انس بن مالک میگوید:
همراه
عمر در
منی بودم که عربی بادیهنشین با گلهای شتر از راه رسید. عمر به من گفت:« از او بپرس شترهایش را میفروشد؟» از او پرسیدم، جواب داد:« بله.» عمر برخاست و چهارده شتر از او خرید.
فروشنده به عمر گفت:« پالانهای شتران را تحویل بده.»
عمر گفت:« من شتران را همانطور که دیدهام، خریدهام.»
برای رفع اختلاف، نزد حضرت علی علیه السلام رفتند.
علی علیه السلام به عمر فرمود:« آیا وقت خرید، شرط کردی که شتران را با هر چه همراهشان است بفروشد؟»
عمر گفت نه.
امام فرمود:« پس پالانها را به فروشنده تحویل بده. فقط خود شتران از آن توست.»
بحارالانوار، ج40، ص 229 --------- مناقب
مراجعه شود به:
قضاوت واقعی با دعای پیامبر