منو
 کاربر Online
724 کاربر online
تاریخچه ی: ماهیت عشق

این گرایش‏ همان چیزی است که گفتیم می‏توانیم نام آن را " عشق و پرستش " بگذاریم‏ و بگوییم از مقوله " عشق و پرستش " است .

توضیحی باید عرض بکنم و آن این است که این مطلب یک امر بسیار محسوسی هست که در انسان زمینه چیزی وجود دارد که ما آن را " عشق " می‏نامیم . عشق ، چیزی است مافوق محبت . محبت در حد عادی ، در هر زمینه نیز در انسان وجود دارد ، زمینه چیزی که آن را معمولا " عشق " می‏نامند .

!معنی لغت عشق

در زبان عربی می‏گویند کلمه " عشق " در اصل از ماده " عشقه‏ " است ، و " عشقه " نام گیاهی است که در فارسی به آن " پیچک " می‏گویند که به هر چیز برسد دور آن می‏پیچد ، مثلا وقتی به یک گیاه دیگر می‏رسد دور آن چنان می‏پیچد که آن را تقریبا محدود و محصور می‏کند و در اختیار خودش قرار می‏دهد . یکچنین حالتی در انسان پیدا می‏شود و اثرش‏ این است که بر خلاف محبت عادی انسان را از حال عادی خارج می‏کند ، خواب‏ و خوراک را از او می‏گیرد ، توجه را منحصر به همان معشوق می‏کند ، یعنی‏ یک نوع توحد و تأحد و یگانگی در او به وجود می‏آورد ، یعنی او را از همه‏ چیز می‏برد و تنها به یک چیز متوجه می‏کند به طوری که همه چیزش او می‏شود ، یک چنین محبت شدیدی .

در حیوانات چنین حالتی مشاهده نشده است . در حیوانات ، علائق حداکثر در حدود علائقی است که انسانها به فرزندانشان دارند . یا همسرها به‏ همسرها دارند . اگر غیرت دارند ، اگر تعصب دارند ، هر چه که نسبت به‏ اینها دارند ، در حیوانات هم کم و بیش پیدا می‏شود . ولی این حالت به‏ این شکل ، مخصوص انسان است .

اینکه اصلا ماهیت این حالت چیست ، خود یکی از موضوعات فلسفه شده است . ابن سینا رساله مخصوصی دارد در " عشق " . همچنین ملاصدرا در کتاب اسفار در بخش الهیات ، صفحات زیادی‏ حدود چهل صفحه را اختصاص داده است به تفسیر ماهیت عشق که این حالت‏ چیست که در انسانها پیدا می‏شود ، کما اینکه امروز هم مسأله عشق در " روانکاوی " تحلیل می‏شود که واقعا ماهیت این حالت در انسانها چیست ؟

!نظریات درباره ماهیت عشق


نظریات مختلفی در این باره داده شده است . بعضی خودشان را با این‏ کلمه خلاص کرده‏اند که این یک بیماری است ، یک ناخوشی است ، یک مرض‏ است . این نظریه ، می‏توان گفت فعلا تابع و پیرو ندارد که عشق را صرفا یک بیماری بدانیم . نه تنها بیماری نیست بلکه می‏گویند یک موهبت است‏ .

آنگاه مسأله اساسی در اینجا این است‏که آیا عشق به طور کلی یک نوع‏ بیشتر نیست یا دو نوع است ؟

! نظریه اول

بعضی نظریات این است که عشق یک نوع‏ بیشتر نیست و آن همان عشق جنسی است ، یعنی ریشه عضوی و فیزیولوژیک‏ دارد و یک نوع هم بیشتر نیست ، تمام عشقهایی که در عالم وجود داشته و دارد با همه آثار و خواصش عشقهای به اصطلاح رمانتیک که ادبیات دنیا را این داستانهای عشقی پر کرده است مثل داستان مجنون عامری و لیلا تمام‏ اینها عشقهای جنسی است و جز این چیز دیگری نیست .


!نظریه دوم

گروهی عشق را - همین عشق انسان به انسان را که بحث درباره آن است - دو نوع می‏دانند . مثلا بوعلی سینا ، خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا عشق را دو نوع می‏دانند ، برخی عشقها را عشقهای جنسی می‏دانند که اینها را عشق‏ مجازی می‏نامند نه عشق حقیقی و معتقدند که بعضی عشقها عشق روحانی یعنی عشق‏ نفسانی است ، به این معنا که در واقع میان دو روح نوعی کشش وجود دارد .

