| اگر چنین است و من ناچارم از قبول آن، هر چه می خواهی بکن و من ولایتعهدی تو را می پذیرم، به شرط اینکه نه کسی را منصوب کنم و نه کسی را عزل نمایم و در هیچ رسم و آیینی شرکت نکنم و فقط مشاوری باشم که از دور به کارها نظاره کنم.» سپس حضرت دست مبارک خود را به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت : «خداوندا! تو می دانی که به من اجبار شد و من از قبول این امر ناچارم. | | اگر چنین است و من ناچارم از قبول آن، هر چه می خواهی بکن و من ولایتعهدی تو را می پذیرم، به شرط اینکه نه کسی را منصوب کنم و نه کسی را عزل نمایم و در هیچ رسم و آیینی شرکت نکنم و فقط مشاوری باشم که از دور به کارها نظاره کنم.» سپس حضرت دست مبارک خود را به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت : «خداوندا! تو می دانی که به من اجبار شد و من از قبول این امر ناچارم. |
| خدایا مرا براین عمل مؤاخذه مفرما، همانگونه که بنده و پیامبرت ((حضرت یوسف علیه السلام|حضرت یوسف)) را بر ولایت بر ((مصر)) مؤاخذه نفرمودی.» مأمون شروط حضرت را پذیرفت و به همان ولیعهدی صوری راضی شد. | | خدایا مرا براین عمل مؤاخذه مفرما، همانگونه که بنده و پیامبرت ((حضرت یوسف علیه السلام|حضرت یوسف)) را بر ولایت بر ((مصر)) مؤاخذه نفرمودی.» مأمون شروط حضرت را پذیرفت و به همان ولیعهدی صوری راضی شد. |
| «ریان» می گوید: « خدمت آن حضرت رسیدم و گفتم: « مردم می پرسند چرا شما ولیعهدی را قبول کردید، در حالیکه به دنیا رغبتی نشان نمی دهید؟» | | «ریان» می گوید: « خدمت آن حضرت رسیدم و گفتم: « مردم می پرسند چرا شما ولیعهدی را قبول کردید، در حالیکه به دنیا رغبتی نشان نمی دهید؟» |
| حضرت فرمود: « خداوند می داند که من از این امر کراهت داشتم و آن را هنگامی قبول کردم که بین قبول و کشته شدن مُخَیَّر شدم. | | حضرت فرمود: « خداوند می داند که من از این امر کراهت داشتم و آن را هنگامی قبول کردم که بین قبول و کشته شدن مُخَیَّر شدم. |
| وای بر این مردم! آیا آنها نمی دانند که حضرت یوسف علیه السلام وقتی که مجبور شد، سرپرستی خزائن عزیز مصر را پذیرفت ؟! بعلاوه، من ولیعهدی را به شرط عدم دخالت در هیچ امری قبول کرده ام. پس شکوه و شکایت من به سوی خداست و او را به کمک می طلبم.» | | وای بر این مردم! آیا آنها نمی دانند که حضرت یوسف علیه السلام وقتی که مجبور شد، سرپرستی خزائن عزیز مصر را پذیرفت ؟! بعلاوه، من ولیعهدی را به شرط عدم دخالت در هیچ امری قبول کرده ام. پس شکوه و شکایت من به سوی خداست و او را به کمک می طلبم.» |
| *بحارالانوار، ج 49، ص 130، ح 3 و 4 و 5. | | *بحارالانوار، ج 49، ص 130، ح 3 و 4 و 5. |