمه علیها سلام فرمود: یک روز وقتی ((جبرئیل|جبرئیل )) از نزد پدرم رسول خدا میرفت، چیزی از بالهای او میریخت. رسول خدا فرمود:« اینها را جمع کن. نها عنبر است که از بال های جبرئیل میریزد.» |
+ | فاطمه علیهاسلام فرمود: « یک روز وقتی ((جبرئیل|جبرئیل)) از نزد پدرم رسول خدا میرفت، چیزی از بالهای او میریخت. رسول خدا فرمود:« اینها را جمع کن، عنبر است که از بال های جبرئیل میریزد.» |
| !لباس عروس | | !لباس عروس |
| جبرئیل علیه السلام برای فاطمه علیهاسلام لباسی بسیار مجلل، فاخر و زیبا آورد. همه زنهای قریش حیرت کردند و گفتند:« این لباس را از کجا آوردهای؟» | | جبرئیل علیه السلام برای فاطمه علیهاسلام لباسی بسیار مجلل، فاخر و زیبا آورد. همه زنهای قریش حیرت کردند و گفتند:« این لباس را از کجا آوردهای؟» |
| حضرت فاطمه فرمود:« این از جانب پروردگار است.» | | حضرت فاطمه فرمود:« این از جانب پروردگار است.» |
| منابع: | | منابع: |
- | بحار الانوار، ج 43، ص 130 و 95 و 115. |
+ | بحارالانوار، ج 43، ص 130 و 95 و 115. |
| مراجعه شود به: | | مراجعه شود به: |
- | ((مراسم عروسی)) |
+ | ((مراسم شب عروسی حضرت زهرا علیهاسلام)) |
| ((خواستگاری از فاطمه علیهاسلام)) | | ((خواستگاری از فاطمه علیهاسلام)) |