تاریخچه ی:
فراخوانی قرآن به عقل و استدلال
کتاب: آشنایى با قرآن جلد 1 صفحه 52
نویسنده: استاد مرتضى مطهرى
دلیل دیگرى که بر اصالت عقل نزد قرآن دلالت دارد و از دلایل قبلى رساتر است، مبارزه قرآن با مزاحمهاى عقل است. براى توضیح این مطلب ناگزیر باید مطالبى را مقدمتا بیان کنیم ذهن و فکر انسان در بسیارى موارد دچار اشتباه مىشود. این موضوع نزد همه ما شایع و رایج است. البته منحصر به عقل نیستبلکه حواس و احساسات نیز مرتکب خطا مىشوند مثلا براى قوه باصره دهها نوع خطا ذکر کردهاند. در مورد عقل بسیار اتفاق مىافتد که انسان استدلالى ترتیب مىدهد و بر اساس آن نتیجهگیرى مىکند اما بعد احیانا درمىیابد که استدلال از پایه نادرستبوده است. اینجا این سؤال مطرح مىشود که آیا باید بواسطه عملکرد نادرست ذهن در پارهاى موارد، قوه اندیشه را تعطیل کرد یاآنکه نه، با وسایل و اسباب دیگرى مىباید خطاهاى ذهن را پیدا کرد و از آنها جلوگیرى نمود؟ در پاسخ این پرسش، سوفسطائیان مىگفتند اعتماد بر عقل جایز نیست و اساسا استدلال کردن کار لغوى است. فلاسفه در این زمینه جوابهاى داندانشکنى به اهل سفسطه دادهاند که از جمله آنها یکى این است که سایر حواس هم مانند عقل اشتباه مىکنند ولى هیچکس حکم به تعطیلى و استفاده نکردن از آنها نمىدهد. از آنجا که کنار گذاردن عقل ممکن نبود ناچار متفکرین مصمم شدند تا ره خطا را سد کنند. در بررسى این موضوع متوجه این نکته شدند که هر استدلال از دو قسمت تشکیل شده است; ماده و صورت، درست نظیر یک ساختمان که مصالحى نظیر گچ و سیمان و آهن و... در ساختن آن بکار رفته (ماده) و شکل خاصى نیز بخود گرفته است (صورت). براى آنکه ساختمان، از هر جهتخوب و کامل ساخته بشود، لازم است هم مصالح مناسبى براى آن در نظر گرفته شود و هم آنکه نقشهاش صحیح و بىنقص باشد. در استدلال هم براى تضمین صحت آن لازم است هم مادهاش درستباشد و هم صورتش. براى بررسى و قضاوت درباره صورت استدلال، منطق ارسطویى یا منطق صورى بوجود آمد. وظیفه منطق صورى این بود که درستیا نادرستبودن صورت استدلال را مشخص کند و به ذهن کمک نماید تا دچار خطا در صورت استدلال نشود. (1)
اما مسئله عمده این است که براى تضمین صحت استدلال تنها منطق صورت کافى نیست. این منطق تنها یک جهت را تامین مىکند. براى حصول اطمینان از درستى ماده استدلال، منطق ماده نیز لازم داریم. یعنى به معیارى نیاز داریم که به کمک آن بتوانیم کیفیت مواد فکرى را بسنجیم.
دانشمندانى نظیر بیکن و دکارت تلاش کردند تا همانطور که ارسطو براى صورت استدلال منطقى وضع کرد، آنها نیز براى ماده استدلال منطق مشابهى تاسیس کنند. در این زمینه نیز تا حدودى توانستند معیارهایى بدست دهند که گر چه از نظر کلى بودن، نظیر منطق ارسطو نبود، اما تا حدودى مىتوانستبه انسان کمک کند و او را از خطاى در استدلال باز دارد. اما شاید تعجب کنید اگر بدانید که قرآن در جهت جلوگیرى از خطاى درباره اتدلال مسائلى را عرضه کرده است که بر پژوهشهاى امثال دکارت تقدم فضل و فضل تقدم دارد.
