منو
 کاربر Online
749 کاربر online
تاریخچه ی: فقر روحی ،فکری و معنوی

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:2



ارشاد و هدایتگری

در سال دهم هجری که کمتر از یک سال از عمر رسول اکرم باقی مانده بود علی علیه السلام به امر رسول اکرم با عده‏ای به سوی یمن رهسپار شد .

این‏ مسافرت به خاطر این بود که انبوهی عظیم از مردم یمن اسلام آورده بودند و به یگانگی خدای یگانه و رسالت حضرت ختمی مرتبت ایمان پیدا کرده بودند و احتیاج داشتند که کسی بیاید احکام و تعالی مقدس دین اسلام را کاملا به‏ آنها تعلیم دهد و بعلاوه هنوز بقایای از بت و بت پرستی وجود داشت که‏ لازم بود محو شود و از بین برود .

هنگامی که رسول خدا علی را روانه می‏کرد این جمله را به وی فرمود :

" اگر خداوند یک نفر را به دست تو و وسیله تو هدایت کند و او را از گمراهی نجات بخشد برای تو بهتر است از اینکه تمام شرق و مغرب را داشته‏ باشی "

و به روایتی فرمود : " بهتر است از اینکه ثروت تمام دنیا را داشته باشی و همه را در راه خدا انفاق کنی " .

در سوره مبارکه بقره می‏فرماید :

" این کتاب هدایت است برای مردمان‏ با تقوا که به جهان غیب ایمان دارند و نماز را به پا می‏دارند و از آنچه ما به آنها روزی کرده‏ایم به دیگران بهره می‏دهند " .

در حدیث‏ است که مقصود از جمله آخری این است که از علم خود به دیگران بهره‏ می‏دهند و آنها را ارشاد و هدایت می‏کنند .

در حدیث دیگر است که هیچ تحفه و هدیه‏ای گرانبهاتر و با ارزش تر از این نیست که کسی فکری و حکمتی و دستور العمل صحیحی برای زندگی به دیگری‏ هدیه کند .

نظایر این تعبیرها و بیانها در آثار دینی ما زیاد است . از همه اینها ما باید بفهمیم که از نظر اسلام راهنمایی فکر و عقیده مردم در چه درجه از اهمیت است . فقر روحی و فکری بالاتر از فقر مالی و اقتصادی است .

با داشتن ثروت روحی و فکری و اخلاقی می‏توان فقر مالی و اقتصادی را علاج کرد ولی با وجود فقر روحی و معنوی بی نیازی مالی سودی ندارد و ممکن است بر ناراحتی و شقاوت انسان بیفزاید .


مقصود این نیست که فقر مالی و احتیاج مادی امر ممدوحی است و نباید آن‏ را چاره کرد ، بلکه مقصود این است که انسان نباید فقر را منحصر به فقر مالی بداند و توجهی به فقرهای فکری و روحی و اخلاقی نداشته باشد .

چیزی که‏ منشأ می‏شود انسان همه توجه خویش را معطوف به رفع فقر مالی بکند این‏ است که انسان خودش فقر مادی را بیش از دیگران احساس می‏کند و رنج فقر مادی را بیش از کسان دیگر حس می‏کند ، بر خلاف فقرهای روحی و معنوی که‏ خود شخص آن فقر و عوارض و آثار آن فقر را احساس نمی‏کند ، دیگران و مخصوصا آنهایی که از این ثروت معنوی بهره کافی دارند بهتر احساس می‏کنند .

از این جهت است که می‏بینیم پیغمبران و پیشروان قافله بشریت بیشتر توجه خود را به رفع نواقص روحی و معنوی‏ معطوف کرده اند ، چون می‏دانند که نواقص مادی را خود مردم خوب درک‏ می‏کنند و در این ناحیه چندان احتیاجی به تنبه و تذکر و بیداری نیست .

خداوند متعال در قرآن کریم آنجا که می‏خواهد نعمتهای خود را نسبت به‏ بنده صالح خود حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله بر شمارد همه‏ قسمتها چه مادی و چه معنوی را ذکر می‏کند ، هم رفع فقرهای مادی را ذکر می‏کند و هم رفع فقرهای معنوی را ، می‏فرماید :

" مگر نه این است که تو یتیم و بی پناه بودی و خداوند تو را در پناه خود گرفت ؟ مگر نه این است‏ که تو گمراه بودی و خداوند تو را با نور خویش هدایت کرد ؟ مگر نه این‏ است که تو فقیر بودی و خداوند تو را با مال و خواسته فراوان بی نیاز کرد ؟ پس یتیمان و بی پناهان را زیر دست قرار نده و آنها را پناه بده ، و هم سائلان و فقیران را از خود مران و نعمتهای پروردگار را بازگو کن " .