عشق جسمانی منشأش غریزه است ، با رسیدن به معشوق و با اطفاء غریزه هم‏ پایان می‏یابد چون پایانش همین است ، اگر مبدأش ترشحات داخلی باشد با افراز شدنش قهرا پایان می‏یابد ، از آنجا آغاز می‏شود و به اینجا پایان می‏یابد . ولی اینها مدعی هستند که انسان گاهی به‏ مرحله‏ای از عشق می‏رسد که مافوق این حرفهاست .

خواجه نصیرالدین از آن به‏ " مشاکله بین النفوس " تعبیر می‏کند ، که یک نوع همشکلی میان روحها وجود دارد ، و در واقع اینها مدعی هستند که در روح انسان یک بذری برای‏ عشق روحانی و معنوی هست که در واقع ، نفسی هم اگر اینجا وجود دارد او فقط محرک انسان است ، و معشوق حقیقی انسان یک حقیقت ماوراء طبیعی‏ است که روح انسان با او متحد می‏شود و به او می‏رسد و او را کشف می‏کند ، و در واقع معشوق حقیقی در درون انسان است . ( فعلا ما داریم فرضیه‏ها و نظریات را می‏گوییم . )

در همین زمینه است که داستانها نقل می‏کنند ، می‏گویند اینکه عشق می‏رسد به آنجا که عاشق ، خیال محبوب را از خود محبوب عزیزتر و گرامی‏تر می‏دارد ، برای آن است که خود محبوب و زمینه اولی تحریک در درون انسان است و
او در درون خودش با یک حقیقت دیگری با همان صورت معشوق که در روح او هست و در واقع صورت این شی‏ء ( معشوق ظاهری ) نیست ، صورت یک شی‏ء دیگر است خو می‏گیرد و با او هم خوش است .

این داستان را حتی در کتابهای فلسفی نیز نقل می‏کنند که مجنون بعد از اینکه آنهمه شعرها و غزلها در فراق لیلا و در عشق او گفته بود ، روزی در بیابان ، لیلا آمد بالای سرش و او را صدا زد : مجنون سرش را بلند کرد ، گفت : کی هستی ؟ گفت : منم لیلا ، آمده‏ام سراغت . ( به خیال اینکه دیگر حالا مجنون بلند می‏شود و این محبوبی را که در فراقش اینقدر نالیده چگونه‏ در آغوش می‏گیرد . )

گفت : نه ، برو : لی غنی عنک بعشقک : من به عشق تو خوشم و از خودت بیزارم .

اتفاقا نظیر همین قضیه را در شرح حال شاعر معروف زمان خود ما ((شهریار)) می‏خواندم . شهریار دانشجوی سال آخر پزشکی بوده ، در همین تهران در خانه‏ای‏ پانسیون بوده است . ( او تبریزی است . ) در آنجا عاشق دختر صاحبخانه‏
می‏شود و چگونه هم عاشق می‏شود . آن دختر را به هر دلیل به او نمی‏دهند و او هم دیگر مثل همان مجنون دست از همه چیز ، کار و شغل و تحصیل بر می‏دارد و می‏افتد دنبال او . بعد از سالها در یکی از ییلاقات ، همان خانم با شوهرش‏ به او می‏رسند و با او ملاقات می‏کنند . آن خانم می‏آید به سراغش . او در عالم خودش بوده . شهریار به او می‏گوید : نه ، اصلا من به تو کاری ندارم ، من دیگر حالا با آن خیال خودم خوش هستم و به او هم خو گرفته‏ام ، از
شوهرت هم طلاق بگیری من به تو کاری ندارم .

شعری هم در این زمینه دارد که‏ بعد از اینکه این خانم به سراغش می‏آید این شعر را می‏گوید ، یعنی وصف‏ حال خودش را می‏گوید در حالی که بیان می‏کند که من چگونه به عشق او خو کرده‏ام و التفاتی به خود او ندارم .