منشاهاى خطا از نظر قرآن
ازجمله منشاهایى که قرآن براى خطا ذکر مىکند، یکى این است که انسان گمان را بجاى یقین بگیرد. (2) اگر بشر خود را مقید کند که در مسائل تابع یقین باشد و گمان را به عوض یقین نپذیرد، بخطا نخواهد افتاد. (3) قرآن روى این مسئله بسیار تاکید نموده است و حتى در یکجا تصریح دارد که بزرگترین لغزشگاه فکرى بشر همین پیروى از گمان است و یا در جاى دیگر خطاب به پیامبر مىفرماید:
ان تطع اکثر من فى الارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن و ان هم الایخرصون. (سوره انعام آیه 336) اکثر مردم زمین چنیناند که از گمان پیروى مىکنند. تو هم اگر بخواهى از آنها پیروى کنى، ترا نیز گمراه مىکنند چون مردم تابع گمانند نه یقین و بهمین دلیل خطا مىکنند.
و یا در آیه دیگرى مىفرماید:
و لا تقف ما لیس لک به علم (سوره اسرى آیه 36) آنچه را که بدان علم ندارى پیروى مکن. این تذکرى است که در طول تاریخ اندیشه بشر اول بار قرآن به بشر داده است و او را از اینگونه خطا نهى کرده است.
دومین منشا خطا در ماده استدلال که بالاخص در مسائل اجتماعى مطرح مىشود مسئله تقلید اسات. بسیارى از مردم اینگونهاند که چیزهاى مورد باور اجتماع، باورشان مىشود. یعنى چیزى که در اجتماع مورد قبول قرار گرفته است و یا نسلهاى گذشته آنرا پذیرفتهاند صرفا بدلیل اینکه نسلهاى گذشته آن را قبول کردهاند مىپذیرند. (4) قرآن مىفرماید هر مسئلهاى را با معیار عقل بسنجید نه اینکه هر چه نیاکان شما انجام دادند آنرا سند بدانید، یا آنکه آنرا بکلى طرد کنید. بسا مسائل هست که در گذشته مطرح شده و در همانموقع هم غلط بوده اما مردم آن را پذیرفتهاند و بسا مسائل درست که در زمانهاى دور عرضه شده اما مردم بدلیل نادانى از قبول آن خودارى کردهاند. در پذیرش این مسائل باید از عقل و اندیشه مدد گرفت نه اینکه کورکورانه بتقلید پرداخت. قرآن اغلب پیروى از آباء و اجداد را در مقابل عقل و فکر قرار مىدهد:
و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه الائنا اولو کان باءهم لایعقلون شیئا و لایهتدون. (سوره بقره آیه 170) به ایشان گفته مىشود از دستورات الهى پیروى کنید. مىگویند آیا از روشهاى پدرانمان دستبرداریم؟ آیا اگر پدران و مادران شما شعور نداشتند، شما باید جریمه بىشعورى آنها را بدهید.
قرآن تاکید مىکند که قدمتیک اندیشه نه دلیل کهنگى و غلط بودن آن است و نه موجب درستى آن، کهنگى در امور مادى راه مىیابد اما حقایق هستى هرقدر که زمان بر آنها گذشته باشد کهنه و فرسوده نمىشوند. حقیقتى مثل «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» تا دنیا دنیاست، پابرجا و استوار و صادق است. قرآن مىگوید باید با سلاح عقل و اندیشه با مسائل روبرو شد. نباید عقیدهاى درست را بدلیل آنکه دیگران انگ و برچسب به انسان مىزنند رها کرد و نباید عقیدهاى را به صرف تعلق داشتن به این یا آن شخصیتبزرگ و معروف پذیرفت. در هر زمینهاى باید خود به تحقیق و بررسى در مورد مسائل پرداخت. (5) عامل موثر دیگر در ایجاد خطا، که قرآن از آن یاد مىکند، پیروى از هواى نفس و تمایلات نفسانى و داشتن غرض و مرض است. به قول مولوى:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل بسوى دیده شد
در هر مسئلهاى تا انسان خود را از شر اغراض بیطرف نکند نمىتواند صحیح فکر کند یعنى عقل در محیطى مىتواند درست عمل بکند که هواى نفس در کار نباشد. داستان معروفى از علامه حلى نقل مىکنند که شاهد مثالى خوبى است.