علی علیه السلام می‏فرماید :

یکی از بلاها و بدبختیها فقر مالی است و از فقر بالاتر و سخت تر بیماری تن است که آدمی علیل و مریض بوده باشد ، و از بیماری تن سخت تر و بدتر بیماری روح و روان است که آدمی گرفتار امراض روحی بوده باشد ، مبتلا به عجب و خود پسندی یا حسادت یا عناد و لجاج یا بخل و خست و نظر تنگی یا ترس و جبانی و امثال اینها بوده باشد .

هر کسی که به دیگری کمکی بنماید یک نوع حقی به عهده او پیدا می‏کند ، مقدار و اندازه آن حق تابع مقدار و میزان ارزش کمکی است که کرده است . بالاترین حقی که کسی بر کس دیگر پیدا می‏کند ، حق تعلیم و ارشاد و هدایت است .

علی علیه السلام فرمود :

" اگر کسی یک حرف ، مرا بیاموزد مرا بنده خویش ساخته است " .

دانشمند بزرگ اسلامی سید رضی که جمع کننده نهج البلاغه است به مناعت و عزت نفس‏ معروف است ، در همه عمر از کسی چیزی قبول نکرد و حتی روزی که پدرش‏ چیزی به او هدیه کرد نپذیرفت ، تا آنکه اتفاق افتاد که یکی از استادان و معلمان وی کتابی یا چیز دیگری به او اهدا کرد ، ابتدا خواست نپذیرد و چنین عذر آورد که در همه عمر از احدی چیزی نپذیرفته‏ام.
استاد گفت : مگر نمی‏دانی که در اسلام حق استاد و معلم از حق پدر بالاتر است ؟ در مقابل این‏ منطق ، سید رضی نتوانست مقاومت کند و ناچار پذیرفت .

علم در ذات خود شریف است . فراگرفتن علم ، عبادت و طاعت است .


تعلیم دادن و یاد دادن به شاگردان بالاترین عبادتهاست . حق استاد و معلم‏ و راهنما از هر حقی بزرگ تر و بالاتر است .

فقر معنوی

از سخنان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است که می‏فرماید :

" عجب‏ است از کسانی که درباره مأکولات و خوردنیهای خود فکر می‏کنند اما درباره‏ معقولات و یاد گرفتنیهای خود هیچ گونه زحمت اندیشه‏ای به خود راه نمی‏دهند " .

انسان از فقر و کمبودی طبعا گریزان است ، اگر احساس نقص و فقر در یک گوشه زندگی خود می‏کند تا حد امکان تلاش می‏کند که آن نقص را تکمیل و آن فقر را بر طرف سازد ، چیزی که هست نقصها و فقرهای مادی خیلی واضح و محسوس است بر خلاف فقرها و نقصهای معنوی .

مثلا فقر مالی را همه کس حس‏ می‏کند و لهذا طبعا تلاش می‏کند که با این نوع فقر مبارزه کند و گاه این‏ تلاش به حد افراد می‏رسد و به صورت حرص و طمع در می‏آید و منشأ خرابیها و ظلمها و حق کشیهایی در اجتماع می‏گردد .

و همچنین فقر شأن و حیثیت ، هر کسی زود می‏فهمد که چقدر در جامعه آبرو و حیثیت دارد و چقدر از این لحاظ کسری دارد و لهذا دائما در فکر جبران این کسریها بر می‏آید .

و همچنین است فقر و نقصهای عضوی و اندامی . ولی فقرهای معنوی از قبیل فقر در تربیت و ادب کمتر برای خود شخص قابل ادراک است . کسی که‏ فاقد ادب معاشرت و اخلاق انسانی و تربیت صحیح اجتماعی است خودش کسری‏ خودش را از این لحاظ نمی فهمد خصوصا اگر اخلاق زشت وی در روحش رسوخ‏ یافته باشد و به اصطلاح ملکه شده باشد ، و بالاخص اگر آن طرز اخلاق در اجتماع هم معمول و شایع باشد ، دیگر در این صورت آن خلق زشت در نظر او مستحسن و قابل دفاع است و همیشه از طرز رفتار خودش و هم مسلکانش‏ حمایت هم می‏کند .

و از همین قبیل است فقر علمی و فکری آدم جاهل و کم‏ خرد ، چیزی را که هرگز احساس نمی‏کند همان جهالت و کم خردی است .

