پادشاه
حبشه قطیفهای (حولهای) زربفت به
رسول خدا «صلی الله علیه وآله و سلم» هدیه کرد.
رسول خدا فرمود من آن را به مردی می بخشم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا ورسولش هم او را دوست دارند. اصحاب همه گردنهای خود را کشیدند تا ببینند که آن شخصیت کیست.
رسول خدا فرمود کجاست
علی «علیه السلام» عمار یاسر دوید و علی (علیه السلام) را خبر کرد. حضرت آمد و رسول خدا قطیفه را به او داد و فرمود این مال شماست.
امیرالمومنین فورا آن قطیفه را به بازار برد و نخهای طلایی آن را از هم جدا کرد و سپس بین
مهاجرین و
انصار که فقیر بودند تقسیم کرد و به خانه برگشت در حالیکه هیچ پولی با او نبود.
روز بعد رسول خدا به امیرالمومنین فرمود: دیروز قطیفهای به تو دادم که سه هزار مثقال طلا داشت. من با عدهای از مهاجرین و انصار فردا برای خوردن غذا نزد تو میآییم.
امیرالمومنین فرمود بله بفرمایید. فردا شد و رسول خدا با مهاجرین و انصار آمدند و در خانه را کوبیدند امیرالمومنین خارج شدند در حالی که عرق شرم سراپای آن حضرت را فرا گرفته بود زیرا در خانه هیچ نداشتند.
مهمانهای عزیز آمدند و نشستند. امیرالمومنین رفتند نزد فاطمه زهرا سیده زنهای عالم دیدند کاسهای بزرگ در جلوی فاطمه (علیهاسلام) است پر از آبگوشت و گوشتهای چسبیده به استخوان و بوی مشک از آن ساطع است.
کاسه به قدری بزرگ و پر بود که فاطمه (علیها سلام) به امیرالمومنین کمک کرد تا آن را برداشتند و نزد رسول خدا گذاشتند. رسول خدا بر فاطمه (علیهاسلام) داخل شدند و فرمودند ای دخترکم این غذا از کجاست؟! فاطمه (علیهاسلام )عرض کرد پدر جان: هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب از جانب خداست و خدا هر کسی را که بخواهد بدون حساب روزی میبخشد.
رسول خدا فرمودند خدا را سپاس که از دنیا خارج نشدم مگر اینکه دیدم در دخترم آنچه را که
زکریا در
مریم دیده بود که حضرت زکریا میدید برای حضرت مریم از بهشت غذا میآید.
منابع:
بحار الانوار، ج 43، ص 76.
مراجعه شود به:
نمونه ای از کرامات فاطمه علیهاسلام