براى علامه حلى این مسئله فقهى مطرح شده بود که اگر حیوانى در چاه بمیرد و اعثشود که میته نجس در چاه باقى بماند، با آب چاه چه باید کرد؟ اتفاقا در این هنگام حیوانى در چاه آب خانه علامه حلى افتاد و او ناگزیر بود براى خود نیز استنباط حکم بکند. در این مورد بدو طریق امکان حکم کردن وجود داشت; اول اینکه چاه را بکلى پر کنند و از چاه دیگرى استفاده نمایند و دیگر اینکه مقدار معینى از آب چاه را خالى کنند و از بقیه آب بلااشکال استفاده کنند. علامه حلى متوجه شد که در مورد این مسئله نمىتواند بدون غرض حکم کند زیرا که نفع خود او هم در قضیه مطح بود. این بود که دستور داد ابتدا چاه را پرکنند و بعد با خیال راحت و بدون فشار وسوسه نفس به صدور حکم و ارائه فتوا پرداخت. قرآن در زمینه تبعیت از هواى نفس اشارات زیادى دارد که بذکر یک مورد اکتفا مىکنیم قرآن مىفرماید:
ان یتبعون الاالظن و ما تهوى الانفس (سوره نجم آیه 23) چیزى غیر از گمان باطل و هواى نفس خود را پیروى نمیکنند.
پىنوشتها:
1- از جمله اشتباهاتى که حدود چند قرن است در جهان علم صورت گرفته و منشا سوءفهمهاى بسیراى شده است، این مطلب است که گروهى پنداشتند وظیفه منطق ارسطو، تعیین صحتیا عدم صحت ماده استدلال نیز هست. و چون این کار از منطق ارسطویى ساخته نبود، حکم به بىفایده بودن آن دادند. متاسفانه این اشتباه در زمان ما نیز بسیار تکرار مىشود و البته این امر نشان مىدهد که گویندگان شناخت درستى از منطق ارسطویى ندارند و آن را نفهمیدهاند. اگر بخواهیم از هما مثال ساختمان استفاده کنیم باید بگوییم وظیفه منطق ارسطویى در تعیین صحت استدلال درستشبیه شاقول در تعیین راستبودن دیوار است. بکمک شاقول نمىتوان فهمید که آجر و ملات و سیمان بکار رفته در دیوار از جنس مرغوب استیا نامرغوب. تنها چیزى که شاقول نشان مىدهد راستیا کجبودن دیوار است. منطق ارسطو که البته بعدها بوسیله سایر اندیشمندان تکامل یافته و بسیار غنى شده است. تنها راجع به صورت استدلال قضاوت مىکند و در مورد ماده استدلال نفیا و اثباتا ساکت است و چیزى نمىتواند بگوید.
2- قاعده اول دکارت هم همین است. او مىگوید پس از این هیچ مطلبى را قبول نمىکنم مگر اینکه قبلا وارسى و بررسى نمایم و اگر درصد احتمال، یک احتمال خلاف وجود داشت از آن استفاده نمىکنم و آنرا کنار مىگذرام معناى صحیح یقین هم همین است.
3- البته باید توجه داشت که در مسائل ظنى و احتمالى و در مواردى که نمىتوان یقین حاصل نمود، مىباید همان ظن و احتمال را در نظر گرفت. اما ظن را بجاى ظن و احتمال را بجاى احتمال باید پذیرفت نه آنکه ظن و احتمال را بجاى یقین در نظر گرفت. این دومى است که ایجاد خطا مىکند.
4- این مطلب در یکى ازسخنان بیکن هست. و آنجا که یکى از بتهاى مورد نظرش را بت عرفى مىنامد، منظورش همین تقلیدهاى کورکورانه است.