پس علت این که بشر درباره مأکولات و خوردنیهای خود می‏اندیشد و تلاش‏ می‏کند اما درباره معقولات و تحصیل اندیشه صحیح تلاش و کوشش نمی‏کند همان‏ منتهای جهالت و کم خردی اوست .

اساسا اولین درجه دانش و علم توجه به‏ فقر علمی و احتیاج علمی است یعنی این که انسان خودش متوجه گردد که کسری‏ و کمبود علم دارد ، به هر اندازه که پایه علم و معرفتش بیشتر بالا رود ، بیشتر جهالت و نادانی خود را احساس می‏کند ، بلکه وقتی که حکیمی آزموده‏ و فیلسوفی پخته و کامل گشت می‏گوید :

" تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم "

یا می‏گوید :

هفتادو دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد

غرض این است که اگر بگویند لازم ترین و مفیدترین داناییها و توجه ها برای بشر چیست ؟
باید گفت توجه به فقر علمی و توجه به نادانی ، این‏ توجه است که عطش شدید فرو ننشستنی در بشر برای طلب علم و تکمیل عقل و معرفت ایجاد می‏کند . همان حرصی که جوینده مال و ثروت به صورت یک عطش‏ شدید خاموش نشدنی پیدا می‏کند عینا در طالب علم و جوینده معرفت پیدا می‏شود .

داستانها از مردمان حریص در تواریخ و قصص آمده که حیرت انگیز است و آدمی در شگفت می‏شود که چگونه یک بشر تا این اندازه قلاده حرص و طمع را به گردن خود می‏اندازد . نظیر همین داستانها از یک عده طالبان علم‏ و معرفت در تاریخ به یادگار مانده است .

نوشته‏اند که حکیم و ریاضی دان‏ معروف ابوریحان بیرونی در بستر مرگ افتاده بود و ساعات آخر عمر خود را طی می‏کرد ، در همان حال فقیهی به عیادت وی آمد ، ابوریحان با همه سنگینی‏ و سختی مرض هوشش کاملا بجا بود و مشاعرش به خوبی کار می‏کرد ، در همان‏ حال فرصت را غنیمت شمرد و یک مساله فقهی را طرح کرد ، مرد فقیه در شگفت ماند و به وی گفت : این چه وقت مسأله پرسیدن و مذاکره علمی است‏ ؟ !

ابوریحان جواب داد :

" فکر می‏کنم اگر این مساله را بدانم و بمیرم‏ بهتر است از اینکه این مساله را ندانم و بمیرم " .

علم و فکر غذای روح است . آدمی باید به همان اندازه که درباره معاش‏ خود فکر می‏کند درباره غذای روح خود نیز بیندیشد ، و همان مقدار مراقبتی‏ که در غذاهای جسمی لازم و ضروری است ، در غذاهای روحی نیز لازم و ضروری‏ است .

علی علیه السلام می‏فرماید :

" چرا مردم اگر در شب تاریک آنها را بر سر سفره‏ای بنشانند ، تا چراغ را روشن نکنند دست به غذا دراز نمی‏کنند و اما اگر بر سر سفره فکری‏ بنشینند هیچ در اندیشه نمی‏شوند که چراغ عقل را روشن کنند تا با چشم‏ بصیرت ببینند این غذای روحی که وارد روحشان می‏شود چه نوع غذایی است " .

غذای فکری


همان طوری که غذاهای جسمانی بعضی مقوی و بعضی ضعف آور است ، بعضی‏ نشاط انگیز و بعضی مقوی و بعضی ضعف‏آور است ، بعضی نشاط انگیز و بعضی‏ سستی آور و بی حال کننده است ، بعضی موجب سلامت و بعضی مسموم کننده‏ است ، غذاهای فکری نیز همین طور است ، تعلیماتی که آدمی فرا می‏گیرد و کتابهایی که مطالعه می‏کند و مقالاتی که می‏خواند و سخنرانی‏هایی که گوش‏ می‏کند از لحاظ اثر همه یکسان نیستند ، بعضی ها راستی فکر و اراده را قوت‏ می‏بخشد و بعضی یأس و نومیدی می‏بخشد .

بعضی از تعلیمات است که آدمی را به حیات و زندگی و نظام آفرینش خوشبین می‏کند . تعلیمات دینی اگر به‏ صورت درستی آموخته شود ارزش حیات و زندگی و هدف آن را بالا می‏برد و نظام آفرینش را محبوب و دوست داشتنی می‏کند ، آدمی را به سرنوشت‏ دیگران علاقه‏مند می‏سازد ، و اما بعضی تعلیمات دیگر است که حیات و زندگی‏ را در نظر انسان بیهوده و بی هدف و خلقت را عبث معرفی می‏کند.

