تاریخچه ی:
مبارزه و شهادت عابس بن ابی شبیب
درروز عاشورا« ((پیشینه عابس بن ابی شبیب شاکری|عابس بن ابی شبیب))» پس از آن که یکی از بستگانش به نام ((پیشینه شوذب عبدالله|شوذب بن عبدالله ))را برای مبارزه و شهادت پیش فرستاد، خود به حضور امام علیه السلام رسید، سلام کرد و گفت: به خدا سوگند در روی زمین خویشاوند یا بیگانه ای نزد من گرامی تر و محبوب تر از تو نیست اگر می توانستم به چیزی عزیزتر و محبوب تر از جانم کشته شدن را از تو دفع کنم، چنین می کردم.
سلام بر تو باد ای ابا عبدالله! خدا را شاهد می گیرم که من به راه تو و پدرت می روم، آن گاه با شمشیر برکشیده به سوی دشمن شتافت این در حالی بود که نشان زخمی در پیشانی داشت.
ربیع بن تمیم که آن روز در کربلا حاضر بود می گوید: من عابس را که به سوی میدان می آمد دیدم و شناختم دلاوری های وی را درجنگ ها مشاهده کرده بودم، وی از شجاع ترین مردم بود.
فریاد زدم: ای مردم! این شیر شیران است، پسر ابی شبیب است، کسی به مبارزه با او نرود و عابس همواره فریاد می زد و مبارز می طلبید و کسی جرات نداشت با وی در آویزد.
عمربن سعد گفت: از هر طرف او را سنگ باران کنید و سپاه دشمن با سنگ به وی حمله ور شدند.
عابس که چنین دید، زره از تن بیرون آورد و کلاه خود را از سر برداشت و به سپاه کوفه حمله ور شد.
ربیع بن تمیم می گوید: به خدا سوگند اورا دیدم که بیش از 200 نفر از رزمندگان سپاه دشمن را تار و مار کرد، اما آنان از هرطرف بر وی حمله بردند و او را به شهادت رساندند و من شاهد بودم که بر عابس بن شبیب در دست مردانی بود و یکدیگر برسر آن نزاع می کردند، یکی می گفت: من عابس را کشتم و دیگری می گفت من کشته ام. عمر بن سعد گفت: نزاع نکنید، سوگند به خدا یک نفر نمی تواند این مرد را کشته باشد، همه شما وی را کشته اید و با این سخن آنان را متفرق ساخت.
منابع: ابصار العین، ص 75 و 76.