مطعم بن عدی بن نوفل بن عبد مناف قرشی، از بنی نوفل و از قبیله قریش به شمار می آید، وی از بزرگان طایفه بنی نوفل و رئیس آنان در جنگ فجار بود. پس از علنی شدن دعوت رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، قریش واکنشهای متعددی در مقابله با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به نمایش گذاردند.
از جمله ،آن که آنها از ابو طالب خواستند تا محمد صلی الله علیه و آله وسلم را تحویل قریش دهد تا وی را به قتل رسانند و در مقابل، یکی از زیبا ترین و نیرومندترین جوانان قریش به نام« عماره بن ولید» را به عنوان فدیه بپذیرد، مطعم بن عدی که در آن جلسه بزرگان قریش شرکت داشت، خطاب به ابو طالب گفت: قوم تو از انصاف در آمده اند، اما تو هیچ پیشنهادی را نمی پذیری.
ابوطالب که انتظار این سخن را از مطعم نداشت گفت: به خدا سوگند، بی انصافی می کنند، پسر خود را می دهید تا او را برای شما پرورش دهم و آنگاه پسر خود را به شما دهم تا او رابکشید؟ به خدا سوگند هرگز چنین نخواهیم کرد .
آنگاه خطاب به مطعم گفت: تو هم تصمیم گرفتی که مرا وا گذاری و آنان را یاری دهی، اکنون هر چه می خواهی بکن.
ابوطالب در این زمینه قصیده ای سرود و مطعم و دیگر بزرگان قریش را هجو و سرزنش کرد .با این حال ، او نسبت به سایر بزرگان قریش موضعی آرام تر نسبت به پیامبر اسلام داشت. وقتی در سال هفتم بعثت مشرکان قریش تصمیم به محاصره بنی هاشم در
شعب ابوطالب، گرفتند، مطعم از جمله رجال قریش بود که پیمان نامه محاصره بنی هاشم را امضاء نکرد.
همچنین وی برای لغو محاصره و آزادی بنی هاشم از شعب تلاش کرد، مطعم بن عدی در سال دهم بعثت، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از سفر تبلیغ رسالت خود از طائف به مکه باز می گشت، به آن حضرت امان و پناه داد و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در پناه وی به مکه وارد شد.
وی نیز در سال سیزدهم بعثت پس از
پیمان دوم عقبه به
سعد بن معاذ که از سوی مشرکان قریش تحت تعقیب و پی گرد قرار گرفته بود، امان داد.
برادر مطعم، طعیمه بن عدی درجنگ بدر،جزء مشرکین بود که کشته شد،ولی پسر مطعم،
جبیر بن مطعم در زمره اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در آمد. به هر روی مطعم بن عدی در سال دوم هجرت قبل از جنگ بدر در حال کفر از دنیا رفت.
بخاری از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت کرد ه که آن حضرت پس از نبرد بدر فرمود: اگر مطعم بن عدی زنده بود و درباره آزادی اسیران قریش در بدر با من سخن می گفت من به پاس خدمات وی همه اسیران را به او واگذار می کردم.
منابع :
سیره ابن هشام ،ص 157، 285، 286، ج 2، ص 15 و 16 و 19 و 20 ؛
الاعلام زرکلی، ج 7، ص 252؛
الطبقات کبری، ج 1، ص 210 و 212؛