روحیه‏ آدمی را نسبت به همه چیز و همه کس حتی نسبت به خودش بدبین می‏نماید . تعلیمات بسیاری از افرادی که خودشان روحیه ضد دینی دارند همین اثر را دارد .

در حوادث روز که به وسیله روزنامه‏ها ثبت می‏شود مکرر می‏خوانیم که‏ فلان جوان خودکشی کرد و نامه‏ای از او به دست آمد که نوشته است احدی‏ مسؤول قتل من نیست ، من خودم شخصا دست به این اقدام زدم ، علت اصلی‏ مطلب این است که اززندگی خسته شدم . بعد که تحقیق کرده‏اند دیده شده که کتابهایی که مورد مطالعه این موجود بدبخت بوده‏ کتابهایی بوده که به وسیله یک بدبخت تر از خود او مبنی بر بدبینی و بدگویی از حیات و خلقت نگارش یافته است .

اگر احصا بشود معلوم می‏شود که این گونه کتابها چقدر اشخاصی را به زندگی بی علاقه کرده و چه روحیه‏های‏ سالم و معصومی را مشوق کرده و چه خانواده‏هایی را متلاشی کرده و چه عزمهای‏ راسخی را از بین برده است .

اگر کسی مثلا بستنی مسمومی بخورد به فاصله چند ساعت اثرش ظاهر می‏شود و فورا به بیمارستان منتقل می‏گردد و آن بستنی فروش هم تحت تعقیب قرار کرده و کمتر کسی هم متوجه شده که این متاع تقلبی است .

آیا باور می‏کنید که این روحیه تنبل و جامد و سرد و خشک ما معلول همان متاعهای تقلبی روحی‏ است ؟ !


کتب ضلال


لابد شنیده‏اید که در اسلام دستور و قانونی هست مبنی بر اینکه نشر و خرید و فروش و حتی قرائت کتب ضلال حرام است مگر برای افراد معدودی که تحت‏ تأثیر آن کتابها قرار نمی‏گیرد و با خواندن و قرائت آنها گمراه نمی‏شوند .

این دستور شاید در نظر بعضی‏ها عجیب و غیر قابل قبول جلوه کند و منافی با اصول آزادی تلقی شود ، ولی اگر درست توجه کنیم می‏بینیم از نظر کلی ، این‏ قانون نه تنها بی اشکال است بلکه خیلی هم لازم و ضروری است .

کتب ضلال‏ یعنی نشریات منحرف کننده ، خواهید گفت که مقیاس انحراف و ضلالت‏ چیست ؟

جواب این است که خوبی و بدی هر چیزی را از روی آثارش باید شناخت ، باید دید آن کتاب چه اثری در روح خواننده‏ای که مطالب آن را می‏پذیرد می‏گذارد ؟

همان طوری که اگر از ما درباره غذای خوب و غذای فاسد و مسموم بپرسند عینا همین جواب را خواهیم داد . کتابی که نتیجه‏اش‏ بدبینی و دلسردی ، یا تحریک شهوات و بی اعتنایی به مقررات عفت و اخلاق‏ ، یا بی ایمانی و بی بند و باری است البته کتاب ضلال است .

همان طوری‏ که کتاب ضلال هست ، نطق و خطابه ضلال هم هست ، فیلم ضلال هم هست ، در همه این موارد باید به اثر و نتیجه ای که عاید روحیه بشر می‏شود توجه کنیم‏ و با آن مقیاس بسنجیم ، مجموعا این نتیجه به دست می‏آید که هر فرد از آن‏ نظر که مدیر وجود خویش و مسؤول سعادت خویشتن است موظف است که در مورد افکاری که می‏خواهد به مغز خود وارد کند مراقبت کند و مسؤولین اجتماع نیز از آن نظر که مدیر و مسؤول جامعه‏اند وظیفه دارند که مراقب اغذیه روحی اجتماع بوده‏ باشند .

گذشته از همه اینها ما از آن نظر که مسلمانیم و هر مسلمانی مسؤول‏ سعادت برادران دینی خود هم هست همه باید مراقب یکدیگر از لحاظ افکار و اندیشه‏هایی که به مغز خود وارد می‏کنیم بوده باشیم .

منبع : حکمتها و اندرزها
نویسنده : شهید استاد مرتضی مطهری
صفحه : 235




ارشاد و هدایتگری

در سال دهم هجری که کمتر از یک سال از عمر رسول اکرم باقی مانده بود علی علیه السلام به امر رسول اکرم با عده‏ای به سوی یمن رهسپار شد .

