تاریخچه ی:
فاطمه علیهاسلام در آستانه شهادت
تفاوت با نگارش: 2
- | هر روز حال فاطمه (علیهاسلام )سخت تر می شد. یکروز ((امیرالمؤمنین|امیرالمومنین ))نماز ظهر را در مسجد خواندند که ی مرتبه عده ای ا زنها گریه کا و مگین به خدمت رتش ریدند، |
+ | حال فاطمه علیهاسلام هر روز سخت تر می شد. یک روز بعد از اینکه ((امیرالمؤمنین|امیرالمومنین علی علیه السلام)) نماز ظهر را در مسجد خواند، نهان عدهای از زن ها گریان و غمگین نزد او آمدند. علی علیه السلام فرمود:« چه خبر شده؟» گفتند:« بشتاب که گمان نکنیم دیر زهرا را زنده ببینی.» امام با شتاب به خانه رفت و دید فاطمه علیهاسلام در بستر افتاده است. امیرالمومنین عبای خود را به کناری اناخت و عمامه را از سر برداشت. نزد فاطمه نشست و سر مبارک او را روی دامن خود گذاشت و او را صدا زد ولی جوابی نیامد. فرمود:« ای دختر ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا )). ای دختر کسی ک برای قرا صدقات و کات میبرد. ای دختر کسی که با ملائکه آسمان نماز گزارد.» اما فاطمه باز هم جوابی نداد. بالاخره امام فرمود:« فاطمه جان، با من سخن و. من پسر عمت لی هتم.» فاطمه علیهاسلام با درد و رنج فراوان، چشم باز کرد و به صورت او نگاه کرد و شروع کر به گریه کردن. امیرالمومنین فرمود:« فطمه جان چرا گره میکنی؟» عرض کرد:« علی جان، من بوی مرگ می شنوم؛ و از مرگ هم گریز و چارهای نیست.» |
- | ت فمد چه گتند ی امیرالمومنین بتاب که گمان نداریم یگ ها ر دای یرالممنین اان به انه آمدد یدد فاطمه (لیاسا) در ت ااد ات را که و ست چ را کشید میلمونین ی را به کن نداند و عامه را ز سر برداشتند و دکمه هی پیراهن را ه حال ا مصی ا کردن آمدند زد فاطمه سد و ر ماک فاطه ا روی امن ود گاتند ن مدره صدا زدند فموند ای را م ن، وابی یاد ای ختر ((حضرت مم مفی لی الل یه و له|ول ))وابی اه ی ت کسیکه ا و کات را ر گو بای د می ری و بر را می رد ی ترکسی که ا لاکه آسان ناز گارد ابی د بالاخر فرمو مه ن م خ گو م پسر ت لی ه. |
+ | لمی یکی ز خدمتکاران فطم زهرا لیهلم، رایت میکند:« وزی وقتی امیرالمومنین بای کاری انه ار شد، فامه یهاسلام ب من فرمود« برای من بیاو تا غسل کنم.» من آب ا آماد کد و فاطمه سل کاملی کرد. بعد باس اکیزای پوشید و فرمود:« تواب ا در ط ق یندا.» رختواب را اختم. فمه رو ه له دراز کشید فمو:« من سل کردهام. وتی نیا م، کسی مرا برهنه نکن، ینی ا وی یراهن مرا سل دهند.» یکی یگر از پرستارهی طمه زهرا لیهاسلم ((ماء بت عمی|ما ))نام دارد. او نی چنین وی میکند: />رزی فاطمه عیهسل غسل کرد و ه من گف ا اطا ارج شوم چون میخواست ا پوردگر مناات کند. ن یرون رفتم و نیدم که دعا چنی گف:« دایا را ه م مصطی و متش به من، و را به شوهرم علی رتضی و ادوهش برای من تو را به پسرم ((حضرت امم سن مبی لیه السلا|س )) و گیه من و ا ه م ((ت مام حسین علیه لام|سین ))و نراحتی اش رای من و ا دخترانم و غمگینی نه بر من، گاکاران امت پرم محمد لی لله لیه و له سلم را بخشای! به آها رحم کن و آنا ا ب داخ فرم ک و کیمین کی هتی که مرد رخاست قار می گیری و مراتین مهاانی.» |
- | در این حل فاطمه (علیهاسلام) که در اوج نقاهت و شدت درد بود چشم باز کرد و به صورت امیرالمومنین نگه کرد و شروع کرد به گریه کردن.
امیرالمومنین فرمود: فطمه جان ترا چه می شود؟ عرض داشت علی جان من بوی مرگ می شنوم و از مرگ هم گریز و چاره ای نیست.
