تاریخچه ی:
غزوه ذی الامر
در سال دوم هجرت به مدینه گزارش رسید که قبیله غطفان دور هم گرد آمده و در صدد تسخیر مدینهاند. پیامبر خدا با 450 نفر به سوی لشگر دشمن روانه شد.
دشمن غافلگیر شد و به کوهها پناه برد. در این لحظه باران شدیدی گرفت و لباس پیامبر را خیس کرد. پیامبر کمی از لشگر فاصله گرفت، سپس پیراهن خود را بیرون آورد و روی درختی افکند. خودش نیز زیر سایه درختی آرمید.
یکی از سپاهیان دشمن که از بالای کوه پیامبر را میدید، فرصت را غنیمت شمرد و با شمشیر از کوه پایین آمد، بالای سر پیامبر ایستاد و با صدای خشن گفت:« امروز نگهبان تو از شمشیر برنده من کیست؟»
رسول خدا با صدای بلند فرمود:« الله.»
این کلمه آن چنان در او اثر کرد که لرزه در اندامش افتاد و شمشیر بیاختیار از دستش افتاد.
پیامبر بلافاصله از جای خود برخاست، شمشیر را برداشت و به او حمله کرد و فرمود: اکنون حافظ جان تو از دست کیست؟»
اما او مشرک بود و پناهگاه مطمئنی سراغ نداشت. در پاسخ پیامبر گفت:« هیچکس.»
قریش که تصمیم گرفت برای امنیت کالای تجارتی از مسیر ((عراق|عراق ))به ((شام ))بروند و ابو سفیان وصفوان (امیه) شخصا بر کاروان نظارت می کردند ولی بارسیدن خبر به پیامبر آن حضرت ((زید بن حارثه کلبی|زید حارثه ))را با گروهی اعزام کرد و آنان با گرفتن دو اسیر ومصادره کالا دشمن را طی مسافتی باز داشتند.