5- مسئله تقلید از نیاکان یا بزرگان یا مد زمانه و یا رنگ اجتماع که قرآن بشدت از آن نهى مىکند نباید با مسئله تقلید از مجتهد اعلم و اعدل که در فقه مطرح مىشود و امرى واجب است که مبتنى بر رعایت تخصص و استفاده از دانش تخصصى است اشتباه و خلط شود.
در قرآن واژه «عقل» به صورت اسم نیامده است، بلکه همیشه به صورت فعل بهکار رفته، مثل «تعقلون»، «یعقلون» و.... یعنی اینکه در قرآن «تعقل» یک کنش انسانی است نه یک گوهرِ مجرد از انسان. از همین رو در قرآن هیچگاه بیان نشده که مثلا خداوند هم عاقل است، زیرا از منظر قرآن، خداوند امیال نفسانیِ ویرانگر ندارد که بخواهد آن امیال را بند بزند بنا براین نیازی به تعقل ندارد.
اما در دورههای بعد، یعنی از اواخر قرن دوم هجری به این سو، که آثار فلسفی یونانی به عربی ترجمه میشود و علم کلام و فلسفه در امپراطوریِ اسلامی شکل میگیرد، تعقل هم که قبلا در قرآن یک کنش انسانی بود جای عقل را می گیردو بهعنوان یک گوهر الهی معرفی میشود. در این تعریف کلامی، مقصود از «عقل» گوهر مجردی است که صادر اول است. گوهر مجرد یعنی موجودی که جسم و ماده نیست و برای انجام فعل ، نیازی به ماده و جسم ندارد. بههمین جهت عقل اول از خداوند دانسته شد و حدیثی هم در این مورد آورده اند که: «اول ما خلقالله العقل»
تقسیم بندیهای پیچیدهی فلسفی و کلامی بسیاری در بارهی «عقل» پدید آمد[1] . در این رویکرد، اتفاق مهمی که پدید آمد شاید این بود که چون عقل گوهری آسمانی و الهی دانسته شده بود بنا براین پایگاه ذاتی در انسان نداشت و بهره گرفتن از آن توسط انسان نیز می بایست مبتنی بر قواعد ویژهای باشد که در چارچوب الاهیات بهآنگونه که متکلمین و متالهین اسلامی میگفتند قابل تعریف باشد. به تعبیر دیگر، تعقل برای انسان بیشتر همین بود که به فرامین خداوند عمل کند و همین بود که گفتند «العقل ما عبد بهالرحمن و اکتسب بهالجنان».
اما در عصر جدید، یعنی از حدود صدسال پیش، در میان روشنفکران ما، اندک اندک، نوع دیگری از عقل عنوان شد که از آن به نام عقل خود بنیاد یاد کرده اند. این عقل جایگزین عقل دینی گردید. یعنی خردی که پایه، اساس و خاستگاه آن نه در آسمان، و نه در عالم مجردات، بلکه در همین انسانِ زمینی است. بهنظر میرسد که مفهوم عقل خود بنیاد، از جهتِ انسانی بودن، و از این جهت که خاستگاه آن در انسان است، تا حدودی به مفهوم «تعقل» در قرآن نزدیکتر باشد. اگرچه کارکرد و تعریف عقل خود بنیاد با تعقلی که در قرآن از آن یاد شده، تفاوتهایی هم دارد.
اندیشه و تعقّل، اصلى ترین تکیه گاه اسلام در عقاید، اخلاق و اعمال است. از نظر این آیین آسمانى، انسان حق ندارد آنچه را که عقل نادرست مى داند، باور کند؛ صفاتى را که عقلْ ناپسند مى داند، بدان متّصف شود. و کارهایى را که عقلْ ناشایست مى داند، انجام دهد.
از این رو، در فرهنگ قرآن و احادیث رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سخنان اهل بیت علیهم السّلام آن بزرگوار، واژه هایى که مردم را به تعقّل و اندیشه دعوت مى کنند؛ مانند تفکّر، تذکّر، تدّبر، تعقّل، تعلّم، تفقّه، ذکر، لُبّ ونُهى، که محور و اساس سخن با مردم بوده، بیش از هر چیز دیگر، مورد توجه و تأکید است.