بحار -/183/43 یکی از زنهائی که از فاطمه زهرا (علیهاسلام) پتاری می کرده، خانمی است به نام سلمی که زوجه ابی رافع است. سلمی میگوی یک روز امیرالمومنین برای کاری از خانه خارج شدد.
فاطمه (علیهاسلام) به من فرمودند برای من آب تهیه کن تا من غسل کنم من آب را آماده کردم و فاطمه (علیهاسلام) یک غسل بسیار خوب و تمامی کردند بعد لباسهای تمیز خود را پوشیدند و فرمودند رختخواب مرا در وسط اطاق ینداز.
من رختخواب را اداختم فاطمه (علیهاسلام) رو به قبله دراز کشیدند و خوابیدند آن حضرت آماده شهادت بودند و فرمود من غسل کرده ام وقتی که من از دنیا رفتم کسی ما برهنه نکند ین ز روی پیراهن مرا غسل دهند اقول: نمی دانیم چرا در چند ین روایت آمده که فاطمه (علیهاسلام)فرمود کسی مرا برهنه نن. احتمال زیاد می رود که آن مخدره پهلو شکسته نمی خواسته حتی امیرالمومنین شکستگی پهلوی آن حضرت و یا بازوی ورم کرده اش را ببیند فاطمه الزهراء - رحمانی /576
یکی دیگر از پرستارهای فاطمه زهرا (علیهاسلام) ((اسماء بنت عمیس|اسماء ))نام دارد اسماء می گوید یک روز فاطمه (علیهاسلام )غسل کرد و به من فرمود از اطاق خارج شو من می خواهم با پروردگارم مناجات کنم. من بیرون رفتم و گوش دادم. می شنیدم فاطمه (علیهاسلام) در حالیکه دستهای خود را بالا کرده بود عرضه می داشت خدایا ترا به محمد مصطفی و محبتش به من خدایا ترا به شوهرم علی مرتضی و اندوهش برای من و ترا به پسرم ((حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام|حسن ))مجتبی و ریه اش بر م و ترا به پسرم ((حضرت امام حسین علیه السلام|حسین ))و ناراحتی اش برای من و خدایا ترا به دخترانم و غمگینی آنها بر من، خداوند گناهکاران امت پدرم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را ببخشای و به آنها رحم کن و آنها را به بهشت داخل فرما که تو کریمرین کسی هستی که مورد درخواست قرار می گیری و توئی ارحم الراحمین. > >حار -/218/43
حضرت ((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|امام صادق «علیه لسلام» ))می فرماید وقی که وفات فاطمه (علیهاسلام) نزدیک شد گریه می کرد امیرالمومنین فرمود ای خانم من چرا گریه می کنی؟ عرض کرد برای آنچه از بلاها بعد از من ه تو می سد.
امیرالمومنین فرمود فاطمه جان گریه نکن الله قسم این مووعا در مقابل خداوند ه چشم من کوچک و سهل است فاطمه (علیهاسلام) سش کرد که به آن دو نفر ((عمر بن خطاب|عمر ))و ((ابوبکر|ابوبکر)) اجازه حضور در امور ت داده نشود و امیرالمومنین هم سفارش جا ادد. |
+ | ((حرت امام عفر اد علیه السلام|رت امام اد علیه السلام )) فرمود:« وقی وات فاطمه علیهاسلام نزدیک د، روع به گریه کرد.» امیرالمومنین فرمود:« چرا گریه می کنی» رض کرد:« رای لاهایی که بعد از من ر تو میید.» امیرالمومنین فرمود:« فاطمه جان، گریه نکن. ب خدا قسم این مال در مقابل خداوند ر چشم من کوچک و ساده است.» فاطمه علیهاسلام ی کرد که به ((عمر بن خطاب|عمر ))و ((ابوبکر|ابوبکر)) اجازه حضور در مرس یل و تدفینش داده نشود و امیرالمومنین هم این وی فود. |
| منابع: | | منابع: |
- | بحار الانوار، ج 43، ص 178. > >فاطمه الزهراء رحمانی/576/2. |
+ | بحار الانوار، ج 43، ص 178. فاطمه الزهراء رحمانی/576/2. بحارالانوار، 183/43 بحارالانوار، 218/43 |
| مراجعه شود به: | | مراجعه شود به: |
- | ((عیادت زنهای مدینه از فاطمه علیهاسلام)) > >((عیادت ابوبکر و عمر از فاطمه علیهاسلام)) > >((وصایای فاطمه علیها سلام)) > >((شهادت فاطمه علیهاسلام)) |
+ | ((عیادت زنهای مدینه از فاطمه علیهاسلام)) ((عیادت ابوبکر و عمر از فاطمه علیهاسلام)) ((وصایای فاطمه علیها سلام)) ((شهادت فاطمه علیهاسلام)) |