این‏ مسافرت به خاطر این بود که انبوهی عظیم از مردم یمن اسلام آورده بودند و به یگانگی خدای یگانه و رسالت حضرت ختمی مرتبت ایمان پیدا کرده بودند و احتیاج داشتند که کسی بیاید احکام و تعالی مقدس دین اسلام را کاملا به‏ آنها تعلیم دهد و بعلاوه هنوز بقایای از بت و بت پرستی وجود داشت که‏ لازم بود محو شود و از بین برود .

هنگامی که رسول خدا علی را روانه می‏کرد این جمله را به وی فرمود :

" اگر خداوند یک نفر را به دست تو و وسیله تو هدایت کند و او را از گمراهی نجات بخشد برای تو بهتر است از اینکه تمام شرق و مغرب را داشته‏ باشی "

و به روایتی فرمود : " بهتر است از اینکه ثروت تمام دنیا را داشته باشی و همه را در راه خدا انفاق کنی " .

در سوره مبارکه بقره می‏فرماید :

" این کتاب هدایت است برای مردمان‏ با تقوا که به جهان غیب ایمان دارند و نماز را به پا می‏دارند و از آنچه ما به آنها روزی کرده‏ایم به دیگران بهره می‏دهند " .

در حدیث‏ است که مقصود از جمله آخری این است که از علم خود به دیگران بهره‏ می‏دهند و آنها را ارشاد و هدایت می‏کنند .

در حدیث دیگر است که هیچ تحفه و هدیه‏ای گرانبهاتر و با ارزش تر از این نیست که کسی فکری و حکمتی و دستور العمل صحیحی برای زندگی به دیگری‏ هدیه کند .

نظایر این تعبیرها و بیانها در آثار دینی ما زیاد است . از همه اینها ما باید بفهمیم که از نظر اسلام راهنمایی فکر و عقیده مردم در چه درجه از اهمیت است . فقر روحی و فکری بالاتر از فقر مالی و اقتصادی است .

با داشتن ثروت روحی و فکری و اخلاقی می‏توان فقر مالی و اقتصادی را علاج کرد ولی با وجود فقر روحی و معنوی بی نیازی مالی سودی ندارد و ممکن است بر ناراحتی و شقاوت انسان بیفزاید .


مقصود این نیست که فقر مالی و احتیاج مادی امر ممدوحی است و نباید آن‏ را چاره کرد ، بلکه مقصود این است که انسان نباید فقر را منحصر به فقر مالی بداند و توجهی به فقرهای فکری و روحی و اخلاقی نداشته باشد .

چیزی که‏ منشأ می‏شود انسان همه توجه خویش را معطوف به رفع فقر مالی بکند این‏ است که انسان خودش فقر مادی را بیش از دیگران احساس می‏کند و رنج فقر مادی را بیش از کسان دیگر حس می‏کند ، بر خلاف فقرهای روحی و معنوی که‏ خود شخص آن فقر و عوارض و آثار آن فقر را احساس نمی‏کند ، دیگران و مخصوصا آنهایی که از این ثروت معنوی بهره کافی دارند بهتر احساس می‏کنند .

از این جهت است که می‏بینیم پیغمبران و پیشروان قافله بشریت بیشتر توجه خود را به رفع نواقص روحی و معنوی‏ معطوف کرده اند ، چون می‏دانند که نواقص مادی را خود مردم خوب درک‏ می‏کنند و در این ناحیه چندان احتیاجی به تنبه و تذکر و بیداری نیست .

خداوند متعال در قرآن کریم آنجا که می‏خواهد نعمتهای خود را نسبت به‏ بنده صالح خود حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله بر شمارد همه‏ قسمتها چه مادی و چه معنوی را ذکر می‏کند ، هم رفع فقرهای مادی را ذکر می‏کند و هم رفع فقرهای معنوی را ، می‏فرماید :

" مگر نه این است که تو یتیم و بی پناه بودی و خداوند تو را در پناه خود گرفت ؟ مگر نه این است‏ که تو گمراه بودی و خداوند تو را با نور خویش هدایت کرد ؟ مگر نه این‏ است که تو فقیر بودی و خداوند تو را با مال و خواسته فراوان بی نیاز کرد ؟ پس یتیمان و بی پناهان را زیر دست قرار نده و آنها را پناه بده ، و هم سائلان و فقیران را از خود مران و نعمتهای پروردگار را بازگو کن " .

