منو
 کاربر Online
1072 کاربر online
تاریخچه ی: غزوه ذی الامر

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:3
در سال دوم هجرت به مدینه گزارش رسید که قبیله غطفان دور هم گرد آمده و در صدد تسخیر مدینه‌اند. پیامبر خدا با 450 نفر به سوی لشگر دشمن روانه شد.
دشمن غافلگیر شد و به کوهها پناه برد. در این لحظه باران شدیدی گرفت و لباس پیامبر را خیس کرد. پیامبر کمی از لشگر فاصله گرفت، سپس پیراهن خود را بیرون آورد و روی درختی افکند. خودش نیز زیر سایه درختی آرمید.
یکی از سپاهیان دشمن که از بالای کوه پیامبر را می‌دید، فرصت را غنیمت شمرد و با شمشیر از کوه پایین آمد، بالای سر پیامبر ایستاد و با صدای خشن گفت: « امروز نگهبان تو از شمشیر برنده من کیست ؟ »
رسول خدا با صدای بلند فرمود: « الله »
این کلمه آن چنان در او اثر کرد که لرزه در اندامش افتاد و شمشیر بی‌اختیار از دستش افتاد.
پیامبر بلافاصله از جای خود برخاست، شمشیر را برداشت و به او حمله کرد و فرمود: اکنون حافظ جان تو از دست من کیست؟»

اما او مشرک بود و پناهگاه مطمئنی سراغ نداشت. در پاسخ پیامبر گفت:« هیچ‌کس »
مورخین نوشته اند که او در این لحظه اسلام آورد، ولی اسلام او از روی ترس نبود زیرا بعدها در اسلام خود باقی بودو بلکه علت اسلام او بیداری فطرت پاک او بود .
به هر حال با هجوم مسلمین به منطقه غطفان، سواحل دریای سرخ از ناحیه ارتس اسلام و کسانی که با انان هم پیمان بودند به مخاطره افتاد، لذا قریش تصمیم گرفت برای امنیت کالای تجارتی از مسیر عراق به شام بروند و ابوسفیان و صفوان ( امیه ) شخصا بر کاروان نظارت می کردند ولی با رسیدن خبر به پیامبر آن حضرت زید حارثه را با گروهی اعزام کرد و آنان با گرفتن دو اسیر و مصادره کالا دشمن را طی مسافتی بازداشتند.

منابع:

  • مناقب، ج1، ص 164
  • مفازی واقدی، ج1، ص 194-196
  • فروغ ابدیت، ج1، ص 440-442

در سال دوم هجرت به مدینه گزارش رسید که قبیله غطفان دور هم گرد آمده و در صدد تسخیر مدینه‌اند. پیامبر خدا با 450 نفر به سوی لشگر دشمن روانه شد.
دشمن غافلگیر شد و به کوهها پناه برد. در این لحظه باران شدیدی گرفت و لباس پیامبر را خیس کرد. پیامبر کمی از لشگر فاصله گرفت، سپس پیراهن خود را بیرون آورد و روی درختی افکند. خودش نیز زیر سایه درختی آرمید.
یکی از سپاهیان دشمن که از بالای کوه پیامبر را می‌دید، فرصت را غنیمت شمرد و با شمشیر از کوه پایین آمد، بالای سر پیامبر ایستاد و با صدای خشن گفت:« امروز نگهبان تو از شمشیر برنده من کیست؟»
رسول خدا با صدای بلند فرمود:« الله.»
این کلمه آن چنان در او اثر کرد که لرزه در اندامش افتاد و شمشیر بی‌اختیار از دستش افتاد.
پیامبر بلافاصله از جای خود برخاست، شمشیر را برداشت و به او حمله کرد و فرمود: اکنون حافظ جان تو از دست کیست؟»

اما او مشرک بود و پناهگاه مطمئنی سراغ نداشت. در پاسخ پیامبر گفت:« هیچ‌کس.»
مورخین نوشته اند که او در این لحظه اسلام اورد،ولی اسلام او از روی ترس نبود زیرا بعدها در اسلام خود باقی بودو بلکه علت اسلام او بیداری فطرت پاک او بود .
به هر حال با هجوم مسلمین به منطقه غطفان،سواحل دریای سرخ از ناحیه ارتس اسلام و کسانی که با انان هم پیمان بودند به مخاطره افتاد،لذا قریش تصمیم گرفت برای امنیت کالای تجارتی از مسیر عراق به شام بروند و ابو سفیان وصفوان (امیه) شخصا بر کاروان نظارت می کردند ولی بارسیدن خبر به پیامبر آن حضرت زید حارثه را با گروهی اعزام کرد و آنان با گرفتن دو اسیر ومصادره کالا دشمن را طی مسافتی باز داشتند.


تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 سه شنبه 20 اردیبهشت 1384 [07:49 ]   5   شکوفه رنجبری      جاری 
 سه شنبه 20 اردیبهشت 1384 [07:46 ]   4   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 دوشنبه 09 آذر 1383 [06:51 ]   3   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 چهارشنبه 13 آبان 1383 [11:19 ]   2   عبدالله حقیقت      v  c  d  s 
 دوشنبه 27 مهر 1383 [08:52 ]   1   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..