تاریخچه ی:
علم به اسم اعظم پروردگار
عمر بن حنظله می گوید:
نزد ((حضرت امام محمد باقر علیه السلام|امام باقر علیه السلام)) رفتم و عرض کردم:«گمان می کنم نزد شما قدر و منزلتی داشته باشم.»
امام فرمود:« بله.»
گفتم:«خواستهای دارم. ((اسم اعظم|اسم اعظم )) را به من بیاموزید.»
امام فرمود:« آیا طاقتش را داری؟!»
گفتم:«بله.»
امام به اتاقی اشاره کرد و فرمود:« به آن اطاق برو.»
من داخل اتاق رفتم. امام نیز آمد و دست مبارکش را روی زمین گذاشت. ناگهان دیدم اطاق تاریک شد. آنقدر ترسیدم که شانههایم به لرزه افتاد!
امام فرمود:«بگویم اسم اعظم چیست؟»
گفتم:«نه.»
امام دست مبارکش را از روی زمین برداشت و اتاق دوباره روشن شد.
منابع:
بحار الانوار، ج 46، ص 235، حدیث 4.
مراجعه شود به:
((امور غریبه امام باقر علیه السلام))