تاریخچه ی:
مقدمات عروسی
تفاوت با نگارش: 1
| V{maketoc} | | V{maketoc} |
| !مقدمات عروسی | | !مقدمات عروسی |
- | مقدما عری: ((امیرالمؤمنین|امیرالمؤمنین ))یرمای ا یه یک ماه گذشت برادرم ((عقیل بن ابیطالب|عقیل ))به نزد ن آمد و گفت ما از ازدواج تو و فاطمه بسیار خوشحالیم، چرا اط را از ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا ))درخواست نمیکنی؟
گفتم به خدا قسم من هم به این امر مایلم، اما از رسول خدا حیا میکنم. > >عقیل مرا قسم داد ه بلن ش تا برویم در حالی که ه سی سول خدا یفتیم به ((م ایمن|ام ایمن ))برخوردیم و جریان را گفتیم. |
+ | ا ع ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین عی)) ((حضرت فاطمه زهرا علیهسلام|فطه)) لیهما لام یک ماه گذشت. ((عقیل بن ابیطالب|عقیل)) نزد عی آمد و گفت:« ما از ازدواج تو و فاطمه بسیار خوشحالیم. اک چرا از ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا)) درخواست نمیکنی فاطمه را به خانه خود ببری؟» عی عیه السلام گفت:« به خدا قسم من هم مایلم، اما از رسول خدا حیا میکنم.» عقیل گت:« بری د یمب برویم.» |
- | ((ام ایمن)) گفت: بگذارید این کار از طریق زنها انجام د، لذا برگشت و ((ام سلمه|ام سلمه ))و زنهای دیگر رسول خدا را خبر کردند؛ همگی دور وجود مبارک رسول خدا حلقه زدند و گفتند: پدران و مادران ما به فدای تو باد ای رسول خدا! ما برای امری نزد شما جمع شدهایم که اگر ((حضرت خدیجه علیهاسلام|خدیجه ))بود، چشمش روشن میشد، ا م خدیجه رده شد رسول خدا گریان شد و فرمود: کجا همانند خدیجه پیدا میشود؟ او مرا تصدیق کرد در ایکه همه مردم تکذیب میکردند و و مرا کمک کرد و ثروتش را برای من د، من به امر خداوند خدیجه را بشارت دادم به قصری از زمرد در بهشت که یر در آنجا نه اضطرابی است و نه رنج و تعبی.
((ام سلمه)) گفت: ی رول الله گوارا باد بهشت بر او و خداوند ما را هم ا او جمع کند. > >ای رسول خدا! برادر و پسر عمت علی بن ابیطالب دوست دارد که زهش فاطمه را ر اخیار و بگارید. > >رسول خدا فرمود: چرا به من نگفت؟ > >ام سلمه عرض کرد: او شرم کرده. > >رسول خدا فرمود: برو و علی را بیاور.
من تم یرالمنین که منتظر جواب بود، گم: جابت کن رسول خدا ر. > >میر المومنن آمدند و زنها دال اطاق یگر فند. > >رسول خدا قرار شب زفاف را با یالمنین گذاند سپس رسول خدا به زنهای خود امر فرمودند که فاطمه علیهاسلام را زینت کنند و آن مخدره را به عطر خوشبو نمایند. |
+ | در راه به ((ام ایمن)) برخوردند و ماجرا را به او گفتند. ام ایمن گفت:« بگذارید این کار را زن ها انجام ند.» />لذا برگشت و ((ام سلمه)) و زنان دیگر رسول خدا را خبر کرد؛ همگی دور وجود مبارک رسول خدا حلقه زدند و گفتند:« پدران و مادران ما به فدای تو باد، ای رسول خدا! ما برای امری نزد شما جمع شدهایم که اگر ((حضرت خدیجه علیهاسلام|خدیجه)) بود، چشمش روشن میشد.» />ا نین نام خدیجه رسول خدا گریان شد و فرمود:« کجا همانند خدیجه پیدا میشود؟ او مرا تصدیق کرد در مای که همهی مردم تکذیبم میکردند کمکم کرد و ثروتش را به من د. من به امر خداوند، خدیجه را بشارت دادم به قصری از زمرد در بهشت: ایی ه در آن نه اضطرابی است و نه رنج و تعبی.» ((ام سلمه)) گفت:« هشت بر و گوارا باد و خداوند ما را هم همنین او کند. ای رسول خدا! برادر و پسر عمت علی بن ابیطالب دوست دارد هش، فاطمه، را ه خنهی ود برد. » رسول خدا فرمود:« چرا خودش به من نگفت؟» ام سلمه عرض کرد:« حیا کرد.» رسول خدا فرمود:« برو علی را بیاور.» ام م ی یه السم را که منتظر جواب بود، رسول خدا بر. نها ا اطاق ارج ند. رسول خدا قرار شب زفاف را با ی لیه السم گذا. سپس به زنان خود امر فرمود فاطمه علیهاسلام را زینت کنند. |
| !عطر | | !عطر |
- | عطر: ام سلمه میگوید نزد فاطمه علیها سلام گفتم آیا چیزی از عطر برای خود ذخیره کردهای؟ > >فرمود: بله و رفت و یک شیشه عطر آورد ک تی کمی از آن را در کف دستم ریختم و بوییدم وی سیار مطبوعی داشت که تا به حال مانندش را نبوییده بودم. > >پرسیدم: فاطمه جان این عطر از کجاست؟ > >فاطمه علیها سلام فرمود وقتی که ((جبرئیل|جبرئیل ))نزد پدرم رسول خدا آمد در موقع رفتن چیزی از بالهای او میریخت که رسول خدا فرمود نها را جمع کن، اینها عنبر است که از بالهای جبرئیل میریزد. |
+ | ام سلمه نزد فاطمه علیهاسلام رفت و گفت:« آیا عطری برای خود ذخیره کردهای؟» فرمود:« بله.» و شیشهای عطر آورد. ا سه کمی از آن را در کف دست خود و بویید. پرسید:« فاطمه جان این عطر از کجاست؟ مانندش را تا به حال نبوییدهام.» فاطمه علیهاسلام فرمود: « یک روز وقتی ((جبرئیل|جبرئیل)) از نزد پدرم رسول خدا میرفت، چیزی از بالهای او میریخت. رسول خدا فرمود:« ینها را جمع کن، عنبر است که از بال های جبرئیل میریزد.» |
| !لباس عروس | | !لباس عروس |
- | لباس عروس : جبرئیل علیه السلام لباسی به قیمت همه دنیا برای فاطمه علیهاسلام آ و چ رت پوید همه زنهای قریش به حیرت و عجب آمدند و گفتند این لباس را از کجا آوردهای؟ > >حضرت فاطمه فرمود این از جانب پروردگار است. |
+ | جبرئیل علیه السلام برای فاطمه علیهاسلام سی بسیار جل ر و یبا آورد. همه زنهای قریش حیرت کدند و گفتند:« این لباس را از کجا آوردهای؟» حضرت فاطمه فرمود:« این از جانب پروردگار است.» |
| منابع: | | منابع: |
- | بحار الانوار، ج 43، ص 130 و 95 و 115. |
+ | بحارالانوار، ج 43، ص 130 و 95 و 115. |
| مراجعه شود به: | | مراجعه شود به: |
- | ((مراسم عروسی)) > >((خواستگاری از فاطمه علیهاسلام)) |
+ | ((مراسم شب عروسی حضرت زهرا علیهاسلام)) ((خواستگاری از فاطمه علیهاسلام)) |