"قلب" در لغت به معنی "واژگونه کردن است" و مقلوب به معنی "واژگونه".
در فن بدیع "قلب" به معنی آوردن کلماتی است که حروف آنها مقلوب یکدیگر باشد.
وقتی بعضی از حروف کلمه ای "قلب" شد به کلمه ای که حاصل می شود، قلبِ آن کلمه می گویند.
مثل کلمات (رقیب، و قریب) ، ( رحیم و حریم )
در شعر زیر کلمه هایی که "قلب" شده اند رنگ متفاوت دارند.
توان در بلاغت به سحبان رسید ----- نه در کنه بی چون سبحان رسید
(سعدی)
اگر قلب در تمام حروف دو کلمه واقع شده باشد، آن را "قلب کل" می گویند
مثل کلمات (زار و
از)،
گنج، جنگ و تاریخ، خیرات:
همدمی نیست تا بگویم راز ----- خلوتی نیست تا بگریم زار
(اوحدی)
میرک سیناست نیک چابک و برنا ----- هر چه بگوید ظریف گوید و زیبا
هست انیس کریم ور نشناسی----- زود بخوان با شگونه میرک سینا
(امیر علی پورتگین)
شکر بتر از وی و زارت بر کش.
یادآوری: صنعت قلب را در کتب بدیع بسیار اهمیت داده و آنرا بر قوت طبع و خاطر شاعر و دبیر، دلیل گرفته اند، ولیکن چنانکه در پیش یادآور شده ایم شرطی اصلی در محاسن بدیع آن است ک جانب فصاحت و بلاغت را فرو نگذاشته معنی را فدای الفاظ نکرده باشند.
در صنعت مقلوب نیز مانند سایر صنایع
بدیع، باید شرط اساسی را رعایت کنند و گرنه چندان حسنی نخواهد داشت.