منو
 صفحه های تصادفی
چشمه
حتمی بودن خروج سفیانی - روایت امام صادق علیه السلام
جدول زمان انجام واکسیناسیونها
حذف کردن نام برنامه ها از فهرست Add/Remove Programs
مکانیک در طراحی جامدات
زون ایران مرکزی
نقش پتاسیم در بدن
bulimia
ذخایر طلا و ارز
تعاریف مختلف درباره فلسفه
 کاربر Online
964 کاربر online
تاریخچه ی: محاجه امام علی علیه السلام با ابوبکر درباره فدک

((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|امام صادق علیه السلام)) فرمود: بعد از آنکه ((ابوبکر|ابوبکر))، ((حضرت زهرا و فدک|فدک)) را غصب کرد ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام)) به ابوبکر فرمودند: چرا فاطمه را از میراث رسول الله منع کردی و حال آنکه فاطمه فدک را در زمان خود رسول خدا تصرف کرده بود؟
ابوبکر گفت: فدک، غنیمت و متعلق به همه مسلمین است، اگر فاطمه شاهد بیاورد که رسول الله آن را به او داده قبول است والا حقی ندارد.

امیرالمؤمنین فرمودند: ای ابوبکر آیا در بین ما به خلاف حکم خدا، حکم می‏کنی؟
گفت: نه.
حضرت فرمود: اگر در دست یکی از مسلمانها چیزی باشد که در آن تصرف می‏کند- مانند لباسی که پوشیده یا خانه‏ای که سکونت دارد- و من ادعا کنم که آن چیز، مال من است از چه کسی بینه و شاهد می‏خواهی؟
ابوبکر گفت: از تو.
حضرت فرمود: پس چرا از فاطمه بینه خواسته‏ای در صورتی که فدک در تصرف فاطمه بوده است؟
اگر مسلمانها را در آن حقی هست، آنها باید اقامه بینه کنند.
ابوبکر که با جوابی دندان‏شکن و استدلالی منطقی روبرو شده بود، ساکت و متحیر ماند.

عمر گفت: ای علی! ما را رها کن، ما از پس دلائل تو برنمی‏آئیم، اگر شهود عادلی می‏آوری بیاور و الا فدک مال مسلمین است، نه تو در آن حق داری و نه فاطمه.
امیرالمومنین رو به ابوبکر کرده، فرمود: ای ابوبکر آیا کتاب خدا را خوانده‏ای؟
گفت: بله.
حضرت فرمود: بگو ببینم این آیه درباره ما نازل شده یا غیر ما: انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. (ترجمه آیه:خداوند اراده نموده است که هرگونه رجس وپلیدی را از شما اهلبیت زدوده وشما را پاک گرداند)
ابوبکر گفت:درباره شما.
حضرت فرمود: اگر شهودی آمدند و شهادت دادند بر اینکه فاطمه دختر رسول خدا عمل زشتی انجام داده چه می‏کنی؟
ابوبکر گفت: بر او حد جاری می‏کنم همان طور که بر سایر زن‏های مسلمین حد میزنم!
امیرالمؤمنین فرمود: تو که در این صورت کافر می‏شوی!
گفت: چرا؟
حضرت فرمود: چون تو شهادت خدایتعالی را در طهارت فاطمه زهرا رد کرده‏ای و شهادت مردم را پذیرفته‏ای؛ همان طور که الان هم حکم خدا و رسولش را رد کرده‏ای و شهادت یک شخص بیابان‏نشین بی‏شخصیت را قبول کرده، فدک را از او گرفته‏ای و خیال می‏کنی که آن غنیمت مسلمین است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مدعی باید بینه بیاورد و تو قول رسول خدا را رد کرده‏ای!! با این استدلال کوبنده دیگر کسی را یارای جواب نبود و مردم به همهمه افتادند و به یکدیگر نگاه تعجب می‏کردند.
بعضی هم می‏گفتند: به خدا قسم علی علیه السلام راست می‏گوید.
مجلس به هم خورد و امیرالمؤمنین به خانه برگشتند.
عمر و ابوبکر هم به خانه‏هایشان رفتند.
بعد ابوبکر عمر را خواست و به او گفت: دیدی امروز علی علیه السلام با ما چه کرد به خدا اگر بخواهد علی علیه السلام چنین کند، امر خلافت ما را تباه می‏کند؛ چه کنیم؟!
عمر گفت: نظر من این است که فرمان بدهی تا او را بکشند.
ابوبکر گفت: چه کسی می‏تواند او را بکشد؟
عمر گفت: ((خالد بن ولید مخزومی|خالدبن ولید))، رفتند و جریان را به خالد گفتند، او هم قبول کرد.
ابوبکر گفت علی که به مسجد می‏آید در موقع نماز در کنارش بنشین وقتی سلام نماز را دادم گردن علی علیه السلام را بزن.

((اسماء بنت عمیس|اسماء بنت عمیس ))- که در آن زمان همسر ابوبکر بود- جریان را به امیرالمؤمنین خبر داد، حضرت پیغام دادند که خداوند نمی‏گذارد و مرا حفظ می‏کند.
سپس حضرت رفتند به مسجد و خالد هم آمد کنار آن حضرت؛ نماز شروع شد.

همه به نماز ایستادند، همین که ابوبکر نشست برای تشهد آخر، از گفته خودش پشیمان شد و ترس او را گرفت، همینطور نشسته بود و فکر می‏کرد و جرات نداشت سلام نماز را بگوید.
مردم خیال کردند ابوبکر به اشتباه افتاده، یکمرتبه ابوبکر با صدای بلند گفت: «ای خالد آنچه را که گفتم انجام نده، السلام علیکم و رحمه الله و برکاته!»
امیرالمؤمنین رو کردند به خالد و فرمودند: ابوبکر تو را به چه کاری امر کرده بود؟
خالد گفت: فرمان داده بود گردنت را بزنم ـ و در آن وقت خالد با خود شمشیرش را آورده بود- حضرت فرمود: آیا این کار را می‏کردی؟
خالد گفت: به خدا قسم اگر نگفته بود « انجام نده » تو را کشته بودم.
حضرت فرمود: دروغ می‏گویی؛ به خدا اگر نبود آن حکم الهی، میدانستی که کدام دسته - من و شیعیانم ـ یا ابوبکر و پیروانش ـ ضعیف‏تریم.
بعد با دو انگشت مبارک، گلوی خالد را گرفت و فشار داد.
خالد نعره بلندی کشید؛ به طوری که مردم ترسیدند و خالد قدرت حرف زدن نداشت.

بالاخره ابوبکر دست به دامان ((عباس بن عبدالمطلب|عباس)) عموی امیرالمؤمنین شد.
عباس جلو آمد و شفاعت کرد، امیرالمومنین هم خالد را با خفت و خواری رها کردند.

!منابع:
*بحارالانوار، ج 29، ص 128 و 127 و 199.

!مراجعه شود به:
*((حضرت زهرا و فدک))

تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 یکشنبه 15 مرداد 1385 [14:50 ]   5   محمد ورهرام      جاری 
 یکشنبه 15 مرداد 1385 [14:45 ]   4   محمد ورهرام      v  c  d  s 
 سه شنبه 05 مهر 1384 [08:32 ]   3   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 یکشنبه 03 مهر 1384 [13:28 ]   2   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 دوشنبه 07 شهریور 1384 [07:59 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..