علی علیه السلام می‏فرماید :

یکی از بلاها و بدبختیها فقر مالی است و از فقر بالاتر و سخت تر بیماری تن است که آدمی علیل و مریض بوده باشد ، و از بیماری تن سخت تر و بدتر بیماری روح و روان است که آدمی گرفتار امراض روحی بوده باشد ، مبتلا به عجب و خود پسندی یا حسادت یا عناد و لجاج یا بخل و خست و نظر تنگی یا ترس و جبانی و امثال اینها بوده باشد .

هر کسی که به دیگری کمکی بنماید یک نوع حقی به عهده او پیدا می‏کند ، مقدار و اندازه آن حق تابع مقدار و میزان ارزش کمکی است که کرده است . بالاترین حقی که کسی بر کس دیگر پیدا می‏کند ، حق تعلیم و ارشاد و هدایت است .

علی علیه السلام فرمود :

" اگر کسی یک حرف ، مرا بیاموزد مرا بنده خویش ساخته است " .

دانشمند بزرگ اسلامی سید رضی که جمع کننده نهج البلاغه است به مناعت و عزت نفس‏ معروف است ، در همه عمر از کسی چیزی قبول نکرد و حتی روزی که پدرش‏ چیزی به او هدیه کرد نپذیرفت ، تا آنکه اتفاق افتاد که یکی از استادان و معلمان وی کتابی یا چیز دیگری به او اهدا کرد ، ابتدا خواست نپذیرد و چنین عذر آورد که در همه عمر از احدی چیزی نپذیرفته‏ام.
استاد گفت : مگر نمی‏دانی که در اسلام حق استاد و معلم از حق پدر بالاتر است ؟ در مقابل این‏ منطق ، سید رضی نتوانست مقاومت کند و ناچار پذیرفت .

علم در ذات خود شریف است . فراگرفتن علم ، عبادت و طاعت است .


تعلیم دادن و یاد دادن به شاگردان بالاترین عبادتهاست . حق استاد و معلم‏ و راهنما از هر حقی بزرگ تر و بالاتر است .

فقر معنوی

از سخنان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است که می‏فرماید :

" عجب‏ است از کسانی که درباره مأکولات و خوردنیهای خود فکر می‏کنند اما درباره‏ معقولات و یاد گرفتنیهای خود هیچ گونه زحمت اندیشه‏ای به خود راه نمی‏دهند " .

انسان از فقر و کمبودی طبعا گریزان است ، اگر احساس نقص و فقر در یک گوشه زندگی خود می‏کند تا حد امکان تلاش می‏کند که آن نقص را تکمیل و آن فقر را بر طرف سازد ، چیزی که هست نقصها و فقرهای مادی خیلی واضح و محسوس است بر خلاف فقرها و نقصهای معنوی .

مثلا فقر مالی را همه کس حس‏ می‏کند و لهذا طبعا تلاش می‏کند که با این نوع فقر مبارزه کند و گاه این‏ تلاش به حد افراد می‏رسد و به صورت حرص و طمع در می‏آید و منشأ خرابیها و ظلمها و حق کشیهایی در اجتماع می‏گردد .

و همچنین فقر شأن و حیثیت ، هر کسی زود می‏فهمد که چقدر در جامعه آبرو و حیثیت دارد و چقدر از این لحاظ کسری دارد و لهذا دائما در فکر جبران این کسریها بر می‏آید .

و همچنین است فقر و نقصهای عضوی و اندامی . ولی فقرهای معنوی از قبیل فقر در تربیت و ادب کمتر برای خود شخص قابل ادراک است . کسی که‏ فاقد ادب معاشرت و اخلاق انسانی و تربیت صحیح اجتماعی است خودش کسری‏ خودش را از این لحاظ نمی فهمد خصوصا اگر اخلاق زشت وی در روحش رسوخ‏ یافته باشد و به اصطلاح ملکه شده باشد ، و بالاخص اگر آن طرز اخلاق در اجتماع هم معمول و شایع باشد ، دیگر در این صورت آن خلق زشت در نظر او مستحسن و قابل دفاع است و همیشه از طرز رفتار خودش و هم مسلکانش‏ حمایت هم می‏کند .

و از همین قبیل است فقر علمی و فکری آدم جاهل و کم‏ خرد ، چیزی را که هرگز احساس نمی‏کند همان جهالت و کم خردی است .

پس علت این که بشر درباره مأکولات و خوردنیهای خود می‏اندیشد و تلاش‏ می‏کند اما درباره معقولات و تحصیل اندیشه صحیح تلاش و کوشش نمی‏کند همان‏ منتهای جهالت و کم خردی اوست .

