کنیه او “ ابو عبد الرحمان” بود. پدرش، صخر بن حرب، معروف به
ابوسفیان و مادرش هند، معروف به
هند جگر خوار بود. معاویه پنج سال پیش از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مکه به دنیا آمد. چون مادرش بدکاره بود، هنگام تولد درباره این که پدر او کیست اختلاف شد. به هر حال هند همسر رسمی ابوسفیان بود و به همین دلیل معاویه را به ابوسفیان نسبت دادند و بر این اساس وی از بنی امیه به شمار آمد.
نگاهی به
نژاد و قبیله معاویه، پدر و مادر و
برادران و خواهران معاویه، وضعیت خانوادگی او را روشن می کند.
معاویه تا پیش از فتح مکه از دشمنان سرسخت رسول خدا به شماره می آمد. پس از فتح مکه همراه با پدرش و برادرش، یزید بن ابی سفیان، به ظاهر مسلمان شد و در شمار طلقا (آزادشدگان حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم) قرار گرفت.
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خدمت خلیفه در آمد و در سال 12 هجری همراه با برادر بزرگترش یزید، در لشکر اعزامی به سوی شام قرار گرفت. پس از مرگ برادرش، از سوی عمر جانشین برادر و حاکم دمشق گردید (سال 18 ه).
با به قدرت رسیدن
عثمان، معاویه نیز همانند دیگر بنی امیه از قدرت و امکانات بیشتری برخوردار شد. همه بخشهای سرزمین شام در اختیار او قرار گرفت و بر قلمرو حکومتش افزوده شد.
معاویه پس از دستیابی به قدرت، با تبلیغ
افتخارات ساختگی، برنامه سیاسی خاص خود را برای حفظ قدرت و توسعه آن برای پیمودن راه دشوار خلافت تنظیم کرد. این برنامه عبارت بود از
تشکیل ارتش نیرومند و ناآگاه،
تبلیغات،
نیرنگ و فریب،
موروثی کردن خلافت و ...
پس از ماجرای قتل عثمان، معاویه شعار خون خواهی عثمان سر داد و به این بهانه رو در روی حضرت علی علیه السلام ایستاد و
جنگ صفین را به راه انداخت. پس از شهادت حضرت علی علیه السلام به سوی
عراق لشکرکشی کرد؛ اما با توجه به شرایط نامساعدی که بیش رو داشت و از خطر حمله روم نیز در امان نبود، به امام حسن مجتبی علیه السلام پیشنهاد صلح داد. امام حسن علیه السلام نیز به جهت نداشتن یاور و برای حفظ مصالح اسلام پیشنهاد او را پذیرفت.
به دنبال
صلح امام حسن، در سال 41 هجری -که عام الجماعه نام گرفت- معاویه رسماً بر کرسی خلافت تکیه زد و بر همه سرزمین های اسلامی حاکم شد.
معاویه دارای چند همسر (
همسران معاویه) بود که یزید از یکی از آنان بنام میسون (دختر بحدل کلبی) متولد شد، وی در سال های پایانی عمر خویش برای فرزندش یزید از مردم بیعت گرفت.
مرگ معاویه در رجب سال 60 هجری در سن 78 سالگی ودر
دمشق واقع شد.
معاویه دارای رذائلی است که قابل شمارش نیست؛
ویژگی های ظاهری معاویه، و
ویژگی های اخلاقی معاویه، و
ویژگی های دینی معاویه از نظر ارزشی، سراسر منفی است،
طبقه اجتماعی معاویه نیز چنین است، او از زبان خدا و رسول ملعون است و شجره ملعونه که در قرآن آمده است به دودمان معاویه تفسیر شده است، روزی رسول خدا دید که ابوسفیان بر مرکبی سوار است و دو پسرش یزید بن ابی سفیان جلودار و معاویه از عقب مرکب را می راند. حضرت فرمود: خدا جلودار و سوار و عقب دار را لعنت کند.
رسول خدا به نقل از
عبدالله بن عمر فرمود: شخصی می آید که بر دین اسلام نمی میرد، دیدیم معاویه آمد، معاویه به تصریح پیامبر، رهبر لشگر جنایتکاران است؛ زیرا پیامبر به عمار یاسر فرمود:
«ای عمار! تو را گروه ستمکار می کشد» و عمار در جنگ صفین توسط لشگر معاویه کشته شد.
پدر معاویه ابوسفیان است که جنگهای متعددی را علیه رسول خدا به راه انداخته و مادرش
هند جگر خوار است.
اطرافیان معاویه نیز گروهی از منافقین هستند که پیرامون او گرد آمده اند.
معاویه شراب می خورد و به اسم اسلام حکومت می کرد، وی «زیاد بن ابیه» را که فرزند زنا بود و پدرش معلوم نبود، به پدرش ابوسفیان نسبت داد و او را «زیاد بن ابی سفیان» نامید.
او عسل زهر آلود را برای کشتن دوستان خدا به کار می برد و می گفت: خدا لشگر فراوانی از عسل دارد.
او عده ای را برای غارت کردن و کشتن زن و فرزند و سوزاندن منازل مسلح کرده بود، و در انواع حیله و دروغ استاد بود، وی خلافت مسلمین را بر پایه وراثت استوار نمود.
دشمنی بنی امیه با خدا و رسول و کینه هایی که نسبت به رسول خدا و علی علیه السلام و اولادش داشتند، باعث شده بود که فقط به قتل و کشتار اّنان بپردازند.
معاویه پس از شهادت علی علیه السلام آن حضرت را روی منبرها لعن می نمود و ناسزا می گفت و شدیدترین شکنجه ها و عذاب ها را متوجه پیروان آن حضرت می ساخت و بزرگترین جنایات را مرتکب می شد.
معاویه اّن حضرت را لعنت می کرد و به فرمانداران و عمال خود دستور داد در همه شهرها علی را لعنت کنند این عمل تا سالیان دراز از قوانین بود و کسی نمی توانست از زیر بار آن فرار کند.
نظر دیگران راجع به معاویه، و همچنین
سال شمار زندگی معاویه، شاهدی بر کارنامه سیاه و ننگین زندگی اوست.
منابع: اسد الغابه 5/209 با نقش عایشه در تاریخ اسلام جلد 3/5، تاریخ تحلیلی اسلام محمد رضی.
شیعه / زمامداران خود سر/ ص 65- 96.