در قرآن کریم، مشتقات علم 779 بار، عقل 49 بار، فقه 20 بار، فکر 18 بار، ذکر 274 بار، تدّبر 4 بار و لُبّ 16 بار آمده است.
از نظر اسلام، عقل، اصل انسان، معیار ارزش ودرجات کمال او، ملاک ارزیابى اعمال، میزان جزا و حجّت باطنى خداوند متعال است.[1]
عقل، از بهترین هدیه هاى الهى به انسان، نخستین پایگاه اسلام، اساسى ترین پایه هاى زندگى و زیباترین زیور انسان است . عقل، گرانبهاترین ثروت، بهترین دوست و راهنما، و اصلى ترین تکیه گاه اهل ایمان است . از نظر اسلام، علم، نیازمند عقل است؛ زیرا علمِ بدون عقل براى عالم، زیانبار است.[2]
کوتاه سخن اینکه از نظر اسلام، تنها راه تکامل مادّى و معنوى و سازندگى دنیا و آخرت و رسیدن به جامعه مطلوب و مقصد اعلاى انسانیت، درست فکر کردن است و همه گرفتارى هاى انسان، نتیجه به کار نگرفتن اندیشه و جهل است.
از این رو، در جهان پس از مرگ، آنان که به فرجام عقاید، اخلاق و اعمال ناشایسته خود گرفتار مى شوند، درباره ریشه گرفتارى هاى خود چنین مى گویند:
وقالوا لو کنّا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر، فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لأصحاب السعیر .[3]
و گویند اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقّل کرده بودیم، در [میان] دوزخیان نبودیم. پس به گناه خود، اقرار کنند؛ و مرگ باد بر اهل جهنّم!
واژه عقل در لغت
واژه عقل، در زبان عرب به معناى نگه داشتن، بازداشتن و حبس کردن است، مانند بستن شتر با عقال .[4]
همان گونه که عقال، شتر را از حرکت بیجا باز مى دارد، نیرویى در جان انسان وجود دارد به نام عقل، که او را از جهل و لغزش در اندیشه و عمل، باز مى دارد. لذا پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله فرمود:
العقل عقال من الجهل .[5]
خرد، بازدارنده از نادانى است .
واژه عقل در روایات اسلامى
فقیه و محدّث بزرگوار، شیخ حرّ عاملى (رض) درباره معانى عقل، چنین مى فرماید:
عقل در سخن اندیشمندان و حکیمان، معانى بسیار دارد[6] و با جستجو در احادیث، سه معنا برایش به دست مى آید:
1 . نیرویى که بدان خوبى ها و بدى ها و تفاوتها و زمینه هاى آن، شناخته گردد، و این، معیار تکلیف شرعى است .
2 . ملکه اى که به انتخاب خوبى ها و پرهیز از بدى ها فرا مى خواند .
3 . تعقّل و دانستن؛ و از این روست که در برابر جهل و نادانى قرار مى گیرد ، نه در برابر دیوانگى . بیشترین استعمال عقل در احادیث، معناى دوم و سوم است .[7]
با تتبّع و تأمّل در مواردى که کلمه «عقل» وکلماتِ هم خانواده آن در نصوص اسلامى به کار رفته است، معلوم مى شود که این کلمه، گاه در مبدأ ادراکات انسان به کار رفته است و گاه، در نتیجه ادراکات او ، و در هر یک از این دو نیز کاربردهاى مختلفى دارد .
~~green:__برای اطلاعات بیشتر ببینید:__~~
((نسبت عقل و دین از دیدگاه اسلام))
((علت مخالفت اشاعره و اخباریان با عقلانیت دینی))
((کاربرد عقل در قلمرو دین))
((عقل و جزئیات دین))
((نحوه ارتباط عقل و وحى(علم ودین) از نظر علامه طباطبایی))
((شبهة تعارض عقل و دین))