حال این را اجمالا می‏گویم برای اینکه شما به گوشه‏ای از ادبیات عرفانی‏ اسلامی توجه کنید که این مسأله از آن مسائلی است که فوق العاده قابل توجه‏ و قابل تحلیل است . ملا صدرا اشعاری نقل می‏کند که خیال می‏کنم این اشعار از ((محی الدین عربی)) باشد یعنی به او می‏آید . نمی‏گوید شاعر این اشعار کیست‏ ، همینقدر می‏گوید کما اینکه " قائل " چنین گفته است ، ولی من حدس‏ می‏زنم از محی‏الدین باشد ، به او می‏خورد . او وقتی که می‏خواهد این مطلب‏ را بیان کند که پاره‏ای از عشقها جسمانی نیست و نفسانی است ، به این صورت بیان می‏کند (اسفار اربعه ، ج 7 ، ص . 179 ) ، می‏گوید :

~~green:و اعانقها و النفس بعد مشوقه
::الیها و هل بعد العناق تدانی ::~~

می‏گوید دارم با او ( معشوقه ) معانقه می‏کنم و باز می‏بینم همین جور نفس‏ به او اشتیاق دارد . مگر از معانقه نزدیکتر هم چیزی وجود دارد ؟ !

می‏خواهد بگوید اگر دو جسم یکدیگر را به سوی هم می‏کشند دیگر حالا رسیده‏اند ، وقتی که این امر به غایتش رسیده است دیگر باید پایان بپذیرد .

~~green:و الثم فاها کی تزول حرارتی
::فیزداد ما القی من الهیجان ::~~

می‏گوید لبهایش را می‏بوسم برای اینکه حرارتم زایل شود ، می‏بینم افزایش‏ پیدا می‏کند و هی زیادتر می‏شود . حال آن نتیجه فلسفی‏ای که می‏خواهد بگیرد این است ، می‏گوید :

~~green:کأن فؤادی لیس یشفی غلیله
::سوی ان یری الروحان یتحدان ::~~
امکان ندارد که این آتش درونی من فرو بخوابد مگر آنگاه که دو روح با یکدیگر متحد گردند .

پس این نظریه ، نظریه‏ای است که عشق را تقسیم می‏کند به عشق جسمانی و عشق نفسانی ، یعنی به نوعی عشق قائل است که هم از نظر مبدأ با عشق‏ جسمانی متفاوت است یعنی مبدأش جنسی نیست ، ریشه‏ای در روح و فطرت‏ انسان دارد و هم از نظر غایت با عشق جنسی متفاوت است چون عشق جنسی با اطفاء شهوت خاتمه پیدا می‏کند ، ولی این عشق در اینجاها پایان نمی‏پذیرد .
این هم یک نظریه .


ما عجالتا نمی‏خواهیم در مقام آن بحثهای فلسفی و استدلالهایی که فلاسفه کرده‏اند برای اثبات این گونه عشق که عشق افلاطونی هم‏ نامیده می‏شود برآییم ، فقط قسمتهایی را که بحثهای ساده است عرض می‏کنیم‏ و آن این است :

قدر مسلم این است که بشر عشق را ستایش می‏کند ، یعنی یک امر قابل‏ ستایش می‏داند ، در صورتی که آنچه از مقوله شهوت است قابل ستایش نیست‏ . مثلا انسان شهوت خوردن یا میل به غذا که یک میل طبیعی است دارد . آیا
این میل از آن جهت که یک میل طبیعی است هیچ قابلیت تقدیس پیدا کرده‏ ؟

تا به حال شما دیده‏اید حتی یک نفر در دنیا بیاید میلش را به فلان غذا ستایش کند ؟ عشق هم تا آنجا که به شهوت جنسی مربوط باشد ، مثل‏ شهوت خوردن است و قابل تقدیس نیست ، ولی به هر حال این حقیقت ، تقدیس شده است و قسمت بزرگی از ادبیات دنیا را تقدیس عشق تشکیل‏ می‏دهد . این از نظر روانکاوی فردی یا اجتماعی فوق العاده قابل توجه است‏ که این پدیده چیست ؟












منبع : کتاب فطرت
نویسنده : شهید مرتضی مطهری
صفحه :89

تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 شنبه 17 دی 1384 [14:02 ]   5   حسین خادم      جاری 
 شنبه 17 دی 1384 [13:51 ]   4   حسین خادم      v  c  d  s 
 پنج شنبه 03 شهریور 1384 [13:48 ]   3   یاسر ناظم نیا      v  c  d  s 
 پنج شنبه 03 شهریور 1384 [13:32 ]   2   یاسر ناظم نیا      v  c  d  s 
 پنج شنبه 03 شهریور 1384 [13:05 ]   1   یاسر ناظم نیا      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..