| فرمود: « وقت پرداخت آن چه زمانی است؟» | | فرمود: « وقت پرداخت آن چه زمانی است؟» |
- | عرض کردم: « موقع خشک شدن ((خرما)).» رسول خدا فرمود: « وقتی خرماها خشک شد، آنها را دسته بندی کن و به من خبر بده!» من دستور رت را انجام ادم، رت تشریف آوردند و از هر دسته، یک مشت خرما برداشتند و دوباره روی خرماها ریختند، دست مبارک رسول خدا که به خرماها خورد کارها درست شد. رت فرمود: « بگو یهودی بیاید. »
/> فرمود: « از کدام دسته می خواهی؟» یهودی گفت: « مگر چقدر خرما هست؟ شاید همه آنها هم رویهم به اندازه قرض من نباشد.» رت فرمود: « به هرحال از یک قسمت بردار!»
یهودی گفت : « از خرماهای صیحانی به من بدهید.» حضرت فرمود : « __بسم الله الرحمن الرحیم__ » بعد آنقدر از همان خرما وزن کردند و به یهودی دادند که قرض او تمام شد ولی وقتی به خرماهای صیحانی نگاه کردد، دیدد گویی دست نخورده وهمان مقدار اول هست. رت فرمود: « ای جابر باز هم قرض داری؟»
گفتم : « نه» . فرمود: « خداوند به خرماهایت ((برکت|برکت)) دهد.» خرماها تمام سال را مورد استفاده ما بود و حتی ما از آن می فروختیم و لوازم دیگری می خریدیم و از آن می خوردیم و می بخشیدیم و رماها همچنان به حال خود باقی بود تا خرمای جدید رسید.» |
+ | عرض کردم:« موقع خشک شدن ((خرما)).» رسول خدا فرمود:« وقتی خرماها خشک شد، آنها را دسته بندی کن و به من خبر بده!» من دستور پیمر را اجرا کدم. پیمر تشریف آورد و از هر دسته، یک مشت خرما برداشت و دوباره روی خرماها ریخت. پ فرمود:« بگو یهودی بیاید. » یهودی م. پیمر فرمود:« از کدام دسته میخواهی؟» یهودی گفت:« مگر چقدر خرما هست؟ شاید همه آنها هم روی هم به اندازه قرض من نباشد.» پیمر فرمود:« به هرحال از یک قسمت بردار!» یهودی گفت: « از خرماهای صیحانی به من بدهید.» حضرت فرمود: « __بسم الله الرحمن الرحیم__ » بعد آنقدر از همان خرما وزن کرد و به یهودی داد که قرض او تمام شد ولی وقتی به خرماهای صیحانی نگاه کردی، دیدی گویی دست نخورده است. پیمر فرمود:« ای جابر، باز هم قرض داری؟» گفتم:« نه.» فرمود:«خداوند به خرماهایت ((برکت|برکت)) دهد.» خرماها تمام سال مورد استفاده ما بود و حتی از آنها میفروختیم و می خوردیم و می بخشیدیم ما آنها همچنان به حال خود باقی بود تا خرمای جدید رسید.» |
| بحارالانوار، ج 18، ص 31، ح 24. | | بحارالانوار، ج 18، ص 31، ح 24. |