اساسا اولین درجه دانش و علم توجه به‏ فقر علمی و احتیاج علمی است یعنی این که انسان خودش متوجه گردد که کسری‏ و کمبود علم دارد ، به هر اندازه که پایه علم و معرفتش بیشتر بالا رود ، بیشتر جهالت و نادانی خود را احساس می‏کند ، بلکه وقتی که حکیمی آزموده‏ و فیلسوفی پخته و کامل گشت می‏گوید :

" تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم "

یا می‏گوید :

هفتادو دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد

غرض این است که اگر بگویند لازم ترین و مفیدترین داناییها و توجه ها برای بشر چیست ؟
باید گفت توجه به فقر علمی و توجه به نادانی ، این‏ توجه است که عطش شدید فرو ننشستنی در بشر برای طلب علم و تکمیل عقل و معرفت ایجاد می‏کند . همان حرصی که جوینده مال و ثروت به صورت یک عطش‏ شدید خاموش نشدنی پیدا می‏کند عینا در طالب علم و جوینده معرفت پیدا می‏شود .

داستانها از مردمان حریص در تواریخ و قصص آمده که حیرت انگیز است و آدمی در شگفت می‏شود که چگونه یک بشر تا این اندازه قلاده حرص و طمع را به گردن خود می‏اندازد . نظیر همین داستانها از یک عده طالبان علم‏ و معرفت در تاریخ به یادگار مانده است .

نوشته‏اند که حکیم و ریاضی دان‏ معروف ابوریحان بیرونی در بستر مرگ افتاده بود و ساعات آخر عمر خود را طی می‏کرد ، در همان حال فقیهی به عیادت وی آمد ، ابوریحان با همه سنگینی‏ و سختی مرض هوشش کاملا بجا بود و مشاعرش به خوبی کار می‏کرد ، در همان‏ حال فرصت را غنیمت شمرد و یک مساله فقهی را طرح کرد ، مرد فقیه در شگفت ماند و به وی گفت : این چه وقت مسأله پرسیدن و مذاکره علمی است‏ ؟ !

ابوریحان جواب داد :

" فکر می‏کنم اگر این مساله را بدانم و بمیرم‏ بهتر است از اینکه این مساله را ندانم و بمیرم " .

علم و فکر غذای روح است . آدمی باید به همان اندازه که درباره معاش‏ خود فکر می‏کند درباره غذای روح خود نیز بیندیشد ، و همان مقدار مراقبتی‏ که در غذاهای جسمی لازم و ضروری است ، در غذاهای روحی نیز لازم و ضروری‏ است .

علی علیه السلام می‏فرماید :

" چرا مردم اگر در شب تاریک آنها را بر سر سفره‏ای بنشانند ، تا چراغ را روشن نکنند دست به غذا دراز نمی‏کنند و اما اگر بر سر سفره فکری‏ بنشینند هیچ در اندیشه نمی‏شوند که چراغ عقل را روشن کنند تا با چشم‏ بصیرت ببینند این غذای روحی که وارد روحشان می‏شود چه نوع غذایی است " .

غذای فکری


همان طوری که غذاهای جسمانی بعضی مقوی و بعضی ضعف آور است ، بعضی‏ نشاط انگیز و بعضی مقوی و بعضی ضعف‏آور است ، بعضی نشاط انگیز و بعضی‏ سستی آور و بی حال کننده است ، بعضی موجب سلامت و بعضی مسموم کننده‏ است ، غذاهای فکری نیز همین طور است ، تعلیماتی که آدمی فرا می‏گیرد و کتابهایی که مطالعه می‏کند و مقالاتی که می‏خواند و سخنرانی‏هایی که گوش‏ می‏کند از لحاظ اثر همه یکسان نیستند ، بعضی ها راستی فکر و اراده را قوت‏ می‏بخشد و بعضی یأس و نومیدی می‏بخشد .

بعضی از تعلیمات است که آدمی را به حیات و زندگی و نظام آفرینش خوشبین می‏کند . تعلیمات دینی اگر به‏ صورت درستی آموخته شود ارزش حیات و زندگی و هدف آن را بالا می‏برد و نظام آفرینش را محبوب و دوست داشتنی می‏کند ، آدمی را به سرنوشت‏ دیگران علاقه‏مند می‏سازد ، و اما بعضی تعلیمات دیگر است که حیات و زندگی‏ را در نظر انسان بیهوده و بی هدف و خلقت را عبث معرفی می‏کند.

