صفوان بن مهران گوید: روزی
امام صادق علیه السلام فرمود: شتر مرا آماده نما و بر مقابل درب خانه بیاور.
وقتی مرکب حضرت آماده شد فرزندش موسی بن جعفر که 6 سال بیش نداشت با شتاب بیرون آمد و سوار شد و در یک لحظه از نظرم ناپدید شد.
با خود گفتم: انا لله و انا الیه راجعون، اگر هم اکنون مولایم امام صادق بیاید و مرکب سواریش را از من بخواهد چه بگویم.
یک ساعتی گذاشت که دیدم شتر حضرت همچون برق شهاب بازگشت و عرق از اندامش می چکید، پس موسی بن جعفر علیه السلام پیاده شد و داخل خانه گردید.
غلام امام صادق علیه السلام آمد و گفت: مرکب را به جای خود بازگردان و به نزد حضرت بیا.
وقتی خدمت حضرت رسیدم فرمودند: گفته بودم مرکب را آماده سازی، تا مولایت موسی بن جعفر به دنبال کاری برود و تو در دل نگران شدی و چنین و چنان گفتی.
میدانی کجا رفت؟! او در پی انجام مأموریت من به نقاط دور دستی که
ذوالقرنین سفر نمود بود و مناطقی دورتر از آن سفر کرد و سلام مرا به مردان و زنان با ایمان آن سرزمینها ابلاغ نمود.
منابع:
بحار الانوار، ج 48، ص 99 از مشارق الانوار.
مراجعه شود به:
معجزات امام موسی کاظم علیه السلام
دوران کودکی امام موسی کاظم علیه السلام