تاریخچه ی:
عقلانی بودن ایمان
نگارش: 1
ایمان را نمی توان با عقل تحلیل کرد ولی در جواب می توان گفت این دو سوال به دو
گونه تحلیل می شود :
1-اگر منظور آن است که ایمان به امور جزئی تعلق می گیرد و امور جزئی را با عقل نمی توان اثبات کرد و در نتیجه ، ایمان قابل تحلیل عقلی نیست ، این استدلال ، حق است زیرا موجود مشخص عینی را با عقل نمی توان اثبات کرد . مثلا بهشت مشخص چون موجود جزئی عینی و خارجی است با عقل اثبات یا نفی نمی شود اما امکان یا ضرورت اصل پاداش نیک را با عقل می توان اثبات کرد . از این رو ، می توان گفت که این مفهوم هایی کلی ، ممکن الوجود است . آن گاه براساس هدفمندی نظام ، ضرورت تحقق آنها را تبیین کرد تا معلوم شود که این مفهوم حتما مصداق دارد .
این ضرورت عقلی ، همان تعبیر دینی لا ریب فیه است مثلا قرآن از معاد با تعبیر لا ریب فیه یاد کرده است که همان ضرورت فلسفی است .
2-اگر منظور این است که ایمان یافتنی است و امور یافتنی ، نظیر سلیقه های شخصی و حالات و رسوم خاص ، قابل اقامه برهان نیست . این سخن ناصواب است زیرا انبیا مردم را به ایمان دعوت می کردند و برای دعوت به ایمان از احتجاجها و حکمتها و استدلال استفاده می کردند . مسائلی که به سلیقه های شخصی مربوط است برهان در آن را پیدا نمی کند و چیزی که برهان پذیر نباشد قابل دعوت عقلی نیست ولی متعلقات ایمان واقعیت خارجی دارد و به سلیقه ها مربوط نمی شوند و آنچه که واقعیت خارجی دارد اثبات پذیر است . خلاصه آنکه :
1-ایمان گر چه یافتنی است لیکن متعلق آن حقیقت عینی است .
2-حقیقت عینی را می توان از راه برهان عقلی فهمید و نیز از راه شهود قلبی یافت . چ
3-چیزی که وجود آن معلوم شد می توان به آن ایمان آورد و هستی او را قبول کرد
خواه علم به آن از راه برهان حصولی باشد یا عرفان شهودی .
4-سلیقه های شخصی ، حالتها ، رسم ها و گرایش و گریزهای فردی از حوزه نفس خود فرد تجاوز نمی کند . بر خلاف ایمان که متعلق آن موجود عینی است و به عالم منفصل وابسته است خواه مثال منفصل و خواه عقل منفصل . از این رو می توان با فهماندن به دیگران به آنها استقلال داد .