منو
 صفحه های تصادفی
انتقال فعال غشای سلولی
آیا هوا فضا را اشغال میکند
آزادی و زهد
نزول فرشتگان بر امام حسین علیه السلام در روز عاشورا
پاداش آزاردهندگان پیامبر اکرم
تاریخچه حقوق ایران پیش از اسلام
خاطرات قرآنی
شاهین
دلیل حرمت شراب در قرآن
واژه نامه آبشناسی
 کاربر Online
727 کاربر online
تاریخچه ی: فاطمه دختر امام حسین علیه السلام در مجلس یزید

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:3
فاطمه، دختر امام حسین علیه السلام می‌گوید:
وقتی ما را نزد یزید بردند، مردی سرخ‌رو از مردم شام برخاست و گفت:« ای امیرالمومنین، این دخترک را به من ببخش.» و به من اشاره کرد.
من ترسیدم یزید قبول کند و لباس عمه ام، زینب، را گرفتم. زینب به آن مرد شامی گفت:« دروغ گفتی. به خدا خودت را خوار و حقیر کردی. آنچه خواستی نه برای تو محقق خواهد شد، نه برای او (یزید).»

یزید خشمگین شد و به زینب گفت:« تو دروغ گفتی. تصمیم با من است و اگر بخواهم قبول خواهم کرد.»
زینب گفت:« هرگز! خدا این کار را به دست تو نداده است، مگر اینکه از دین ما بیرون روی و به آئین دیگری در آیی.»
یزید به شدت عصبانی شد و گفت:« تو با من چنین سخن می گویی؟ پدر و برادر تو بودند که از آیین ما بیرون رفتند.»
زینب فرمود:« تو و پدر و جدت اگر مسلمانید، به هدایت پدر و برادرم به آیین خداوندی در آمده‌اید.»
یزید گفت:« دروغ گفتی، ای دشمن خدا.»
زینب فرمود:« اکنون تو امیر و فرمانروایی. (هر چه خواهی می گویی و می‌کنی.) دشنام می دهی و با سلطنت خود بر ما چیره می شوی.»
یزید گویا از این سخنان شرمنده گشت و خاموش شد.
آن مرد بار دیگر گفت:« این دخترک را به من ببخش!»
یزید به او گفت:« دور شو، خدا بکشدت!»

منابع:

  • ارشاد مفید، ج 2، ص 125.

مراجعه شود به:


فاطمه، دختر امام حسین علیه السلام می‌گوید:
وقتی ما را نزد یزید بردند، مردی سرخ‌رو از مردم شام برخاست و گفت:«ای امیر المومنین، این دخترک را به من ببخش.» و به من اشاره کرد
من ترسیدم یزید قبول کند و لباس عمه ام، زینب ، را گرفتم. زینب به آن مرد شامی گفت:« دروغ گفتی. به خدا خودت را خوار و حقیر کردی. آنچه خواستی نه برای تو محقق خواهد شد، نه برای او (یزید).»
یزید خشمگین شد و به زینب گفت:« تو دروغ گفتی. تصمیم با من است و اگر بخواهم قبول خواهم کرد.»
زینب گفت:« هرگز! خدا این کار را به دست تو نداده است، مگر اینکه از دین ما بیرون روی و به آئین دیگری در آیی.»
یزید به شدت عصبانی شد و گفت:« تو با من چنین سخن می گویی؟ پدر و برادر تو بودند که از آیین ما بیرون رفتند.»
زینب فرمود:« تو و پدر و جدت اگر مسلمانید، به هدایت پدر و برادرم به ایین خداوندی در آمده‌اید.»
یزید گفت:« دروغ گفتی، ای دشمن خدا.»
زینب فرمود:« اکنون تو امیر و فرمانروایی. (هرچه خواهی می گویی و می‌کنی.) دشنام می دهی و با سلطنت خود بر ما چیره می شوی.»
یزید گویا از این سخنان شرمنده گشت و خاموش شد.
آن مرد بار دیگر گفت:« این دخترک را به من ببخش!»
یزید به او گفت:« دور شو، خدا بکشدت.»

منابع:
ارشاد مفید، ج 2، ص 125.

مراجعه شود به:

در مجلس یزید

توقف یک شبانه روزه و هاتفی برای زینب


تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 دوشنبه 25 مهر 1384 [06:32 ]   5   شکوفه رنجبری      جاری 
 شنبه 10 اردیبهشت 1384 [10:37 ]   4   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 شنبه 22 اسفند 1383 [13:25 ]   3   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 شنبه 23 آبان 1383 [11:37 ]   2   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 شنبه 03 مرداد 1383 [11:58 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..