روحیه‏ آدمی را نسبت به همه چیز و همه کس حتی نسبت به خودش بدبین می‏نماید . تعلیمات بسیاری از افرادی که خودشان روحیه ضد دینی دارند همین اثر را دارد .

در حوادث روز که به وسیله روزنامه‏ها ثبت می‏شود مکرر می‏خوانیم که‏ فلان جوان خودکشی کرد و نامه‏ای از او به دست آمد که نوشته است احدی‏ مسؤول قتل من نیست ، من خودم شخصا دست به این اقدام زدم ، علت اصلی‏ مطلب این است که اززندگی خسته شدم . بعد که تحقیق کرده‏اند دیده شده که کتابهایی که مورد مطالعه این موجود بدبخت بوده‏ کتابهایی بوده که به وسیله یک بدبخت تر از خود او مبنی بر بدبینی و بدگویی از حیات و خلقت نگارش یافته است .

اگر احصا بشود معلوم می‏شود که این گونه کتابها چقدر اشخاصی را به زندگی بی علاقه کرده و چه روحیه‏های‏ سالم و معصومی را مشوق کرده و چه خانواده‏هایی را متلاشی کرده و چه عزمهای‏ راسخی را از بین برده است .

اگر کسی مثلا بستنی مسمومی بخورد به فاصله چند ساعت اثرش ظاهر می‏شود و فورا به بیمارستان منتقل می‏گردد و آن بستنی فروش هم تحت تعقیب قرار کرده و کمتر کسی هم متوجه شده که این متاع تقلبی است .

آیا باور می‏کنید که این روحیه تنبل و جامد و سرد و خشک ما معلول همان متاعهای تقلبی روحی‏ است ؟ !


کتب ضلال


لابد شنیده‏اید که در اسلام دستور و قانونی هست مبنی بر اینکه نشر و خرید و فروش و حتی قرائت کتب ضلال حرام است مگر برای افراد معدودی که تحت‏ تأثیر آن کتابها قرار نمی‏گیرد و با خواندن و قرائت آنها گمراه نمی‏شوند .

این دستور شاید در نظر بعضی‏ها عجیب و غیر قابل قبول جلوه کند و منافی با اصول آزادی تلقی شود ، ولی اگر درست توجه کنیم می‏بینیم از نظر کلی ، این‏ قانون نه تنها بی اشکال است بلکه خیلی هم لازم و ضروری است .

کتب ضلال‏ یعنی نشریات منحرف کننده ، خواهید گفت که مقیاس انحراف و ضلالت‏ چیست ؟

جواب این است که خوبی و بدی هر چیزی را از روی آثارش باید شناخت ، باید دید آن کتاب چه اثری در روح خواننده‏ای که مطالب آن را می‏پذیرد می‏گذارد ؟

همان طوری که اگر از ما درباره غذای خوب و غذای فاسد و مسموم بپرسند عینا همین جواب را خواهیم داد . کتابی که نتیجه‏اش‏ بدبینی و دلسردی ، یا تحریک شهوات و بی اعتنایی به مقررات عفت و اخلاق‏ ، یا بی ایمانی و بی بند و باری است البته کتاب ضلال است .

همان طوری‏ که کتاب ضلال هست ، نطق و خطابه ضلال هم هست ، فیلم ضلال هم هست ، در همه این موارد باید به اثر و نتیجه ای که عاید روحیه بشر می‏شود توجه کنیم‏ و با آن مقیاس بسنجیم ، مجموعا این نتیجه به دست می‏آید که هر فرد از آن‏ نظر که مدیر وجود خویش و مسؤول سعادت خویشتن است موظف است که در مورد افکاری که می‏خواهد به مغز خود وارد کند مراقبت کند و مسؤولین اجتماع نیز از آن نظر که مدیر و مسؤول جامعه‏اند وظیفه دارند که مراقب اغذیه روحی اجتماع بوده‏ باشند .

گذشته از همه اینها ما از آن نظر که مسلمانیم و هر مسلمانی مسؤول‏ سعادت برادران دینی خود هم هست همه باید مراقب یکدیگر از لحاظ افکار و اندیشه‏هایی که به مغز خود وارد می‏کنیم بوده باشیم .

منبع : حکمتها و اندرزها
نویسنده : شهید استاد مرتضی مطهری
صفحه : 235


تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 دوشنبه 03 مرداد 1384 [09:55 ]   3   یاسر ناظم نیا      جاری 
 دوشنبه 03 مرداد 1384 [09:48 ]   2   یاسر ناظم نیا      v  c  d  s 
 یکشنبه 19 تیر 1384 [16:06 ]   1   یاسر ناظم نیا      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..